گواهان عمل
حَمْداً يَرْتَفِعُ مِنَّا(حَمداً يَرْتَفِعُ عَنَّا اِلى...) اِلى اَعْلى عِلّيِينَ، في كِتابٍ مَرْقُومٍ يِشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ. [سپاس و ستايش خداى راست]، سپاس و ستايشى اوج گيرنده از سوى ما به سوى برترين مقام، در كتابى نوشته شده، كه در معرض نگاه مقربان است.
رَفَعَ الشَّى ءَ: آن چيز را بالا برد، او را بلند مرتبه و ارجمند گردانيد، شهرت داد، سربلند و سرافراز گردانيد.
عِلُّيُونَ: (جمع عِلِّىّ به معناى عُلُوّ): بلند گردانيدن، فرازيدن، فراختن، بلندى، والايى، بزرگى.
برخى درباره «عِلِّيُونَ» گفته اند: جايگاهى است درپايه عرش. برخى ديگر گفته اند: آسمان هفتم. برخى ديگر گفته اند: «سِدرة المنتهى» است، كه همه كارها بدانجا منتهى مى شود. برخى ديگر گفته اند: برترين جايگاه در بهشت است. نيز گفته اند: مراتب بالا و جايگاههاى رفيع است كه گِرداگِرد آن را جلال و شكوه خداوند پوشانده است. و گفته اند: «عِلِّيُونَ» داراى پايه ها و مراتب بسيارى است كه بالاترينِ آنها «اَعْلى عِلَّيّينَ» است. راغب مى گويد:
عِلِّيُون، نام برترين بهشت است؛ همان گونه كه سجّين، نام پست ترين و بدترين جاى دوزخ است. برخى، به لحاظ آنكه مفرد آن، «عِلِّىّ» ويژه عاقلان است، گفته اند: مقصود از آن، ساكنانِ علّيّون است [يعنى ساكنانِ برترين بهشت]؛ مانند آنكه درباره مؤمنان حقيقى فرمود: «أُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم من النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً.(نساء، آيه 69.) اينان [كه از خدا و پيامبرش فرمان بَرند] با كسانى خواهند بود كه خدا نعمتشان داده: از پيامبران و راستى پيشگان و شهيدان - يا گواهان عمل - و شايسته كرداران، و ايشان، خوب ياران و همنشينانى هستند.
عِلّيّون در قرآن
حقيقت «عِلِّيّون» همانند «سجّين»، بر آدميان پوشيده است و ذهن انسان، راهى به درك و دريافت حقيقت آن ندارد. برتر از آن است كه به وصف درآيد و خِرَدهاى محدود، آن را دريابند؛ به همين دليل، قرآن به هنگام سخن گفتن، در قالب «استفهام انكارى» به پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد:
و ما اَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ. كِتابٌ مَرْقُومٌ. يَشْهَدُهُ اَلْمُقَرَّبُونَ.(مطففين، آيه 21-19.) از كجا بدانى كه «عِلّيّون» چيست؟ نامه اى است نوشته [و نشاندار و خوانا] آن نامه را مُقَرَّبان (فرشتگان مُقَرَّبْ) حاضر و گواه اند (آن را نگاه مى دارند و در رستاخيز بدان گواهى خواهند داد).
با آوردن «كِتابٌ مَرْقُومٌ» در تعريف و توصيف «علّيّون»، زمينه را فراهم مى كند تا هر ذهنى به اندازه توانايى در تصوير و تطبيق، به نشانى از آن، راه يابد. توصيف و تقارن آن به «كتابٌ مَرْقُومٌ» چهره درخشان و زنده حقيقت برترِ آن را مى نماياند كه نيكان، در آن نوشته، نقش دارند:
ان كِتابَ الْاَبْرارِ لَفِى عِلِّيّينَ.(مطففين، آيه 18.) كارنامه نيكوكاران، در عِلِّيّون است.
قلم اين نوشته و نقشهايى كه در آن است، همان موجهاى برخاسته از انديشه ها و كارهاى نيكويى است كه از جانهاى با ايمان و بلند نظر، و عضوهاى پر تلاش «ابرار»، بروز كرده است و همواره بالا مى رود و به مقياس علم و ايمانشان، اوج مى گيرد و بر اساسِ «اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ و الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرفَعُهُ.(فاطر، آيه 10.) سخن پاك (باورِ راستين) به سوى او بالا مى رود و كردار نيك و شايسته آن را بالا مى برد» در اَعْلى عَلِّيّينَ، به صورت نقش ثابت، قرار مى يابد.
يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ.(مجادله، آيه 11.) خداوند، كسانى از شما را كه ايمان آورده اند، [به پايه اى] و كسانى را كه دانش داده شده اند، به پايه ها بالا بَرَد؛ و خدا بدانچه مى كنيد، آگاه است.
مقرّبان
مقرّبان، گروهى از پيشتازان عرصه بندگىِ خداى اند كه به مقام «قرب» خداوند، دست يافته اند. در سوره واقعه، پس از آنكه به رخداد بزرگ و ترس آور رستاخيز، پرداخته است، مردم را در آن روز، به سه گروه تقسيم كرده است:
گروه نخست، خجستگان و سعادتمندان اند؛ «اَصْحابُ الْمَيمَنةِ».
گروه دوم، شومان و بدبختان اند؛ «اَصْحابُ الْمشْئمَةِ».
گروه سوم، پيشىْ گيرندگانِ به ايمان و طاعتگزارى و جهاد كه نزديكْ داشته شدگان اند؛ «مقَّربُونَ».
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ... وَكُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً. فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ. وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ما أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ. وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ.(واقعه، آيه 11-7.) آن گاه كه آن رخداد رخ دهد؛... و شما سه گروه باشيد: خجستگان و سعادتمندان (ياران سوى راست)، خجستگان چه باشند؟! و شومان و بدبختان (ياران سوى چپ)، شومان و بدبختان چه باشند؟! و پيشْ افتادگان (به ايمان و جهاد و طاعت)، آن پيش افتادگان، ايشان اند نزديكْ داشتگان.
آن گاه به تفصيل، گونه ها و گروههاى سه گانه انسانى را توصيف كرده و سرنوشت نهايى آنان را به تصوير كشيده است؛ اصحاب ميمنه يا اصحاب يمين، مؤمنانىِ هستند كه بانىِ خير و نيكى و بركت اند و با ايمان و عمل شايسته خود، به راهى كه «سابقين» پيش روشان ترسيم كرده اند، مى روند و طرحهاى خير و سعادت، آنان را بالا مى برد.
اصحاب مَشئمه، تباهكاران سركش و ستمْ پيشه اند كه با طوفان شهوتها و خودخواهى ها، قيد و بندهاى اخلاق و قانون را گسسته و به همه مظاهر انسانى تجاوز كرده اند و بازتابِشِ انديشه ها و رفتارهاشان در اين جهان، فرو افتادن در كامِ بادى سوزان و آتشين و فرو رفتن در آبى جوشان است و بودن در سايه اى از دود سخت سياه، نه سرد - زيرا از دود دوزخ است - و نه خوش؛ زيرا كه اينان، پيش از اين، در دنيا سرمست از كامرانى و شادخوارى بودند و بر گناهِ بزرگِ شرك و پيمان شكنى، پاى مى فشردند، و با سوگند، برانگيخته شدنِ مردگان را در رستاخيز، انكار مى كردند و مى گفتند: «آيا چون بميريم و خاك و استخوان شويم، باز زنده و برانگيخته مى شويم؟! و آيا پدران پيشين ما نيز زنده و برانگيخته مى شوند؟!».(برگرفته از آيه 48-43 سوره واقعه.)
امّا مقرّبان، پيشروان و پيشاهنگانى هستند كه با فروغ عقلِ باليده در دامن ايمانِ ناب و عمل صالح و توفيق و هدايت ويژه خداوند، در راه كمال و قرب پيش مى روند:
وَكَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً من أَمْرِنَا ما كُنتَ تَدْرِي ما الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَانُ وَلكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي به من نَّشَاءُ من عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ.(شورا، آيه 52.) همچنين از فرمان خويش، روحى (قرآن) را به تو وحى كرديم. تو نمى دانستى كه ايمان و كتاب چيست، و ليكن ما، آن را نورى ساختيم كه بدان، هر كه از بندگان خويش را كه بخواهيم، راه نماييم؟ و هر آينه، تو به راهى راست، راه مى نمايى.
اينان، با تأييد و تسديد خداوند، راه سعادت و خير را به روى رهروان، مى گشايند و با نورى كه در دست دارند، مسير حركت به سوى بارگاه قرب را روشن مى سازند. اين پيشروانِ راه يافته و به مقصد رسيده، كه ديدگان به عرش الهى دوخته اند «مُحِدْقينَ بِعَرْشِهِ»، و نخستين گرويدگان به اسلام و هر آيين خدايى هستند، پيامبران و اولياى برگزيده خداوندند كه در اين جهان، براى انجام دادن هر چه خير و نيكى است، پيشى گرفته اند و به تعبير قرآن «سابِقِ بِالْخَيرات» هستند.
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا من عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هو الْفَضْلُ الْكَبِيرُ.(فاطر، آيه 32.) سپس [اين كتاب را به كسانى از بندگانمان كه برگزيديم، ميراث داديم. پس، برخى از آنان، بر خود، ستمكار بودند و برخى، ميانه رو. برخى از ايشان، به خواست و فرمان خداوند، به نيكى ها پيشى گيرنده اند. اين است فزونى و بخشش بزرگ.
علاوه بر اينكه در انجام دادن نيكى ها، از رقيبانِ خود، گوى «سبقت» ربوده اند، در وصول به مقصودِ خود، شتابان اند.
أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ. ايشان اند كه در نيكى ها مى شتابند و به آن [بر يكديگر] پيشى مى گيرند.
در جهان ديگر، بازتابِش اين سبقت گرفتن و شتابناكْ رفتنها به سوى نيكى ها چه در حوزه علم و آگاهى از وظيفه بندگى، و چه در حوزه عمل بدانچه آموخته اند - سبقت گرفتن براى دريافت رحمت و آمرزش خداوند است.
سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ من رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ من يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.(حديد، آيه 21.) به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن همچون پهناى آسمان و زمين است و براى كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند، آماده شده، [بر يكديگر] پيشى گيريد. اين، فزونْ بخشى خداست كه آن را به هر كه خواهد، مى دهد. و خدا داراى فزونْ بخشىِ بزرگ است.
بنا بر اين، پيشى گيرندگان در خيرات و نيكى هاى اين جهان، همان «سابقون» به آمرزش و رحمت و بهشت خدايند در جهان ديگر؛ «اَلسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» پيشى گيرندگان به ايمان و جهاد و طاعت در دنيا، همان پيشىْ گيرندگان به رحمت و رضوان خداوند در آخرت كه بسيارى شان از امّتهاى پيامبران پيشين اند و، اندكى شان، كه پسينيان اند، از امت پيامبر گرامى اسلام اند؛ و غرقه در نعمتهاى انبوه و بى پايان خداوند. بر تختهاى بافته به زر و گوهر و مرواريد، روياروى هم، تكيه زده اند. پسرانى هماره نوجوان، به خدمت، پيرامون ايشان مى گردند، با صُراحى ها و كوزه ها و جامهايى از مى صافى گوارا، كه از نوشيدن آن، سر درد نگيرند و مست و بى خرد نشوند، و از هر ميوه اى كه برگزينند و از گوشت مرغانى كه بخواهند و، دوشيزگانى با چشمهاى سياه و درشت، همچون مرواريدِ پوشيده در صدف؛ به پاداش آنچه مى كردند. در آنجا سخن بيهوده و گنه آلود نشنوند؛ مگر: سلام، درود...(واقعه، آيه 12 به بعد.)
گروه ديگر از مقرّبان فرشتگان اند:
لَن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً للَّهِِ وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ.(نساء، آيه 172.) مسيح، هرگز از اينكه بنده خدا باشد، ننگ ندارد و سر نپيچيد، و فرشتگان مقرّب نيز.
گروهى ديگر، پيامبران اند.
إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ.(آل عمران، آيه 45.) و چون فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند، تو را به سخنى از خود مژده مى دهد كه نام وى مسيح، عيسى پور مريم است. در اين سراى و سراى پسين، آبرومند و از مقرّبان است.
و گروهى ديگر، امامان و جانشينان معصوم پيامبرند كه از نمونه هاى عالى پيشتازان در كارهاى نيكو و راه يافتگان به بارگاه قرب خداوندند(در اين زمينه، به رواياتى كه در ذيل آيات 10 و 11 سوره واقعه نقل شده است، بنگريد.). على (ع) فرمود:
اَللَّهُّمَّ اِنّى اَوَّلُ من اَنابَ و سَمِعَ و اَجابَ، لَمْ يَسْبِقْنى اِلّا رَسُولُ اللَّهِ - صّلى اللَّهُ عَلَيه و آلِهِ - بِالْصَّلاةِ.(نهج البلاغة،خطبه 131.) بار خدايا! منم نخستين كسى، كه به سوى تو روى آورد و دعوتت را شنيد و اجابت كرد. در نماز، كسى جز فرستاده خدا - كه درود خدا بر او و دودمان او باد - بر من، پيشى نگرفته است.
حاكم، در مستدرك آورده است: اَوَّلُ هذِهِ الْاُمَةِ ورُوُداً عَلى الحَوْضِ اَوَّلُها اِسْلاماً؛ عَلّىِ بن اَبى طالِبٍ.(ترجمه و تفسير نهج البلاغة، ج 23، ص 164.) نخستينِ اين امت كه به «حوض» وارد مى شود، على بن ابى طالب است كه پيش از همه امت پيامبر، به دعوت خداوند و رسالت فرستاده اش، ايمان آورده است.
اقبال لاهورى، در شرح اسرار نامهاى علّى مرتضى، چه زيبا سروده است:
مُسلِمِ اوّل، شهِ مردان على
عشق را سرمايه ايمان على
از ولاى دودمانش، زنده ام
در جهانْ مثل گهر، تابنده ام
نرگسم وارفته نظّاره ام
در خيابانش چو بو آواره ام
زمزم ار جوشد ز خاك من، از اوست
مى اگر ريزد ز تاك من، از اوست
خاكم و از مِهر او آيينه ام
مى توان ديدنْ نوا در سينه ام
از رخ او فال، پيغمبر گرفت
ملّت حق از شكوهش، فر گرفت
قوّت دينِ مبين، فرموده اش
كائنات، آيينْ پذير از دوده اش
مرسل حق، كرد نامش بوتراب
حق، يد «اللَّه» در ام الكتاب
هر كه داناى رموز زندگى است
سر اسماى على، داند كه چيست
هر كه در آفاقْ گردد بو تراب
باز گردانَد ز مغرب آفتاب
زير پاش اينجا شكوهِ خيبر است
دست او آنجا قسيم كوثر است
از خودْ آگاهى يداللّهى كند
از يداللّهى شهنشاهى كند
ذات او دروازه شهر علوم
زير فرمانش حجاز و چين و روم.
امّا پيامبر بزرگوار اسلام، كه به تعبير عارفان، «جلوه اوّل» و به برهان حكيمان، «صادر اوّل» و به فرموده خود: اَوَّلُ ما خَلَقَ اللَّهُ.(ترجمه و تفسير نهج البلاغة، ج 23، ص 164.) نخستين آفريده خداوند است، قافله سالار همه مقرّبان است.
در اين ره انبيا چون ساربان اند
دليل و رهنماى كاروان اند
و ز ايشان سيدّ ما گشته سالار
هم او اوّل هم او آخِر در اين كار.(گلشن راز.)
(شيخ محمود شبسترى)
على (ع)، در مقام نيايش با خداوند، در توصيف آن بزرگوار آورده است:
اَللَّهُمَّ... اجْعَلْ شَرايفَ صَلَواتِكَ و نَواحِىَ بَرَكاتِكَ عَلى مُحَمَدٍ عَبْدِكَ و رَسُولِكَ، الخاتِمِ لِما سَبَق، و الْفاتِحْ لِمَا انْغَلَقَ، و الْمُعْلِنِ الْحقَّ بِالْحَقّ.(نهج البلاغة، خطبه 72.) بار خدايا! شريف ترين درودها و افزون ترين بركات خود را بر بنده و پيامبر خود، محمد، ارزانى فرماى؛ آنكه خاتم پيامبران پيشين و گشاينده درهاى فروبسته و آشكار كننده حق، به نيروى حق و برهان است.
گواهى بر اعمال
يكى از حقايق والا در آموزه هاى دين، مسئله «شهادت»، به معناى گواهى بر اعمال بندگان است، كه به تكرار، در قرآن كريم و روايات ما بدان پرداخته شده است:
فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا من كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِيداً.(نساء، آيه 41.) پس چگونه خواهد بود آن گاه كه از هر امتى، گواهى بياوريم و تو را بر اينان گواه آريم.
وَيَوْمَ نَبْعَثُ من كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا و لا هم يُسْتَعْتَبُونَ.(نحل، آيه 84.) و [ياد كن]روزى را كه از هر امّتى، گواهى بر انگيزيم. آن گاه به كسانى كه كافر بودند، نه اجازه [ى سخن گفتن] دهند و نه از آنها خواهند كه عذر خواهى كنند [يا كارى كنند كه خداى از آنها خشنود گردد؛ زيرا آخرت سراى تكليف نيست].
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِي ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ. ووُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ.(زمر، آيه 70 - 69.) و [در آن روز] زمين به نور خداوندِ خود، روشن شود و نامه[هاى اعمال]را پيش نهند و پيامبران و گواهان را بياورند و ميان ايشان (آدميان) به راستى و درستى، داورى شود و بر آنان ستم نرود. و هركسى را آنچه كرده باشد، تمام بدهند و او داناتر است بدانچه مى كنند.
امام على (ع) نيز در اين باره مى فرمايد:
كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ و شَهِيدٌ؛ سائقٌ يَسوُقُها. اِلى مَحْشَرِها و شاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْها بِعَمَلِها.(نهج البلاغة، خطبه 85. امام (ع) اين سخن را از آيه 20 و 21 سوره ق اقتباس فرموده است: «وَ نُفِخَ فى الصُّورِ ذلِكَ يَوْمَ الْوَعِيدِ. و جاءَتْ كُلُّ نَفسٍ مَعَها سائِقٌ و شَهيدٌ. در صور دميده شود. اين، روز وعده عذاب (روز رستاخيز) است و هر كسى در حالى مى آيد كه با او [فرشته] گواهى دهنده اى هست».) با هر كسى [فرشته] راننده اى و [فرشته]گواهى دهنده اى است؛ راننده اى كه او را تا به محشرش مى راند، و گواهى كه بر كرده او گواهى مى دهد.
از اين آيات و نظير اينها و همين طور روايات رسيده از پيشوايان معصوم (ع)، بر مى آيد كه مراد از «شهادت»، همان گواهى دادن بر اعمال است؛ يعنى اعمال امتها و رسالت فرستادگان خداوند و چگونگى پيام رسانى آنان:
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ.(اعراف، آيه 6.) پس هر آينه كسانى را كه به سويشان [پيامبر] فرستاده شده، پرسش خواهيم كرد [از اجابت پيامبران] و از [خودِ] فرستادگان نيز [درباره رساندن پيام خدا]خواهيم پرسيد.
حقيقت گواهى دادن
اگر چه اين گواهى، در روز رستاخيز است؛ ليكن تحمّلِ آن، يعنى تلقّى و دريافت آن - كه از راه حضور در صحنه عمل و ديدن آن است - در دنياست، همچنان كه در گفتگوى خداوند با عيساى مسيح، بدان اشاره شده است:
وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ من دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ. ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي به أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهيدٌ.(مائده، آيه 117 - 116.) و آن گاه كه [در روز رستاخيز]خداى گويد: «اى عيسى پسر مريم! آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را سواى خدا به خدايى گيرند؟» مى گويد: «پاك خدايا! مرا نسزد كه آنچه سزاوار من نيست، بگويم. اگر اين را گفته بودم، تو خود، آن را دانسته اى، تو آنچه را در نهانِ من است، مى دانى و من آنچه را در ذات توست، نمى دانم، كه تويى داناى نهانها. من به آنان نگفتم؛ مگر آنچه مرا فرمان دادى كه خداى را كه پروردگار من و پروردگار شماست بپرستيد، و تا در ميان آنها به سر مى بردم، بر آنان گواه و نگاهبان بودم و چون مرا از ميان ايشان برگرفتى، تو خود بر آنان نگاهبان بودى و تو بر هر چيزى، گواهى».
لازم است به نكته هايى چند، درباره شهادت و گواهى بر اعمال اشاره شود:
1. گواهى دادن بر اعمال در روز رستاخيز، تنها گواهى به شكل ظاهرى اعمال نيست؛ بلكه بر نهان و ژرفا و چگونگى آنها به لحاظ اطاعت و معصيت، يا سعادت و شقاوت نيز هست؛ چرا كه قضاوت و داورى بر اساس گواهىِ گواهان، آن هم از سوى خداوندِ «اَحْكَم الحاكمين. داورترين همه داوران» است، پس مى سزد كه بر حقيقت و نهان اعمالِ آدميان باشد. از اين رو، درك و تلّقى و دريافت ويژگى هاى حقيقى اعمال بندگان و انديشه ها و انگيزه هاى آنان، جز بر گواهانى كه از ريشه و زمينه آنها و درون و ژرفاى نيّتهاشان آگاهى دارند، ناممكن است. بنا بر اين، گواهى بر اعمال و انديشه ها و انگيزه ها، ويژه كسانى است كه در دنيا از چنين مقام و جايگاهى برخوردارند و جز صواب و حق، كه برخاسته از ديدن اعمال و انگيزه، به گونه اى دقيق و به دور از خطا و لغزش است، نمى گويند:
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِكَةُ صَفّاً لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا من أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً.(نبأ، آيه 38.) در روزى كه روح (فرشته همراه وحى) و فرشتگان به صف ايستند، كسى كه خداى رحمان، او را اجازه دهد و سخن درست گويد، كسى سخن نگويد.
وَلاَ يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ من دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا من شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ.(زخرف، آيه 86.) و آنان كه جز خداوند را مى خوانند، (مى پرستند) ياراى شفاعت كردن ندارند؛ مگر كسانى كه به حق گواهى داده باشند و بدانند [كه از چه كسى شفاعت كنند، و شفاعت نخواهند كرد مگر از مؤمنان گناهكار].
و اين نكته اى است كه از خودِ واژه «شهادت» فهميده مى شود؛ يعنى گواهى دهنده در روز رستاخيز، در اين سراى در عرصه انديشه و انگيزه ها و اعمال بندگان نيز حضور دارد، و از گونه اى زندگى برخوردار است كه در پرتو آن، مى تواند همه آنها را با ويژگى هايى كه دارند، درك كند؛ بلكه در وجود او نقش بسته است.
إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ.(يس، آيه 12.) همانا ماييم كه مردگان را زنده مى كنيم و آنچه را كه پيش فرستاده اند و اثرشان را (آنچه از آنها باز مانَد) مى نويسيم. و هر چيزى را در راهنماى روشن (لوح محفوظ) به شمار آورده ايم.
بنا بر اين، ابزار شهادت در دنيا، نيرويى است وراى مجارى ادراكى آدميان، و در حقيقت، نورى است كه جسمانى نيست و در شهر و ديار و زمان و مكان، محصور و محدود نيست.
2. گواهى بر انديشه ها و اعمال در روز رستاخيز، براى همه مردم است؛ خواه مؤمن، خواه كافر، فرمانبردار يا سركش و گستاخ.
وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ.(توبه، آيه 105.) و بگو: كار كنيد، كه خدا و پيامبر او و مؤمنان (گواهان اعمال) كردار شما را خواهند ديد، و به زودى، به سوى داناى نهان و آشكار، باز گردانده مى شويد. پس شما را بدانچه مى كرديد، آگاه خواهند كرد.
بنا بر اين، انديشه ها و اعمال مؤمنان و فرمانبرداران نيز در دنيا در ديدگاه گواهانِ روز رستاخيز خواهند بود و در آن جا درباره هر چه انديشيده اند و هر كار كه كرده اند، گواهى داده مى شوند.
از اينكه در اين آيه «المؤمنُونَ» به عنوان بينندگان اعمال در كنار خداوند تعالى و پيامبر بزرگوارش آمده است، در مى يابيم اينان، گروه ويژه اى از مؤمنان اند كه به لحاظ منزلت معنوى و نزديكى به خداوند و مسئوليت هدايت انسانها در حوزه علم و عمل، با پيامبر در يك افق قرار دارند. آنها گروهى از گواهان اند و خداوند در اين سرا، درونشان را از نورانيّتى برخوردار كرده است كه در پرتو آن، از واقعِ اعمال آدميان و ژرفاى انگيزه ها و انديشه هاشان آگاه اند و همان گونه كه نسبت به سطح آشكار انديشه ها و رفتار آدميان پيشوايند، در نهان آنها نيز جايگاه پيشوايى دارند و از درون، قافله سالار كاروان انسانيت به سوى خدايند. اينان، همان امامان معصوم و جانشينان پيامبرند و در اين باره، روايات بسيارى آمده است. از جمله، اينكه امام صادق (ع) فرمود:
و الْمُؤمِنُونَ هم الْاَئَمِةُ.(تفسير العياشى، ج 2، ص 109.) مؤمنان، در اين آيه، امامان (اهل بيت پيامبراند.
3. گواهى بر اعمال، ويژه شهيدان نيست؛ بلكه هر كس و هر چيزى كه كمترين رابطه اى با اعمال آدميان دارد، گواه بر اعمال خواهد بود؛ مانند فرشتگان، زمان، مكان، آيين، كتاب، و قلب و ديگر عضوهاى آدمى كه همگى در دنيا، تحمّل شهادت كرده اند و در آخرت، در پيشگاه خداىِ شاهد، گواهى مى دهند.(براى تفصيل بحث شهادت، ر.ك: الميزان، سوره بقره، آيه 143؛ انسان از آغاز تا انجام، ص 139 به بعد.)
گواهانِ روز رستاخيز
با اينكه خداى تعالى، خود شاهد و گواه انديشه ها و انگيزه ها و رفتارهاى آدميان است و از نهان و ژرفاى آنها آگاه است، حتّى خيانتِ ديدگان و آنچه را كه در سينه هاشان نهان مى دارند، مى داند. بر وسوسه دلهاشان آگاه و از رگِ گردن به آنان نزديك تر است و هر جا كه باشند، با آنان است. ميان آنان و دلهاشان ايستاده، و در هر كارى كه باشند، از آن هنگام كه بدان مى آغازند تا پايانِ آن، حضورِ فراگير دارد و همه چيز در محضر اوست؛ اما اراده حكيمانه اش بر اين است كه در روز رستاخيز، پرونده اعمال آدميان را بر اساس گواهى گواهان بررسى كند و پس از ثبوتِ جرم و محكوميّت قطعى، مجرمان و گناهكاران را به كيفر گناهشان برساند يا اينكه آنان را ببخشايد.
گواهانى كه در روز رستاخيز به گواهى بر مى خيزند، گروههاى متفاوتى هستند:
1. اوليا و انسانهاى پاك:
راه يافتگانى كه مورد لطف و رحمت ويژه خداوند هستند؛ مانند پيامبران و امامان (ع):
وَجِي ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ. ووُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ.(زمر، آيه 70-69.)[نامه هاى اعمال را پيش نهند] و پيامبران و گواهان را بياورند و ميان ايشان (آدميان) به راستى و درستى داورى شود و بر آنان ستم نرود.
اينكه گواهان را جدا از پيامبران آورده است، گونه اى تكريم و تجليل از پيامبران است؛ چرا كه پيامبران، در روز رستاخيز از گواهان برجسته و ممتازند؛ به ويژه پيامبر بزرگوار اسلام كه گواهِ گواهان است:
وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً.(بقره، آيه 143.) و اينچنين شما را امّتى ميانه ساختيم، تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.
بر اساس اين آيه و نظير آن (سوره نحل، آيه 89 و حج، آيه 78) پيامبر گرامى اسلام و امامان معصوم (ع) نيز از گواهان عمل اند. امام محمد باقر (ع) در ذيل آيه فوق مى فرمايد:
نَحْنُ الْاُمَّةُ الْوُسْطى و نَحْن شُهداءُ اللَّهِ عَلى خَلْقِهِ و حُجَّتُهُ في اَرْضِهِ.(تفسير العيّاشى، ج 1، ص 62.) ماييم امت معتدل و برگزيده و ماييم گواهان خداوند بر بندگان او و حجت خدا در زمين او.
2. فرشتگانِ ثبت كننده و نگهدارنده اعمال:
وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ. كِرَاماً كَاتِبِينَ. يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ.(انفطار، آيه 12-10.) و هر آينه بر شما نگهبانانى باشد؛ بزرگوارانى نويسنده؛ كه مى دانند چه مى كنيد.
ما يَلْفِظُ من قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ.(ق، آيه 18.) هيچ سخنى بر زبان نيارد؛ مگر آنكه در نزد او، نگهبانى آماده است.
3. اندامهاى بدن آدمى:
الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.(يس، آيه 65.) امروز بر دهانهاشان مُهرنهيم، و دستهاشان با ما سخن گويد و پاهاشان گواهى دهد بدانچه مى كردند.
وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ. حَتَّى إِذَا ما جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلاَ أَبْصَارُكُمْ وَلاَ جُلُودُكُمْ وَلكِن ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثِيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ. وَذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُم بِرَبِّكُمْ أَرَدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُم من الْخَاسِرِينَ.(فصلت، آيه 23 -19.) و روزى كه دشمنان خداى [براى رفتن] به سوى آتش دوزخ برانگيخته و فراهم شوند، پس آنها را باز دارند - تاپسينيان برسند و همگى يكجا گرد آيند؛ تا چون به دوزخ رسند، گوش و ديدگان و پوستهاشان - يعنى اندامهاشان - بدانچه مى كردند، گواهى دهند. و به پوستهاى خويش گويند: چرا بر ما گواهى داديد؟ گويند: خدايى كه هر چيزى را گويا كرده است، ما را به سخن آورد. و اوست كه شما را نخستين بار بيافريد و به سوى او باز گردانده مى شويد. و شما [هنگام گناهكارى در دنيا]از اينكه گوش و ديدگان و پوستهاتان بر ضد شما گواهى دهند، نمى توانستيد پنهان شويد، وليكن [به سبب پنهانى گناه كردن]پنداشتيد كه خدا بسيارى از آنچه مى كنيد، نمى داند؛ و اين بود پندارتان كه به پروردگار خود گمان مى برديد. شما را هلاك كرد، پس از زيانكاران گشتيد.
روزِ محشر هر نهان پيدا شود
هم زخود هر مُجرمى رسوا شود
دست و پا بِدْهد گواهى با بيان
بر فسادِ او به پيش مُستعان
دست گويد: من چنين دزديده ام
لب بگويد: من چنين پرسيده ام
پاى گويد: من شدستم تامِنا
فرج گويد: من بكردستم زنا
چشم گويد: كرده ام غمزه حرام
گوش گويد: چيده ام سوءُ الكلام
پس دروغ آمد ز سرتاپاى خويش
كه دروغش كرد هم اعضاى خويش.(مثنوى، دفتر پنجم، بيت 2216-2211.)
4. زمانها و مكانها:
از جمله گواهان روز رستاخيز، زمانها و مكانها هستند مانند روزهاى شريف و مقدس و ماهها و عيدها و جمعه ها، و همين طور زمين و يا پاره اى از سرزمينها؛ مانند مسجدها و بقعه هاى متبرّك. امام على (ع) فرمود:
ما من يَومٍ يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدم اِلّا قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَأبنَ آدَمَ اَنَا يَوْمٌ جَدِيدٌ و اَناَ عَلَيْكَ شَهِيدٌ، فَقُلْ بي خَيْراً وَاعْمَلْ بي خَيْراً اَشْهَدُ بِكَ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(سفينة البحار، ج 4، ص 893.) هر روزى كه بر فرزند آدم مى گذرد، آن روز به وى گويد: «اى پور آدم! من، روزىْ نو هستم و بر [كارهاى]تو گواهم. پس در من نيكو بگو و نيكو عمل كن تا در روز رستاخيز، به سود تو گواهى دهم».
پيامبرگرامى (ص) سوره زلزال را مى خواند تا رسيد به آيه «يَوْمئذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَها. در آن روز، زمين خبرهايش را باز گويد». آن گاه فرمود:
آيا مى دانيد كه خبرهاى زمين چيست؟ جبرييل نزد من آمد و گفت: «خبر زمين در روز رستاخيز، آگاه كردن از كارهايى است كه بر روى آن انجام گرفته است».(الدّر المنثور، ج 6، ص 645.)
يَوْمِ دين كه «زُلْزِلَتْ زِلزالَها»
اين زمين باشد گواه حالها
كو تُحَدِّث جَهْرَةً اَخْبارَها
در سخن آيد زمين و خاره ها
فلسفى مُنكر شود در فكر و ظن
گو: برو، سر را بر آن ديوارْ زن
نطقِ آب و نطق خاك و نطق گل
هست محسوس حواسِ اهل دل
فلسفى كو مُنكر حَنانّه است
از حواسِّ اوليا بيگانه است.(مثنوى، دفتر يكم، بيت 3280 - 3276.)
ش