فارسی
سه شنبه 01 خرداد 1403 - الثلاثاء 12 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

داستانى از گنج مادى و معنوى‏

حكايتى از گنج مادى و معنوى گفته‌اند كه خيلى جالب است. من از مرحوم آيت‌
اللّه العظمى آخوند ملاعلى معصومى همدانى شنيدم. ايشان مى‌فرمودند:
حدود بيست ساله بودم. بعد از حوزه همدان، براى ادامه تحصيل مرا راهنمايى كردند كه به تهران بيايم، گفتند: تهران اساتيد بسيار معتبرى در فقه، اصول، حكمت و عرفان دارد. ايشان مى‌فرمودند: وقتى در تهران بودم، از محضر دو استاد بهره فراوانى گرفتم و بعد به قم مشرف شدم و آنجا ادامه تحصيل دادم. كه البته به مرتبه‌هاى بالاى علمى و حالى رسيدند. متخصصين در آن زمان، ايشان را از بسيارى از مراجع زمان بالاتر مى‌دانستند.
مطالب زيادى براى من فرمودند و من يادداشت كردم. ايشان در بيست سالگى در تهران، خدمت مرحوم آيت الله شيخ محمد رضا تنكابنى و مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالنبى نورى براى تحصيل رسيد.
آخوند ملا على مى‌فرمودند: شيخ عبدالنبى براى خودم تعريف كردند كه: من جوان بودم و در مدرسه مروى تهران طلبه بودم، آن زمان نيز مدرسه مروى اساتيد بسيار فوق العاده‌اى داشت.
داستان ساختن اين مدرسه نيز داستان عجيبى بوده است. پول ساخت اين مدرسه و زمين آن را خان مروى هزينه كرد كه خان ثروتمندى در مرو خراسان بوده است كه بعد به تهران آمد. انسان پاك، پاك طينت، حلال خور و بزرگوارى بود كه از ثروت خود به خوبى استفاده مى‌كرد؛ مسجد با عظمت و مدرسه مروى فعلى را او ساخت.
روزى كه كلنگ اين مدرسه و مسجد را مى‌خواستند به زمين بزنند، از علما، فقها، بزرگان و شخصيت‌هاى با ايمان بازار تهران دعوت كردند. خان مروى كلنگ را روى دستش بلند كرد و گفت: هر كسى كه از شب اول تكليف تا كنون نماز شب او
ترك نشده است بيايد اين كلنگ را بگيرد و براى افتتاح به زمين بزند. من چنين‌ دستى مى‌خواهم كه كلنگ بزند. هيچ كس نيامد. خودش كلنگ را زد. يعنى يك خان، نماز شب او از اول تكليف ترك نشده بود.
اما خيلى‌ها نماز واجب خود را عمدا نمى‌خوانند. خيلى‌ها نماز صبح را بيدار نمى‌شوند، پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‌فرمايند: نماز خواندن بعضى مانند نوك زدن كلاغ به دانه مى‌باشد كه اسم نمازشان را بايد نماز كلاغى گذاشت؛ «1» يعنى به قدرى به نماز بى‌ميل هستند و به زور نماز مى‌خوانند كه از تكبيره الاحرام تا سلام نماز، همه را در هم مى‌كنند و ادب نماز، موالات و ترتيب را رعايت نمى‌كنند.
شيخ عبدالنبى فرمودند: من در ايام جوانى در اين مدرسه طلبه بودم و هوس كردم كه به دنبال گنج بروم. پشت اتاق مدرسه پستويى بود كه طلبه‌ها رختخواب، چراغ خوراك‌پزى و اثاث اضافه را در آنجا مى‌گذاشتند. من چند كتاب درباره علم كيميا و علوم قديمى جفر و رمل خريده بودم و به دنبال اين بودم كه از طريق اين كتاب‌ها به طلا دست پيدا كنم و يا مس را به طلا تبديل كنم.
از شهر نور مازندران، چند نفر از افراد آشنا به تهران آمدند و قصد عزيمت به مشهد را داشتند. من از آنها درخواست كردم كه اگر ممكن است، من نيز همراه شما به مشهد بيايم. آنها قبول كردند و گفتند: آماده شو، تو را همراه خود مى‌بريم.
گفتم: هزينه از تهران به مشهد رفتن چقدر است؟ به من گفتند: اين مقدار خرج سفر است. من ديدم دو ريال كم دارم.
به دوستان خود نگفتم كه من دو ريال كم دارم. گفتم مى‌رويم و قناعت مى‌كنيم، شايد مشكلى پيش نيايد. قناعت يك گنج است. كسانى كه قانع هستند، انسان‌هاى بسيار راحتى هستند. به لباس و كفش كهنه، نان و پنير، نان و دوغ قانع هستند.
قناعت روحيه‌اى است كه در هر كس باشد، در هيچ امر مادى، روحى و روانى باخت نمى‌كند.
نماينده حاكم بغداد به اهواز، نزد يعقوب ليث صفار آمد و گفت: خليفه‌
مى‌گويد: به بغداد حمله نكنيد. يعقوب گفت: من حمله مى‌كنم و مردم را از شرّ شما ستمگران بنى عباس نجات مى‌دهم. البته گفت: من اكنون مريض هستم، اگر خوب شدم، شرّ شما ستمگران را كم خواهم كرد، اما اگر موفق نشدم و شكست خوردم، سفره‌اى همراه يعقوب بود، آن را باز كرد، داخل آن نان و پياز بود، گفت:
من آن وقت كه شهرستان زندگى مى‌كردم، با اين نان و پياز شكم خود را سير مى‌كردم، دوباره به سيستان برمى‌گردم و سر همين سفره، نان و پياز مى‌خورم و زندگى خود را مى‌گذرانم.
كسانى كه به شكم، شهوت، زمين و به امور مادى دلبستگى ندارند، راحت زندگى مى‌كنند، با همان نان و پنير قناعت مى‌كنند و خوش و شاد نيز هستند.
گفت: با قناعت تا سبزوار آمديم. به هم شهرى‌هاى خود گفتم: عالِمى در اين شهر به نام حاج ملاهادى سبزوارى زندگى مى‌كند. تا شما كارهاى خود را انجام مى‌دهيد و آماده مى‌شويد، من مى‌روم تا ايشان را زيارت كنم.

منبع:صبر از ديدگاه اسلام،


منبع : پایگاه عرفان
  • داستان
  • داستانى از گنج مادى و معنوى‏
  • گنج مادى و معنوى‏
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    آيا مى‏دانى در حضور كه بودم ؟
    زلزله روز قيامت حادثه بزرگ
    اذكار باطل از دامن فرق باطل‏
    داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
    يوسف زيباتر بود يا تو ؟
    من دختر بدحجابی بودم با آرایش‌های زیاد
    عابد و فاسق‏
    حكايت توبه از شكر نابجا
    شكايت شاگرد امام صادق(ع) از فقر
    چگونه رفتار كنيم ؟

    بیشترین بازدید این مجموعه

    سرگذشت مادر و فرزند
    يوسف زيباتر بود يا تو ؟
    آيا مى‏دانى در حضور كه بودم ؟
    زلزله روز قيامت حادثه بزرگ
    امر قرآن به سير و سفر
    ما اينگونه نيستيم‏
    اذكار باطل از دامن فرق باطل‏
    عابد و فاسق‏
    شكايت شاگرد امام صادق(ع) از فقر
     امیرالمؤمنین در بازار بصره

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^