همسر بزرگوار رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از تحمّل تنهايى و مصايب و آلام زياد به خصوص اقامت اجبارى سه ساله در شعب ابوطالب از پا در آمد و به بستر بيمارى افتاد، تنها سر پرست و يار او محمّد صلى الله عليه و آله بود؛ زيرا تمام زنان قريش و مكّه به خاطر ازدواجش با پيامبر و تهيدست شدنش وى را تنها گذاشته بودند.
آرى، بانويى كه روزگارى ملكه قريش و سيّده حجاز بود، بانويى كه بانوان مكّه به معاشرت و دوستيش بر خود مىباليدند، تنها مانده بود.
بانويى كه دستگاه بازرگانيش، ثروتمندترين و غنىترين دستگاههاى تجارتى عرب بود به روز مرگ تك و تنها در اطاقى كوچك، خود بر فرش بوريايى افتاد و جز شوهر عالى مقامش محمّد صلى الله عليه و آله و دختر كوچكش فاطمه زهرا عليها السلام هيچ كس را در كنار نداشت. دختران ديگرش زينب و رقيّه در مكّه حضور نداشتند.
آهسته آهسته نفس بيمار به شماره افتاده بود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور فرمود كه فاطمه زهرا را از اطاق مريض به اطاق ديگرى ببرند و خود پنجههاى لاغر خديجه را كه اندك اندك حرارت تب با حرارت حيات از زير پوستهاى خشكيدهاش مىگريخت و جاى خود را به برودت مرگ مىسپرد در دست داشت.
براى آخرين لحظه، چشمان خدابينِ خديجه از هم گشوده شد و نظرى به ديدگان اشك آلود شوهرش انداخت:
يا رسول اللَّه! از من راضى باش.
پيامبر فرمود: اميدوارم كه خداى من هم از تو راضى باشد. خديجه آهى كشيد و گفت: فاطمه كو؟
- به خاطر فاطمه نگران مباش خداى تو نگهبان اوست.
- خداى من ... خدا نگهبان خوبى است، خدا كافى است.
پيامبر روى صورت خديجه خم شد و فرمود:
هم اكنون جبرئيل بر من وارد شده و سلام خدا را به تو مىرساند. خديجه لبخندى از منتهاى رضايت و خشنودى به لب آورد و گفت:
انَّ اللَّهَ هُوَ السَّلامُ و مِنْهُ السَّلامُ وَإلَيْهِ السَّلامُ وَعَلى جَبْرئيلَ السَّلام.
به درستى كه خدا سلامت و بىعيب است و سلامت از او سرچشمه مىگيرد و به سوى او باز مىگردد و بر جبرئيل سلام و درود باد.
در آخرين نفس به وحدانيّت الهى و رسالت محمّد صلى الله عليه و آله شهادت داد و براى هميشه ديده از جهان فرو بست.
منبع:تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج2
منبع : پایگاه عرفان