از دعاهاى امام عليه السلام است در (درخواست) دور ساختن مكر و فريب دشمنان، و بازگردانيدن سختى و شكنجه ى ايشان:
― اى خداى من (مرا به وسيله ى پيغمبرت و فرستادن آيات قرآن مجيد به راه حق كه موجب رستگارى دنيا و آخرت است) راهنمائيم كردى پس غافل مانده و به كار بيهوده مشغول شدم، و پند دادى (در قرآن كريم به خير و نيكى امر كردى و از شر و بدى بازداشتى) پس سخت دل گشتم (در من تاثير نكرد) و نعمت نيكو (بى رنج و سختى) عطا نمودى پس (تو را) نافرمانى كردم، سپس شناختم آنچه را (گناهانى كه مرا از آن) برگردانده اى، هنگامى كه آن را به من شناساندى (توفيقم دادى از غفلت و بى خبرى از آن آگاه شدم) پس آمرزش درخواست نمودم (از گناهم) درگذشتى، پس (به گناه) بازگشتم و تو پوشاندى (كسى را به آن آگاه نساختى، يا مرا ميان مردم رسوا نكردى، يا مهلتم دادى و در انتقام شتاب ننمودى) از اين رو (به سبب اين همه مهربانيها)- خداى من- تو را است سپاس (نه جز تو را)
― (هنگام غفلت و نافرمانى و سختدلى) خود را در دره هاى (انواع) فساد و تباهى افكندم، و در راههاى سخت هلاك و نابودى فرود آمدم، در آن دره ها به غلبه ها و سخت گيريهايت و به فرود آمدن در آنها به عذابهايت روبرو شدم
― و دستاويزم به سويت توحيد و يگانه دانستن تو است، و وسيله ام آنست كه چيزى را با تو شريك و انباز نگردانيده ام، و با تو خدائى فرانگرفته ام (اعتقاد و باور ندارم كه خدائى با تو باشد) و با جانم (از روى دل از عذاب و كيفرت) به سوى (رحمت) تو گريخته ام، و گريزگاه بدكار و پناهگاه كسى كه بهره اش را تباه كرده و پناهنده گشته به سوى تو است
― پس چه بسا دشمنى كه بر من شمشيرش را از روى دشمنى از غلاف و نيام بيرون آورد، و دم كارد بزرگ خود را براى من تيز نمود، و طرف تيزى آن را برايم نازك گردانيد، و زهرهاى كشنده اش را براى من با آب در هم كرد، و مرا آماج تيرهايش كه از هدف و نشانه نمى گذرد قرار داد، و چشم حراست و پاسبانيش از من نخفت، و در دل گذراند كه شر و بدى به من برساند، و از آب بسيار تلخ، تلخى آن شر و بدى كه نمى شود آشاميد آبم دهد (خواست زيانى به من وارد سازد كه بر اثر آن نابودم گرداند)
― پس تو- اى خداى من- ناتوانيم را از زير بار رفتن رنجهاى گران، و از انتقام كشيدن از كسى كه در جنگيدنش قصد من كرده، و تنهائيم را در برابر بسيارى عدد و شماره ى (لشگر) كسى كه با من دشمنى نموده، و براى گرفتار ساختنم در آنچه فكر ننموده و از آن غافل مانده ام در كمين نشسته، ديدى
― پس (پيش از آنكه از تو يارى درخواست نمايم) به يارى كردنم آغاز نمودى، و پشتم را به توانائيت محكم و استوار گردانيدى، آنگاه تيزى و برندگى او را شكستى (ضايع و تباهش ساختى) و پس از آنكه در گروهى (همراهان) بسيار بود او را تنها گذاشتى، و مرا بر او فيروز نمودى، و آنچه (تير يا نيزه اى را كه براى كشتن من) نشانه گيرى كرده بود بر خودش برگرداندى، و در حالى كه خشمش را بهبودى نداده و كينه اش فروننشسته او را بازگرداندى (آنگاه از روى بسيارى خشم و پشيمانى) سر انگشتان خود را به دندان گزيد و رو برگردانيد در حالى كه سپاهيانش (ياران و ياورانش) آنچه به او وعده داده بودند انجام ندادند
― و چه بسيار ستمگرى كه با مكر و فريبهايش به من ستم كرد، و دام شكارهايش را برايم برپا نمود، و جستجوى مراقبت و نگهبانيش را بر من گماشت (مراقب بود ببيند چه مى كنم و كجا هستم و به كجا مى روم) و در كمين من نشست مانند در كمين نشستن درنده و چشم به راه بودنش براى به دست آوردن فرصت و وقت مناسبى براى شكارش در حالى كه خوشروئى و چاپلوسى را برايم آشكار مى ساخت، و با خشم سخت به من مى نگريست
― پس چون تو- اى خداى من كه (از صفات مخلوق) منزه و برترى- فساد و تباهى قصد او و زشتى آنچه را پنهان داشته ديدى او را با مغز سر در گودالى كه براى شكار كنده بود نگونسار كردى، و در پرتگاه گودالش بازگردانيدى تا پس از سركشيش با ذلت و خوارى در بند دامى كه مى انديشيد مرا در آن بيند درآمد، و اگر رحمت و مهربانى تو نبود نزديك بود آنچه به او فرود آمد بر من فرود آيد
― و چه بسيار حسود و رشكبرى (آنكه نابود شدن نعمتى را از ديگرى آرزو دارد) كه به سبب (آسايش و خوشى) من غصه و اندوه او (مانند آب، يا آب دهان) گلوگيرش شد، و سختى خشمش از من (مانند استخوان) در گلويش گرفت، و با نيش زبانش مرا آزار رسانيد (سخنان ناشايسته به من گفت) و به تهمت زدن عيوب و نواقصى كه در خود داشت غضبش را بر من سخت گردانيد (در كتب لغت جز وحر به كسر حاء يافت نمى شود، و در نسخ صحيفه به فتح حاء ضبط شده، و وحر فعل لازم است بر اثر نقل حركت در اينجا متعدى گشته و نقل حركت يكى از چيزهائيست كه فعل لازم به آن متعدى مى گردد مانند اثم فهو اثم كه به حركت متعدى و گفته مى شود اثم، اذا جعله اثما فهو ماثوم) و آبروى مرا نشانه ى تيرهاى خود قرار داد (سخنان زشت و ناروا درباره ى من گفت) و صفات و خوهاى پست را مانند گردن بند بر من بست كه (من از آنها آراسته بودم و) هميشه در خود او بود، و به مكر خويش خشمش را بر من سخت نمود (يا با مكر خود بر من طعنه زد و عيب جوئى مى نمود، اگر به جاى وحرنى بكيده، و خزنى بخوانيم چنانكه در بعض نسخ صحيفه ضبط شده) و با فريبش آهنگ من كرد
― پس (در چنين گير و دارى)- اى خداى من- تو را خواندم در حالى كه فريادرسى و يارى كردنت را مى طلبيدم، و به زودى اجابت و روا ساختن تو اعتماد داشتم، و مى دانستم كسى كه در سايه ى رحمت تو جا گرفت شكست نمى خورد، و كسى كه به پناهگاه انتقام تو پناهنده شد (از كسى) نمى ترسد، پس تو مرا به توانائيت از سختى او بازداشتى
― و چه بسيار ابرهاى شر و بدى كه آنها را از من گشودى (دور ساختى) و ابرهاى نعمتهائى كه آنها را بر من باراندى، و جويهاى رحمت و مهربانى كه آنها را پهن كردى، و عافيت و تندرستى كه آن را بر من پوشاندى، و چشمهاى مصائب و گرفتاريها كه آنها را كور گردانيدى، و پرده هاى اندوههائى كه آنها را برداشتى
― و چه بسيار گمان نيكى را كه تصديق نموده و پذيرفتى (اميدوار به رحمت و احسانت را نوميد نكردى) و فقر و نيازمندى را كه بجاى آن بى نيازى بخشيدى، و درافتادنى را كه برداشته ايستاندى (گرفتار سختيهائى را كه رهاندى) و مسكنت و بى چيزى (يا ذلت و خوارى) را كه (به توانگرى، يا به عزت و بزرگى) تغيير دادى
― همه ى آنها انعام و احسان از جانب تو است، و در همه ى آنها كوشش نمودن من در نافرمانيهايت بود، و بدكردارى من تو را از كامل گردانيدن احسانت بازنداشت، و مرا آن همه احسان و نيكى از آنچه تو را به خشم مى آورد منع و جلوگيرى ننمود، تو از آنچه بجا مى آورى مورد سئوال و پرسش واقع نمى شوى (كه چرا بدكردارى بنده تو را از احسان بازنداشت، زيرا افعال تو از روى حكمت و مصلحت است)
― و به عظمت و بزرگيت قسم چون از تو (نعمتى) درخواست شده بخشيده اى، و درخواست نشده، به بخشش آغاز نموده اى، و احسانت طلبيده شده اندك نداده اى، و تو- اى مولى و آقاى من- امتناع نموده و نمى خواهى جز احسان و اكرام و نيكى كردن و نعمت بخشيدن را، و من امتناع كرده و نمى خواهم مگر افكندن خود را بى تامل و انديشه در محرماتت، و تجاوز از حدود و احكامت، و غفلت و بيخبرى از تهديدت، پس تو را است سپاس- اى خداى من- توانائى كه مغلوب نمى شود، و مهلت دهنده اى كه شتاب نمى كند
― اين جاى كسى است كه به فراوانى نعمتها(ى از جانب تو) اقرار نموده، و آنها را به تقصير و كوتاهى (در شكر و سپاس) برابر گردانيده، و درباره ى خود به تضييع و تباه ساختن (پيروى نكردن از اوامر و نواهى تو) گواهى داده
― بار خدايا پس من به وسيله ى منزلت بلند پايه ى محمد (صلى الله عليه و آله) و مقام گرامى على (عليه السلام) به سوى تو تقرب مى طلبم، و به سبب آنان به درگاهت رومى آورم كه مرا از شر و بدى آنچه از شر آن پناه مى طلبند پناه دهى، زيرا پناه دادن تو مرا در برابر توانگريت بر تو دشوار نيست، و تو را در برابر توانائيت به رنج نمى افكند، و تو بر هر چيز توانائى
― پس- اى خداى من- از رحمت و مهربانى و هميشگى توفيق و راهنمائى خود به من ببخش آنچه كه آن را نردبان قرار دهم كه به وسيله ى آن به سوى خشنوديت بالا روم (آن را به دست آورم) و از عقاب و كيفرت ايمن گردم، اى مهربانترين مهربانان.