دارالعرفان/ محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی گفت: پیغمبر(ص) از اختلاف میان مسلمانان بسیار رنج میبردند و ترس داشتند که امت شان با هم اختلاف پیدا کنند و درگیر شوند لذا همواره تمام سعی خود را کردند که اختلاف و دعوایی شکل نگیرد.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در مهدیهٔ عباسآباد همدان با بیان اینکه یکی از مسائلی که پیغمبر اکرم(ص) سعی در نابودکردن آن داشت، امتیازات اعتباری و ظاهری بود، اظهار کرد: پیامبر(ص) فرمودند: «لا فخر للعرب علی العجم و لا للابیض علی الاسود»، برای عرب نسبت به غیرعرب و سپیدچهره نسبت به سیاهچهره هیچ افتخار و امتیازی وجود ندارد. کل مردم در اصل آفرینش مساوی هستند و پدر همهٔ مردم یک نفر یعنی حضرت آدم(ع) است.
همه از یک نژاد هستیم
استاد انصاریان در پاسخ به اینکه چه ملاکی وجود دارد که عرب بر غیرعرب و سپیدچهره و زیبا بر سیاهچهره فخر بفروشد و سینه سپر کند و خود را ممتاز بداند؟ گفت: پیغمبر اکرم(ص) نژاد را کوبیدند و گفتند همه ما یک نژاد هستیم، آنهم نژاد انسانی و به یک ریشه هم برمیگردیم. خداوند در ابتدای سوره نساء میفرماید: «خلقناکم من نفس واحده»، شما همه از یک ریشه هستید، «و بث منها رجال کثیراً و نساء»، این ریشه دو شاخه پیدا کرده که یک شاخه آن مردان و شاخه دیگر زنان هستند.
وی ادامه داد: فخرفروشی به رنگ، قیافه و نژاد، دو مرتبه به وسیلهٔ غربیان پا گرفت و تقویت شد و به مسلمانان راه پیدا کرد و تِز ناسیونالیسمی و فخرفروشی سپیدرنگها بر سیاه رنگها را بر جوامع اسلامی حاکم کرد. در آمریکا غیردولتی یا دولتی بسیار راحت اسلحه را میکِشد و زن، مرد و جوان سیاهپوست را میکُشد؛ مدرسهٔ سیاهپوستان با سپیدپوستان کاملاً جداست و در دانشگاههای ویژهٔ آمریکا هیچ سیاهپوستی را راه نمیدهند و همین مسایل باعث جنگها، خونریزیها، اختلافات، تحقیرها و شکستن شخصیت انسانها شده است، اما با تعلیمات رسول خدا(ص) نباید ذرهای از این امور ابلیسی به دل ما راه پیدا کند.
وی افزود: خانوادههایی که هنوز فرزندان پسر را بر دختران امتیاز میدهند و گاهی از ثروتشان به پسران میبخشند، درحالیکه دختر را محروم میکنند، از آثار فرهنگ جاهلیت پیش از طلوع اسلام است. خیلی عجیب است که پیغمبر اکرم(ص) برای دختران و محبت کردن به آنها، جایگاه ویژهای قرار داده است، اما هنوز این امتیازات و ترجیحات در خانوادههای ایرانیِ مسلمان کار میکند؛ هنوز هم در بخشی از ایران، اگر دو قبیله به جان هم بیفتند و افرادی کشته شوند، بزرگان قبیله دو خانواده را جمع میکنند و شعارشان هم سنگبست است، وقتی می خواهند این دو طایفه را آشتی دهند، راهش این است که طایفهٔ مقتول و قاتل ازدواج کنند و پیوندی برقرار شود؛ گاهی برای برقرارشدن آشتی، یک دختر چهارده-پانزدهساله را به ازدواج یک پیرمرد هفتادساله درمی آورند؛ اقدامی که رسول خدا بدان راضی نبودند.
وی تصریح کرد: متأسفانه این روزها در موبایلها آمده که پیغمبر(ص) با عایشه ازدواج کرد، درحالیکه رسول خدا 53 سال و عایشه نه سال داشت. زمانی که تفسیر سوره احزاب را می نوشتم به چندین کتاب بسیار مهم اهل سنت مراجعه کردم و متوجه شدم که این دروغ را بر ضد پیغمبر عظیمالشأن اسلام عَلَم کردهاند و بهانه زشتی بهدست اروپاییها و غربیها برای کوبیدن پیغمبر دادهاند. کتابهای مهم یقینی اهلسنت نوشتهاند که عایشه در مکه همسر داشته و با او اختلاف داشته است، ابوبکر دیگر راضی به ادامهٔ ازدواج دخترش با آن شوهر بد نبود و فشار آورد که عایشه را از آن شوهر طلاق بگیرد و طلاق هم گرفت؛ در این زمان عایشه 25 سال و پیغمبر هنوز در مکه بود و ازدواجی هم صورت نگرفت. این خانواده بعد از هجرت نزد پیغمبر آمدند و به ایشان التماس کردند که ما میخواهیم برای برکات و فیوضات الهیه پیوندی با شما داشته باشیم و تقاضا و خواهش پیدرپی داشتند که پیغمبر با این خانم ازدواج کند. اصلاً ابوبکر در سِنی نبود که بچهدار شود و فرزند او در مدینه نه ساله باشد! علاوهبراین مهمترین کتابهای اهلسنت اعلام کردهاند که عایشه در مکه شوهر داشته، پدرش طلاقش را گرفته و خود اهلسنّت، روز مرگ عایشه را نوشتهاند که در مورد آن اختلاف هم ندارند؛ یعنی مالکیها، شافعیها، حنفیها و حنبلیها، سن عایشه را در وقت مُردن یک تاریخ نوشتهاند و اختلافی هم ندارند و در زمان حکومت معاویه مُرده است. وقتی سن مرگ او را با ازدواج پیغمبر(ص) ارزیابی میکنیم، سن او 24-25 سال میشود. از این تهمتها در این کتابها به پیغمبر اسلام(ص) بسیار زده شده و پیغمبر نهتنها در زمان حیاتشان مورد تهمت بودند، بلکه پس از فوت نیز مورد تهمت قرار گرفتهاند. تاکنون که حتی بعضی از جوانان بیدین و جلف ایران، مطالبی را بهعنوان مسخرهکردن رسول خدا در همین موبایلها پخش میکنند و نمیدانند که مسخرهکردن پیغمبر با کفر مساوی و دوزخیشدن مسخرهکننده صد درصد حتمی است.
استاد انصاریان به جایگاه ویژه و منحصر به فرد پیامبر(ص) اشاره و اظهار کرد: پیغمبر(ص) کسی است که در میان تمام انسانهای عالم، خداوند نام مبارکش را کنار نام خودش گذاشته و یک میلیارد و پانصد میلیون نفر در تشهد بهعنوان واجب، اسم خدا و پیغمبر را کنار هم میبرند یعنی اگر در تشهد بگویند «اشهد ان لا اله الا الله، وحده لا شریک له، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» نماز باطل است و دوباره باید نماز را بخوانند؛ یعنی اگر کسی اسم پیغمبر را از پیکرهٔ نماز حذف کند، بندهٔ خدا نیست و شیطان را عبادت کرده است؛ چون شیطان، یعنی ابلیس که در قرآن مطرح است، اولین دشمن پیغمبر اسلام است. حذف پیغمبر و مسخرهکردن پیغمبر یک فرهنگ ابلیسی است و حذفکردن نام و مسخره کردن ایشان در قیامت، حذفکننده و مسخرهکننده را با ابلیس محشور میکند و در جهنم باید یکجا باشند؛ ابداً پیغمبر اکرم با آن سنّشان با دختر نهساله ازدواج نکردند و این تهمت است.
استاد انصاریان با بیان اینکه رسول خدا امتیازات ابلیسی را نابود کرد، گفت: پیامبر فرمودند: «این افتخارات و امتیازات قلابی و شیطان ساخته را دفن کنید، خداوند متعال ابداً به صورت شما، سپیدی یا سیاهی و... نظر ندارد، همه اینها مزخرفات ساختهشدهٔ شما انسانهاست و در حریم پروردگار این ساختوپاختها نبوده است».
وی ادامه داد: وقتی مکه فتح شد، در بین ارتش اسلام، جوانان سپیدرویِ زیباچهرهٔ زیبااندامِ بسیار خوشصدا در کنار پیغمبر اکرم بودند و پیغمبر از این جوانها تعریفهای خوبی کرده است. در این سن با هیجان شهوات، بچههای متدین، مطیع خدا، مطیع پیغمبر، ولی دههزار نیرو را وارد مکه کرده، مکهایها مرد و زنهایشان، روی پشتبامها و کنار جادهها در محاصرهٔ مسجدالحرام این اوضاع را تماشا میکنند که یکمرتبه پیغمبر بین آنهمه جوان زیبای خوشصدا به بلال فرمودند: برو و روی بام کعبه اذان بگو؛ یعنی من سیاه و سفید را قبول ندارم! بلال به بالا رفت، نه قیافه داشت، نه صدا داشت، نه شکل خوبی داشت، نه موی خوبی داشت، اما چه اذانی گفت! پیغمبر لذت میبرد، دو یا سه نفر از پولدارها با صدای بلند که همه بشنوند، گفتند: این مرد دیگر هیچکس را غیر از این کلاغ سیاهِ قارقاری نداشت که بفرستد تا اذان بگوید؟! یعنی هنوز این حالت امتیاز خواستن و امتیازدهی در مردم حاکم بود. پیغمبر اکرم خیلی به مسئله نپرداختن تا اختلاف و دعوایی نشود چون پیغمبر از اختلاف خیلی رنج میبردند؛ اما پروردگار پاسخ این چند نفر را داد و فرمود: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا».
پیامبر تمام سعی خود را کردند که اختلاف ودعوایی نشود و میفرمودند: بعد از مرگم، برای امتم نه از زلزله، نه از سونامیِ دریایی، نه از طوفان و نه از مرگهای دستهجمعی میترسم که با طاعون و وبا ایجاد میشود؛ ترس من از این است که امت من با هم اختلاف پیدا کنند و درگیر شوند! زن و شوهر با هم اختلاف پیدا می کنند و خانه دائم جهنم است و بعد هم مجبور میشوند که طلاق بگیرند. پیغمبر(ص) میفرمودند: منفورترین حکم نزد خدا طلاق هست و خیلی مورد نفرت است، چون خدا خود محبت و لطف بینهایت است و زمختی و اختلاف و دعوا را دوست ندارد.
استاد انصاریان با تأکید بر اینکه خداوند به صورت های ظاهری انسان اهمیتی نمی دهد، گفت: «لا ینظر الی صورکم و لا الی اجسادکم»، پروردگار به قدّ، اندام، وزن، شکل بدن، دست، شکم، چشم و گوشت، نگاه نمیکند و ملاک قرار نمی دهد.
وی افزود: هیچوقت، هیچ بدنی را مسخره نکنید که خدا را مسخره کردهاید؛ پروردگار فرموده که اهانت به مؤمن، اهانت به من است. هرکسی میخواهد به مؤمن اهانت کند، به من اعلام جنگ دهد. بدن را خدا ساخته و ملک خداست، اما ملاک ارزیابی هم نیست.
وی گفت: «و لا الی اموالکم»، خداوند به پول و دارایی های انسان ها هم نگاه نمیکند و ثروت را ملاک ارزیابی قرار نمی دهد، «لله میراث السماوات و الارض»، پروردگار عالم مالک و فرمانروای تمام آسمانها و زمین است و به ثروت بشر نگاهی ندارد. عربی در بیابان چادرنشین و کم آب بود، یکبار باران آمد و چالههای بیابان را آب گرفت، به همسر خود گفت: من شنیدهام شهری هست که نام آن بغداد است، آنجا یکنفر شاه، اعلیحضرت و قَدَرقدرت است، من یک مشک از این چاله پر کنم و برای اعلیحضرت ببرم. زن گفت: پر کن و بِبر، شاید یک چیزی گیرمان بیاید! مشک را پر از آب کرد و روی شانهاش انداخت، پیاده راه افتاد و به بغداد رسید؛ اتفاقاً مأمون از مرو برای شکست امین به بغداد آمده بود؛ مرد به دربار آمد و التماس کرد که مرا نزد اعلیحضرت همایونی ببرید، او را بردند، گفت: قربان یک هدیهٔ عظیمی برایت آوردهام، گفت: چه آوردهای؟ گفت: یک مشک آب. مأمون آدم باسوادی بود و فهمید که این بندهٔ خدا دچار خطای در ارزیابی شده است، گفت: پولی به او بدهید، به یکی هم گفت: آهسته دستش را بگیر و به کنار دجله ببر، آن رود عظیمی که آب آن وسط بغداد جاری است را نشان او بده؛ عرب را پول دادند و دم دجله آوردند، دریا آب را نگاه کرد و دید عجب اشتباهی کرده است! حال پول ما هم در مقابل غنای پروردگار عالم اصلاً قابل مقایسه نیست.
استاد انصاریان در پاسخ به اینکه خداوند به چهچیزی نظر دارد؟ گفت: «و لکن ینظر الی قلوبکم»، خدا تنها به دل شما نگاه دارد و شما را با دلتان مورد ارزیابی قرار می دهد.
انتهای پیام/
منبع : پایگاه عرفان