سلمان فارسى به ديدن ابودرداء رفت، همسر ابودرداء را در لباسى كهنه و حالتى دل مرده ديد، از او پرسيد: اين چه وضعى است؟ پاسخ داد: برادرت ابودرداء دل از دنيا برداشته و رابطه با غير عبادت بريده. سلمان منتظر ماند تا ابودرداء از بيرون آمد. به سلمان خوش آمد گفت و برايش غذا آورد، سلمان گفت: ابودرداء غذا بخور، پاسخ داد: روزهام، گفت: تو را به خدا سوگند مىدهم غذا ميل كن، ابودرداء گفت: اى سلمان! تا تو غذا نخورى من نمىخورم. در هر صورت غذا خوردند، تا شب رسيد.
چون ابودرداء براى عبادت برخاست سلمان جلوى او را گرفت و گفت: اى ابودرداء! خدا را بر تو حقّى است و جسد و اهل بيتت را نيز بر تو حقّى است، گاهى روزه بگير، گاهى از روزه بپرهيز، نمازت را به موقع بجاى آر و از وقت خواب و استراحت كم مكن، هر صاحب حقّى را به حقّش برسان كه اوقات عزيز انسان به همان سان كه خدا وانبيا و كتب آسمانى دستور دادهاند بايد خرج شود، ورنه آدمى از بسيارى از فيوضات ربّانيّه محروم مىماند.
ابودرداء خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و آنچه بين او و سلمان گذشته بود تعريف كرد، رسول الهى هم آنچه سلمان به ابودرداء فرموده بود تأييد نمودند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
قَدْ أفْلَحَ مَنْ أسْلَمَ، وَكانَ رِزْقُهُ كَفافاً وَصَبَرَ عَلى ذلِكَ.
كسى كه در تمام زمينهها تسليم حضرت حقّ شد و به رزق خود بسنده كرد [و وقت خود را براى به چنگ آوردن روزى حرام صرف نكرد،] و براين گونه زندگى استقامت ورزيد پيروز و رستگار شد.
منبع : پایگاه عرفان