اسرافيل
و اِسْرافيلُ صاحِبُ الصُّورِ، الشَّاخِصُ الَّذِى يَنْتَظِرُ مِنْكَ الْاِذْنَ و حُلوُلَ الْاَمْرِ فَيُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعى رهائنَ الْقُبُورِ. و اسرافيل دارنده صور (شيپور). همان فرشته اى كه چشم بر اذن تو دوخته و در انتظار فرمان توست تا با دميدنِ در صور، مردگان در افتاده در خاك را كه در گورها گروگان اند از خواب گرانِ مرگ بيدار كند.
الصّورُ، شيپور، شاخى كه در آن دمند.
الشّاخص، شخص برجسته، هر چيز بلند و آشكار.
نَفْخَة، مصدر مرَّة از نَفَخ: فوت كردن، با دهان دميدن، دم، نَفَس، نسيم.
صرعى، جمع صريع به معناى مصروع، جن زده، غشى، به خاك افتاده.
رَهائن، جمع رهينه. گِرُوِى، به گرو داده شده، مال گروگان، گروگان، مسئول: كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبتْ رَهِينَةٌ. هر كسى در گرو كارى است كه كرده است (هر كس به سبب آن چه به دست آورده مسئول و پاسخگوست).
رهاينُ القبور، بازداشت شدگان در گورها، زندانيان در گور.
اسرافيل به لحاظ ريشه «اسراف» مضاف به «ايل» كه از نام هاى خداوند است، واژه اى عبرانى به معناى «عبداللَّه - بنده خدا» است؛ چراكه امام سجاد (ع) فرمود: كُلُّ شَى ءٍ رَجَعَ اِلى إيلٍ فَهُو - عَبْدُاللَّه عز و جل -.(رياض السالكين، ج 2، ص 21.) هر چيزى كه به «ايل» باز گردد، «عبداللَّه - بنده خدا» است. بر اين اساس «اسرافيل» از فرشتگانى است كه خداوند به «عبادٌ مكرَمون» از آنان، ياد كرده است: بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ. لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ.(انبياء، آيه 27 - 26.) بلكه فرشتگان، تنها بندگانى ارجمندند؛ در گفتار بر او پيشى نگيرند و آنان به فرمان وى كار مى كنند. و از ابن مسعود نقل شده است: نزديكترين آفريده به خداوند اسرافيل است؛ «اِنَّ اَقْرَبَ الْخَلْقِ من اللَّهِ اِسرافيلُ»(رياض السالكين، ج 2، ص 21.).
گستره كارآيى اسرافيل
بيهقى در كتاب «شُعَبُ الايمان» از ابن عباس روايت كرده است: در اين بين كه رسول خدا (ص) با جبرئيل (ع) در گوشه اى بودند ناگاه افق آسمان شكافته شد، در اين حال جبرئيل كم كم كوچك شد و اجزائش در يكديگر فرو مى رفت و به زمين نزديك مى شد و ناگاه فرشته اى در برابر رسول خدا (ص) قرار گرفت و عرضه داشت: اى محمد، پروردگارت تو را سلام مى رساند و مخير مى سازد كه پيامبرىِ پادشاهْ باشى يا پيامبرى بنده، پيامبر (ص) فرمود: جبرئيل با دست اشاره كرد كه تواضع كن [و بندگى را بپذير]. من دانستم كه او خيرخواه من است. از اين رو، در پاسخ گفتم: بنده اى پيامبر خواهم بود. آن فرشته به آسمان بالا رفت. من گفتم: اى جبرئيل، مى خواستم درباره اين فرشته از تو بپرسم ولى حالِ تو را به گونه اى ديدم كه مرا از پرسش بازداشت؛ اين كيست اى جبرئيل؟ گفت: اين اسرافيل است كه از روزى كه خداوند او را آفريده، روى دو پا ايستاده و ديده فروهِشته و چشم برنمى دارد و ميان پروردگار و او هفتاد نور است كه به هيچ نورى نزديك نمى شود مگر آن كه مى سوزد. در برابرش لوح محفوظ قرار دارد و چون خداوند درباره كارى، از آسمان به زمين فرمانى صادر كند آن مطلب در پيشانى او رقم مى خورد؛ اگر آن كار وظيفه من باشد مرا بدان فرمان مى دهد و اگر وظيفه ميكائيل باشد او را بدان فرمان مى دهد و اگر وظيفه عزرائيل باشد او را بدان فرمان مى دهد. گفتم: اى جبرئيل تو مأمور چه هستى؟ گفت: بادها و حيات، گفتم: ميكائيل مأمور چيست؟ گفت: گياهان، گفتم: ملك الموت مأمور چيست؟ گفت گرفتن جان ها، و من پنداشتم كه براى برپاشدن رستاخيز فرود آمده است و آن حال كه در من ديدى، نبود جز ترسى از برپايى رستاخيز.(علم اليقين فى اصول الدين، ج 1، ص 434.) و در خبر است كه:
اسرافيل دارنده صور (شاخ) است؛ شاخى كه در آن مى دمد و به منزله «بوق» اوست. خداى متعال لوح محفوظ را از درّى سفيد كه هفت برابر فاصله آسمان تا زمين است آفريده و آن را به عرش آويخته است و آن چه تا روز قيامت شدنى است در آن نوشته شده است و اسرافيل چهاربال دارد: بالى در مشرق و بالى در مغرب كه خود را بدان مى پوشاند و سرو صورت خود را از ترس خداى جبّار بدان مى پوشاند و چشم خود را به سوى عرش دوخته و يكى از پايه هاى عرش بر دوش اوست و عرش را تنها با قدرت الهى حمل مى كند زيرا وى از ترس خدا مانند گنجشك كوچك مى شود. هرگاه خداوند حكم چيزى را در لوح صادر كند وى پرده را از چهره كنار مى زند و به آن حكم و فرمانى كه خداوند صادر فرموده مى نگرد. هيچ فرشته اى از اسرافيل به عرش نزديكتر نيست و با اين حال ميان او و عرش هفت حجاب است كه ميان هر حجابى با حجابهاى ديگر پانصد سال فاصله است و ميان جبرئيل و اسرافيل هفتاد حجاب است. اسرافيل ايستاده و صور را روى ران چپ خود نهاده و سر صور بر دهان او قرار دارد و منتظر است كه چه زمانى او را فرمان دهند تا در آن بِدَمد. چون مدت دنيا سپرى شود، صور به جهت اسرافيل نزديك شده و اسرافيل بال هاى خود را جمع مى كند و در صور مى دمد و ملك الموت يك دست خود را زيرزمين هفتم مى برد و ارواح اهل آسمان ها و زمين را مى گيرد و در زمين جز ابليس و در آسمان جز جبرئيل و ميكائل و اسرافيل و عزرائيل كسى نمى ماند و اينانند كه خداوند آنان را [از جمله بيهوش شوندگان به هنگام نفخ صور] استثناء كرده و فرموده: «الا من شاءَ اللَّهُ؛ مگر آن كس كه خدا خواهد».(علم اليقين فى اصول الدين، ج 1، ص 435.)
برخى گفته اند: كار ويژه و اصلى اسرافيل، دميدن روح در بدن ها و بخشش حيات و نيروى حس و حركت براى انگيزش شوق و طلب است و او را با نيروى تفكر ارتباط است و اگر اسرافيل نبود هيچ گاه انگيزه شوق و طلب و حركت براى تحصيل كمال در كسى فراهم نمى آمد. علاوه بر پيش گفته ها درباره اسرافيل، خداوند او را براى انجام دو كارِ بس بزرگ آفريده است:
1- با دميدن در صور، همه جانداران بميرند مگر آنان كه در اين دميدن به خواست خداوند زنده مى مانند، چون جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل كه پيشواى فرشتگان اند يا آفريده هاى ديگر كه در وراى آسمان ها و زمين اند و پس از دميدن صور مى ميرند:
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ من فِي السَّموَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا من شَاءَ اللَّهُ.(زمر، آيه 68.) و در صور دميده شود پس هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است بيهوش شود - بميرد - مگر آنان كه خداى خواهد.
2- با دميدن در صور، از گورها برخيزند و شتابناك به سوى پروردگارشان رهسپار شوند:
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هم من الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ.(يس، آيه 51.) و در صور دميده شود كه ناگاه آنان (مردگان) از گورها به سوى پروردگارشان مى شتابند.
ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هم قِيَامٌ يَنظُرُونَ.(زمر، آيه 68.) سپس بار ديگر در آن (صور) مى دمند كه ناگاه آنان بر مى خيزند، پس ناگهان ايستادگانى باشند كه مى نگرند.
برخى از محققان گفته اند: دميدن در صور (نفخه) در دو مرحله است؛ در مرحله نخست آتش را خاموش مى كند و در مرحله دوم آن را برمى افروزد؛ يعنى يك دميدن است، و امّا دو اثرِ متضادّ در آتش به جاى مى گذارد: يك، شعله را مى ميراند و از ميان مى برد، دو، شعله را مى افروزد و بر اشتعال آن مى افزايد. دميدنِ اسرافيل چنين است. در پايانِ جهان، شعله زندگى را خاموش مى كند و مردم را مى ميراند و در روز رستاخيز حيات مى بخشد و آن را فروزان مى سازد. و اين نكته اى است كه خداى تعالى بدان اشارت كرده است: وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ من فِي السَّموَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا من شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هم قِيَامٌ يَنظُرُونَ.(زمر، آيه 68.)
بر اين اساس، اسرافيل نخست در صور مى دمد و با دَمِشَشْ آن صورت ها (پيكرها) ى افروخته را - چه آسمانى و چه زمينى - خاموش مى كند. بار دوم در صور مى دَمَد و با دَمِش خود، آن صورت هاى خاموش، و اما مستعد و آماده افروختن را بر مى افروزد. و آن گاه است كه بر مى خيزند و در انتظار فرمان خداوند مى مانند و اين صورت ها زنده جانانِ گويااند كه خداوند آنان را به سخن آورده است. گروهى سخن شان: اَلْحَمْدُ للَّهِِ. سپاس و ستايش خداى راست. و گروهى ديگر، سخن شان سخن كسانى است كه گويند: يا وَيْلَنا من بعثَنا من مَرْقَدِنا. واى بر ما، چه كسى ما را از خوابگاهامان برانگيخت. و گروه سوم سخن شان: الْحَمْدُللَّهِِ الَّذِى اَحْيانا بَعْدَ ما اَماتَنا و اِلَيهِ النّشورُ. سپاس و ستايش خداى را كه ما را پس از آن كه ميراند زنده كرد و رستاخيز به سوى اوست.
حاصل سخن اين كه، در آن روز هر گروهى بر وفق آگاهى و حال و روز خود سخن گويد و روزگار برزخ را از ياد بَرَدْ بدين خيال كه خوابى بيش نبوده و اكنون از خواب برخاسته است. همچنان كه هنگام مرگ و ورود به برزخ پنداشت كه از خواب برخاسته است و زندگى دنيا [با همه كامرانى ها و برخوردارى ها و ناكامى ها و محروميت هايش] خوابى بيش نبوده است: «اَلنَّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا. مردم خوابند، پس هرگاه كه بميرند بيدار شوند.» از اين رو، در روز رستاخيز بر اين خيال اند كه زندگىِ در دنيا و برزخ خواب در خواب بوده است.(رياض السالكين، ج 2، ص 25.) اسرافيل، در فرهنگ اسلامى و ديگر اديان توحيدى سامى، يكى از فرشتگان مقرِّب الهى است كه در روز قيامت با دميدن در شيپور خود، مردگان را زنده مى كند.
سازد اسرافيل روزى ناله را
جان دهد پوسيده صد ساله را(مثنوى، دفتر يكم، بيت 1918.)
هين كه اسرافيل وقت اند اوليا
مرده را ز ايشان حيات است و نما
جان هريك مرده اى، از گورِ تن
برجهد ز آوازشان اندر كفن
گويد: اين آواز، ز آواها جداست
زنده كردن، كارِ آوازِ خداست
ما بمرديم و بكلى كاستيم
بانگ حق آمد، همه برخاستيم(مثنوى، دفتر يكم، بيت 1933 - 1930.)
اين دو دميدنِ در صور (نَفْخَه) ملازم هم و در ارتباط وثيق و تنگاتنگ با يكديگرند و در حقيقت دميدن نخست پيش درآمدِ دميدن دوم است؛ چراكه حياتِ برتر، نتيجه مرگ از حيات فروتر است، و تا موجود از حيات فروتر نميرد به حيات برتر نايل نمى گردد. از اين رو، امام سجاد (ع) تنها از دميدنِ دوم ياد فرمود: فَيُنَبِّهُ صَرْعى رَهايِنَ القُبوُرِ.