ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى - استاد اخلاق امام (ره)- در نجف، شاگرد چهرههاى برجستهاى بودند كه در نهايت به آخوند ملاحسينقلى همدانى مىرسد كه داستان زندگى او نيز داستان عجيب و شنيدنى است؛ كه بعد از شيخ انصارى در مقام مرجعيت شيعه قرار گرفت، ولى مرحوم آيت الله سيد على شوشترى اجازه نداد كه او مرجع تقليد شود، گفت: خدا شما را براى مرجع تقليد شدن نيافريده است، اگر طبل مرجعيت بزنيد، قيامت گريبانت را مىگيرند، خدا تو را ساخته است كه با اين نفَس و علمى كه به تو داده است، انسان بسازى، نه فقه و اصول بگويى. ايشان نيز قبول كردند:
به مى سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد |
كه سالك بىخبر نبود ز راه و رسم منزلها |
|
چقدر خوب است كه شخص بيدارى در گوش خواب زدهاى بگويد: راه تو اين نيست و او نيز قبول كند. گفت: تو اگر مىخواهى مرجع تقليد شوى، بايد در جهنم بروى. تو مسير ديگرى را بايد طى كنى.
حاج آقا حسين مىفرمودند: شب چهار شنبه به مسجد جمكران رفته بودم. آن مسجد قديمى كه چقدر با روح و با معنويت بود. چه كسانى آنجا نماز خواندند. من خودم چه نمازهايى و چه حالهايى را آنجا ديدم و چه دعاهايى را ديدم كه مستجاب شد.
گفت: نماز صبحم را در آنجا خواندم و پياده به قم برگشتم. نزديك ظهر بود، گفتم: كنون كه تا اينجا آمدهام، بروم جمالِ «جمال السالكين» حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى را زيارت كنم. كار ديگرى نداشتم، فقط مىخواستم بروم تا ايشان را ببينم، چون انسان با ديدن اين چهرهها، به ياد خدا مىافتد.
منبع : پایگاه عرفان