و فرشتگانى ديگر
و رُسُلِكَ من الْمَلائِكَةِ اِلى اَهْلِ الْاَرْضِ بِمَكْروُهٍ ما يَنْزِلُ من الْبَلاءِ و مَحْبوُبِ الرَّخاءِ و السَّفَرَةِ الْكِرامِ الْبَرَرَةِ و الْحَفَظَةِ الْكِرامِ الْكاتِبينَ و مَلَكِ الْمَوْتِ و اَعْوانِهِ و مُنْكَرٍ و نَكِيرٍ و رُومانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ و الطّائِفينَ بِالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ و مالِكَ و الخَزَنِةِ و رِضْوانَ و سَدَنَةِ الْجِنانِ و الَّذينَ لا يَعْصوُنَ اللَّهَ ما اَمَرَهُمْ و يَفْعَلوُنَ ما يُؤمَرُونَ. و الَّذينَ يَقُولوُنَ: «سَلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ» و الزَّبانِيَةِ الَّذينَ اِذا قِيلَ لَهُم: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْحَجِيمَ صَلُّوهُ» ابتدَرَوُهُ سِراعاً و لَم يُنظِروُهُ و من اَوهَمْنا ذِكْرَهُ و لَمْ نَعْلَمْ مَكانَهُ مِنْكَ و بِاىِّ اَمْرٍ وَكَّلْتَهُ و سُكّانِ الْهَواءِ و الأَرْضِ و الماءِ و من مِنْهُمْ عَلَى الْخَلْقِ. فرشتگانى كه آنان را با بلاى ناگوار و آسايشِ دل پسند به سوى اهل زمين گسيل مى دارى و بر سفيران بزرگوار و نيكوكار و نگهبانان؛ نويسندگان گرامى و فرشته جانْ سِتان (عزرائيل) و ياورانش و نكير و منكَر (دو فرشته بازپرس در گور) و رومان؛ فتّان گورستان ها (دگرگون كننده گورها) و طواف كنندگان «بيت المعمور» و «مالك» و «خازنان دوزخ» و «رضوان» و «خادمان و پرده داران مينو» و آنان كه «از فرمان خداوند سر نپيچند و آنچه فرمان يابند به جاى آورند» و آنان كه بهشتيان را گويند: «درود بر شما به شكيبايى اى كه ورزيده ايد كه سرانجام آن سراى نيكوست». و آتش افروزان دوزخ كه چون به آنان گفته شود: «بگيريدش و به بند آريدش! سپس در دوزخش افكنيد»، بى درنگ، شتابناك رو به سوى دوزخ آرند و گنهكاران را مهلت ندهند و هر فرشته اى كه نامش نبرديم و منزلتش در بارگاه تو نشناختيم و كارآيى او ندانستيم. فرشتگانى كه ساكنان آب و هوا و زمين اند و هر يك از آنان كه بر خلق گماشتى.
سنت آزمايش
آن چنان كه در قرآن مجيد آمده و در متون حديثى نيز عرضه شده است، هدف از آفرينش انسان؛ يعنى غايت نهايى و منتهى اليه سلوك آدمى و كوشش مستمر و مؤثر او، جوارِ قرب خداوند است:
يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ.(انشقاق، آيه 6.) اى انسان! بى گمان تو به سوى پروردگارت سخت كوشنده اى پس به لقاى او خواهى رسيد.
در حديث قدسى آمده است:
يَابْنَ آدَمَ خَلقْتُ الْاشْياءَ لِاَجْلِكَ و خَلَقْتُكَ لِاَجْلى.(علم اليقين فى اصول الدين، ج 1، ص 507.) اى پسر آدم همه چيز را براى تو آفريدم و تو را براى خودم.
خداى متعال براى اين كه انسان ها را به اين هدف نزديكتر كند و زمينه تحقق آن را فراهم آورد امور عالم و آدم را بر پايه روش هايى، تدبير و اداره مى كند كه از آنها به «سنّت هاى الهى در تدبير زندگى انسان ها» ياد شده است:
سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا من قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً.(احزاب، آيه 62.) بنا به سنت خداوند، در ميان كسانى كه پيش تر در گذشته اند؛ و براى سنت خداوند، هرگز دگرگونى نخواهى يافت.
سنّت هاى الهى بسيارند؛ از جمله اين سنّت ها «سنّتِ آزمايش» است كه علاوه بر جنبه اجتماعى در امور وشئون فردى آدميان نيز جارى است. براى جريان اين سنّت، خداى متعال زمينه ارتكاب افعال اختيارى و گزينش راه و روش را در قلمرو حيات آدمى فراهم آورده است. از همين رو، او را موجودى آزاد و انتخاب گر آفريده است و اگر جبرى الهى در مورد انسان وجود داشته باشد جبر در «داشتن اختيار و آزادى» است، و اگر تقدير و مشيّتى هم از سوى پروردگار وجود دارد، اين است كه انسان بايد با «آگاهى و آزادى»، خود انتخاب كند. و اگر بر علم خدا درباره انسان چيزى گذشته، همان است كه آدمى بتواند با عمل ارادى و با آزادى خود «انتخاب» كند و براى اين كه به اراده و انتخاب آدمى حركت و جهت بدهد، با فرستادن پيامبران هدايت خويش را به مدد تلاش عقل او فرستاده است تا راهنماى او گردد. اين هدايت، نه به معناى تحميل جبرِ مشِيّت است و نه، به معناى خاموش كردن فروغ اراده خلّاقِ انسان؛ بلكه نوعى حمايت و دستگيرى و دعوت است همراه با لطف و رأفت و وِداد و اين هدايت نورى است بصيرت افزا و رهگشا، نه بند و زنجيرى بر اراده آزاد آدمى. و در حقيقت يكى از سنّت هاى ديگر الهى است كه همراه با سنّت آزمايش يا پيش تر از آن در تدبير زندگى انسانها جارى است.علاوه، اين جهان را به گونه اى آفريده است كه خوشى ها و كامجويى ها با ناخوشى ها و ناكامى ها در هم آميخته و حيات ما آدميان با اين گونه امور گره خورده است:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ.(بلد، آيه 4.) بى گمان انسان را در رنج آفريده ايم!
كَبَد، به معناى دست و پنجه نرم كردن با مشكلات و گرفتارى هاست، و پشت سر نهادن و گذر از گردنه هاى سخت براى رسيدن به مقصود است؛ به معناى درد و رنج پرفشار و محرك به سوى كوشش و پايدارى است. ظرف «فِى كَبَدٍ» اين حقيقت را مى رساند كه آدمى در ظرف و متن درد و رنج فشرنده آفريده شده است، نه آنكه دردها و رنج ها تنها از عوارض وجود آدمى باشد؛ چرا كه ساختار بدنى و معنوى انسان از تركيب و درهم آميختگى تضادها و كشمكش ها برآمده و مانند كفى است كه در ميان امواج و عوامل گوناگون و تهديد كننده نمايان گشته است، كه اگر در ميان انگيزه بقاء و تضاد قواى درونى و ضربه هاى تازيانه احتياج و نگرانى، استعدادهايش به فعليّت رسد مى تواند از رنج ها و نگرانى ها برهد و شخصت خود را احراز نمايد و اگر در ميان دردها و رنج ها با كامجويى ها و سرگرمى هاى گذرا و علاقه هاى بى پايه خود را تحذير كند و دلخوش شود هميشه در رنج و نگرانى خواهد بود، و هيچ گاه از آنها فارغ نمى گردد. خداى متعال انسان ها را تكليف كرده تا از پاره اى خوشى ها و خواستنى ها چشم پوشند و بر پاره اى از ناخوشى ها شكيبايى ورزند و بدين ترتيب آنان را در ظرف آزمايش خود قرار داده و اين سنّت را در زندگى آنها جارى ساخته است:
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ من الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ من الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ.(بقره، آيه 155.) و بى گمان شما را با چيزى از بيم و گرسنگى و كاستىِ دارايى و كسان و فرآورده ها مى آزماييم،
الم. أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ.(عنكبوت، آيه 2 - 1.) الف، لام، ميم. آيا مردم پنداشته اند وانهاده مى شوند كه بگويند ايمان آورده ايم و آنان را نمى آزمايند؟ و بى گمان پيشينيان آنان را [نيز] آزموده ايم و همانا خداوند راستگويان را خوب مى شناسد و دروغگويان را [نيز] نيك مى شناسد.
ما حصل آنچه گفته شد، اين است كه هدف از آفرينش انسان، نيل به جوار قرب الهى و به تعبير قرآنِ مجيد لقاى پروردگار است و خداوند براى وصول به اين هدف بر اساس لطف و مهر خويش سنّت هايى؛ از جمله «سنت آزمايش» را در تدبير امور و شئون فردى و اجتماعى آدميان منظور كرده، تا زمينه ها و ابزارهاى ورود به بارگاه قرب را فراهم آورد.
امام سجاد (ع) در اين فراز از نيايش كه درود و تحيت به ساحت فرشتگان است، از فرشتگانى ياد مى كند كه از سوى خداوند مأموريت يافته اند تا با آوردن امور مكروه و ناگوار و تلخ و ناخواستنى، و گاه با آوردنِ امور شريف و گرانبها، كه بر اساس مصالحى در پرده تلخى ها و درد و رنج ها درپيچيده شده اند و نيز امور خواستنى و شيرين و دل پسند، جهان را صحنه امتحان الهى كنند: و [صَلِّ عَلى] رُسُلِكَ من الْمَلائِكَةِ اِلى اَهْلِ الْاَرْضِ بِمَكْرُوهٍ ما يَنزِلُ من الْبَلاءِ و مَحْبُوبِ الرَّخاء.
نويسندگان اعمال
و الْسَّفَرَةِ الكِرامِ الْبَرَرةِ، سَفَرةُ، نويسنده، كاتب اسفار. فرشتگانى كه اعمال مردم را مى شمارند و مى نويسند. اشاره است به: «بِاَيدِى سَفرَةٍ. كِرامٍ بَرَرةٍ».(عبس، آيه 16 - 15.) سَفَرَه، فرشتگانى هستند كه اعمال آدميان را كه در «لوح محفوظ» ثبت شده است، بازنويسى (استنساخ) مى كنند؛ بنابراين «سَفَرَة» جمع «سافِر» از «سِفْر» به معناى كتاب است. و نيز گفته شده است مراد از «سَفَرَة» فرشتگانِ آورنده «وحى» و واسطه ميان خدا و پيامبران اند. بنابراين سَفَرَه جمع «سفير» از «سِفارت» به معناى اصلاح است؛ چراكه گفته مى شود: سَفَرْتُ بَيْنَ الْقَوْمِ سِفارَةً؛ ميان مردم آشتى داد، براى اصلاح و سازش ميانجيگرى كرد، سِفارت كرد و اگر «رسول» را سفير مى گويند براى آن است كه برانگيخته مى شود تا امور مردمان را اصلاح كند و دنيا و آخرت آنان را سامان دهد و اگر فرشتگان را «سفَرة» ناميده اند براى آن است كه بيش تر پيام هايى را با خود دارند كه براى اصلاح امور مردمان است.(رياض السالكين، ج 2، ص 60.)
كِرامٍ بَرَرةٍ، زيرا كه فرمانبرداران محض و بى چون و چراى خداى تعالى و كارگزاران خير و نيكويى هستند. آفريده هايى پاك و منزّه از هر گونه تيرگى؛ تيرگى جهل و نادانى، تيرگى غرائز و اميال، علاوه، تيرگى اصل مادّه و دور از هر گونه عيب، نقيصه و كاستى و خِسّت و آزمندى.
و الحفَظَةِ الكِرامِ الْكاتِبِينْ، فرشتگانى كه خداى تعالى درباره آنان فرمود:
و ان عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ. يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ.(انفطار، آيه 12 - 10.) و بى گمان بر شما نگهبانانى گمارده اند كه نويسندگانى بزرگوارند؛ آنچه انجام مى دهيد مى دانند.
اين فرشتگان دو گروهند؛ يك، فرشتگان نيكى ها (حسنات). دو، فرشتگان بدى ها (سيئات):
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ ما يَلْفِظُ من قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ.(ق، آيه 18 - 17.)[آدمى بايد ياد كند] هنگامى را كه دو فرشته فراگيرنده از راست و چپ [او] نشسته اند، [كارهاى او را] فرا مى گيرند. هيچ سخنى بر زبان نمى آورد مگر نزد او، فرشته مراقبى حاضر است [تا آن سخن را بنويسد].
فرشتگانى كه گفتارها و رفتارهاى آدميان را در دفترهاى اعمال شان ثبت مى كنند و با دقّت و بى هيچ كاستى، ريز و درشت آنها را مى نويسند و چون طومارى در هم مى پيچند و بر گردن آدميان مى آويزند تا در روز رستاخيز، فرمان قرائت آن از سوى خداوند در رسد، و در حالى كه كارنامه خود را پيش روى خويش برگشوده مى بيند، بخواند و خود را بر خويش حسابرسى بسنده مى يابد:
اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً.(اسراء، آيه 14.) نامه ات را بخوان كه امروز تو بر خود حسابرسى بسنده اى.
وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا ما عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً.(كهف، آيه 49.) و نامه [اعمال هر كس، پيش رو] نهاده مى شود و گناهكاران را از آنچه در آن است هراسان مى يابى و مى گويند: واى بر ما، اين چه نامه اى است كه هيچ [سخن و رفتار] خرد و بزرگى را ناشمرده فرونگذاشته مگر آن را در شمار آورده است و هرچه كرده اند پيش رو بيابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم نمى ورزد.
نكته مهم اين كه، از پاره اى فِقْره هاى دعاى كميل، كه تعليم سرورمان امير مؤمنان (ع) است فهميده مى شود كه فرشتگان از پاره اى اعمال پنهان ما و همين طور، از نيّت ها و انگيزه هاى نفسانى ما آگاه نمى شوند. تنها خداى مهربان از آنها آگاه است و از سر مهر و شفقت و بنده نوازى هيچ آفريده اى را، كه در روز رستاخيز به گواهى اعمال فرا مى خواند: مانند پيامبران و فرشتگان و اولياى معصوم (ع)، از آنها آگاه نمى كند. و اين بيش ترين لطف و احسان، خداى مهربان نسبت به ما بندگانِ سركش و ياغى است:
اِلهى و سَيِّدى، فَاَسْئَلُكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِى قَدَّرْتَها، و بِالْقَضِيَّةِ الَّتى حَتَمْتَها و حَكَمْتَها و غَلَبْتَ من عَلَيْهِ اَجْرَيْتَها، أن تَهَبَ لى فى هذِهِ الَّيْلَةِ و فى هذِهِ السَّاعَةِ، كُلَّ جُرمٍ اَجْرَمْتُهُ، و كُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، و كُلَّ قَبِيحٍ اَسْرَرْتُهُ، و كُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ؛ كَتَمْتُهُ او اَعْلَنْتُهُ، اَخْفَيْتُهُ او اَظْهَرْتُهُ، و كُلَّ سَيِّئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْكِرامَ الْكاتِبينَ، الَّذينَ وَكّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما يَكُونُ مِنّى، و جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلىَّ مَعَ جَوارِحى، و كُنْتَ اَنْتَ الرَّقيبَ عَلىَّ من وَرائِهِمْ، و الشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، و بِرَحْمَتِكَ اَخْفَيْتَهُ، و بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ. اى اله من! واى سرور من! از تو مى طلبم به مقام قدَرْ و آن قدرت ازلى كه بدان تدبير امور عالم و آدم مى كنى، و به مقام قضاى حتمى و فرمان برگشت ناپذيرت، كه بر هر كس جارى سازى چيره گردى، همين امشب، و در همين ساعت، بر من ببخشايى: هر گناه و خطايى كه انجام داده ام و هر كار زشت و پلشتى كه پنهان داشته ام و هر عمل مستور و عيان، آشكار و پنهان، كه جاهلانه مرتكب شده ام و هر كار بد و جز آن كه فرشتگان؛ نويسندگان گرامى را به ثبت و نگارش و نگاهدارى آن واداشته اى و ايشان را همراه با اعضا و جوارحم به آن چه انجام داده ام، گواه گرفته اى و فراتر از ايشان، از همه سو، تو خود نگاهبان و مراقب بوده اى و گناهانى كه از نگاهِ آنان پنهان مانده است؛ چراكه در پوشش رحمت و با پرده احسانت مستور داشته اى.
اين همه گفتيم، ليك اندر بسيج
بى عنايات خدا هيچم، هيچ
بى عناياتِ حق و خاصانِ حق
گر مَلَك باشد، سياهستش ورق
اى خدا، اى فضل تو جاجت روا
با تو ياد هيچكس نَبْود روا
اين قَدَر ارشاد تو بخشيده اى
تا بدين بس عيبِ ما پوشيده اى
قطره اى دانش كه بخشيدى ز پيش
متّصل گردان به درياهاى خويش
قطره اى علمست اندر جانِ من
وارهانش از هوا وز خاكِ تن(مثنوى، دفتر يكم، بيت 1885 - 1878.)
فرشتگانِ نگاهبان، دو گروهند. يك، گروهى كه نگاهبانان اعمال و رفتار و انديشه ها و انگيزه هاى آدميان اند و يادشان گذشت (كرام الكاتبين). دو، گروهى كه نگاهبانان سلامت آدميان اند و آنها را از آفت و آسيب ها كه جهان سرشار از آن است نگاه مى دارند:
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ من بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ من أَمْرِ اللَّهِ.(رعد، آيه 11.) او - آدمى - را فرشتگانى در پى است پيش رو و از پس وى كه او را به فرمان خدا نگاه مى دارند.
فرشته مرگ و ياورانش
و مَلَكِ الْمَوْتِ و اَعوانِهِ، ملك الموت (عزرائيل) و ياورانش در ستاندن جانها؛ فرشتگانى كه خداى تعالى در آياتى از قرآن مجيد از آنها ياد كرده است:
قل يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ.(سجده، آيه 11.) بگو: فرشته مرگ - عزرائيل - كه بر شما گمارده شده جان شما را بر گيرد - پس گم و نابود نمى شويد - سپس به سوى پروردگارتان بازگردانيده شويد.
الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ.(نحل، آيه 32.) آنان كه [از آلودگى هاى شرك و گناه] پاكند، فرشتگانى كه جان شان را مى ستانند گويند: درود بر شما به پاداش كارهايى كه مى كرديد به بهشت در آييد.
الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ من سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ.(نحل، آيه 28.) آنان كه فرشتگان جان شان را مى گيرند در حالى كه [به كفر و شرك و كردار بد] بر خويش ستمكار بوده اند پس سر تسليم فرود آرند [و گويند] كه ما هيچ كار بدى نمى كرديم. آرى خدا به آن چه مى كرديد داناست.
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرى إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.(زمر، آيه 42.) خداست كه جان ها را هنگام مرگ شان مى ستاند و آن را كه نمرده باشد در خوابش [مى گيرد]. پس آن [جان] را كه حكم مرگ بر آن رفته است نگاه مى دارد و آن ديگر را تا سرآمدى نامبرده باز مى فرستد - كسى را كه هنگام مرگ او نرسيده از خواب بيدار مى كند - هر آينه در اين، براى مردمى كه مى انديشند نشانه هاست.
توفّى، ميراندن و ستاندن تمامى حق است، و در اين آيات و نظير اين ها، به معناى ستاندن جان زنده جانان است كه استناد آن گاهى به خداوند است، گاهى به ملك الموت (عزرائيل) و گاهى به فرشتگانى كه او را در ستاندن جان ها يارى مى كنند. اين استناد بدين معناست كه ستاندن جان، كار فرشته مرگ (عزرائيل) است و او كارگزارانى دارد، كه به اذن و رخصت و فرمان او جان ها را مى ستانند و خود او نيز به اذن و رخصت خداوند و به فرمان او كار مى كند. از اين رو، استناد ستاندن جان ها به هر سه؛ يعنى خدا و فرشته مرگ (عزرائيل) و مددكاران او استنادى به جا و صحيح است.
سُئِلَ الصَّادِقُ (ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عز و جَلَّ: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الاَنْفُسَ حِينَ مَوتِها» و عَنْ قَول اللَّهِ عز و جَلَّ: «قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمُوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ» و عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عز و جَلَّ: «اَلَّذِينَ تَتَوفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى اَنْفُسِهِمْ» و عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عز و جَلَّ:«تَوَّفَتْهُ رُسُلَنا» و عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عز و جَلَّ: «وَ لَوْ تَرى اِذ يَتَوَفَّى الّذينَ كَفَروُا الْمَلائِكَةَ» و قَدْ يَموُتُ فى السّاعَةِ الْواحِدَةِ فى جَميعِ الآفاقِ ما لا تُحْصِيهِ اِلّااللَّهُ عز و جل فَكَيْفَ هذا؟ فَقالَ (ع) ان اللَّهَ تباركَ و تَعالى جَعَلَ لِمَلَكِ الْمَوْتِ اَعواناً من الْمَلائِكَةِ يَقْبضوُنَ الْاَرْواحَ بِمَنْزِلَةِ صاحِبِ الشُّرْطَةِ لَهُ اَعوانٌ من الْاِنْس يَبْعَثُهُمْ فى حَوائِجِهِ فَتَوفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ و يَتَوفَّاهُمْ مَلَكُ الْمَوْتُ من الْمَلائِكَةِ مَعَ ما يَقْبِضُ هو و يَتَوفَّاهَا اللَّهُ عز و جل من مَلَكِ الْمَوْتِ.(مَن لايحضرُه الفقيه، ج 1، ص 137.) از امام صادق (ع) درباره سخن خداى عز و جلَّ: «بگو: فرشته مرگ كه بر شما گمارده شده جان را برگيرد». و در آنان كه [از آلودگى هاى شرك و گناه] پاكند، فرشتگان جان شان مى ستانند» و «آنان كه فرشتگان جان شان را مى گيرند در حالى كه [به كفر و شرك و كردار بد] بر خويش ستمكار بوده اند» و «فرستادگان ما جان او را بگيرند» و «و اگر مى ديدى آنگاه كه فرشتگان جان كافران را برگيرند» پرسيدند: چگونه است كه در برخى از اين آيات، استنادِ جان ستاندن، به خداست و در برخى به فرشته مرگ (عزرائيل)، و در برخى ديگر به فرشتگان ديگر است، در حالى كه در يك ساعت در همه افق ها عدّه اى كه شمارشان را جز خدا نمى داند مى ميرند؟ در پاسخ فرمود: خداى تعالى - براى فرشته مرگ ياورانى گماشته كه در ستاندن جان ها او را يارى مى دهند؛ مانند فرمانده پليس كه ياوران و كارگزارانى دارد، او را در انجام تكاليفش يارى مى دهند. فرشتگان از زنده جانان، جان مى ستانند و فرشته مرگ (عزرائيل) جان هاى ستانده شده را از آنها دريافت مى كند و در نهايت، خداوند جان هايى كه فرشته مرگ و ياورانش ستانده اند، از آنها باز مى ستاند.
دو فرشته گورها
و مُنْكَرٍ و نَكِيرٍ و رُومانَ فَتّانِ الْقُبُورِ. فرشتگان قبر؛ «منكر و نكير» دو فرشته اى هستند كه در قبر آدميان را مورد بازخواست قرار مى دهند و از باورها مى پرسند؛ از خدا و پيامبر (ص) و از دين و كتاب و قبله و از امامان (ع):
اِذا اَتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسوُلَينِ من عِندِاللَّهِ - تَبارَكَ و تَعالى - و سَئلاكَ عَنْ رَبِّكَ و عَنْ دِينِكَ و عَنْ كِتابِكَ و عَنْ قِبْلَتِكَ و عَنْ اَئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ و لاتَحْزَنْ فَقُلْ فى جَوابِها: «اللَّهٌ» رَبّىِ و «مُحَمَّدٌ» نَبِيّىِ و «الاِسْلامٌ» دِيِنى و «الْقُرآنٌ» كِتابِى و «الْكَعْبَةُ» قِبْلَتِى و «أميرُالمؤمنينَ علىُّ بن اَبى طالبٍ (ع)، اِمامِى و «الْحَسَنُ بن عَلِىٍّ الْمُجْتَبى (ع) اِمامِى و «الْحُسِينُ بن عَلِىٍّ الْشَهِيدُ بَكَرْبَلاء (ع)» اِمامِى و «عَلِىُّ زِينُ العابدينَ (ع)» اِمامى و «مُحَمِّدٌ الْباقِرُ (ع)» اِمامِى و «جَعْفَرالصادقُ (ع)» اِمامِى و «موسَى الْكاظِمُ (ع)» اِمامِى و «عَلِىِّ الرِّضا (ع)» اِمامِى و «مُحَمِّدُ الجوادُ (ع)» اِمامِى و «علِىٌّ الْهادِى (ع)» اِمامِى و «الْحَسَنُ الْعَسْكرى (ع)» اِمامِى و «الْحُجَّةٌ الْمُنْتَظَرِ (ع)» اِمامى؛ هولاءِ - صلوات اللَّه عليهم اجمعين - اَئِمَتى و سادَتِى و قادَتِى و شُفَعايِى، بِهِمْ اُتولّى و من اَعْدائِهِم اَتَبَرّأُ فى الدُّنيا و الآخِرَةِ. ثُمَّ اعْلَمْ يا فُلانَ بن فُلان!: ان اللَّه تَبارَكَ و تَعالى - نِعمَ الرَّبُ و ان مُحَمِّداً (ص) نِعْمَ الرَّسوُلُ و ان عَلِّى بن اَبى طالب (ع) و اَولادَهُ الْمَعْصوُمِينَ الْاَئِمَّةَ اِلاثنى عَشرَ نِعْمَ الْاَئِمَةُ و ان ما جاءِ به مُحَمَّدٌ (ص) حق و ان الْمَوْتَ حق و سؤالَ مُنْكَرٍ و نَكِيرٍ فى الْقَبْرِ حق و الْبَعْثَ حق والنُّشُورَ حق و الصِراطَ حق و تطايُرَ الْكُتُبِ حق و أنَّ الْجَنَّةَ حق و ان النَّارَ حق و ان السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها و ان اللَّهَ يَبْعَثُ من فى الْقُبوُرِ. هرگاه دو ملك مقرّب كه فرستاده پروردگارت هستند براى سؤال نزد تو آمدند و از خداى تو و پيامبر تو و دين تو و كتاب تو و قبله تو و امامان تو سؤال نمودند، نترس و محزون مشو، در جواب آنان بگو: «خداوند» پروردگار من است و «محمد» (ص) پيامبر من است و «اسلام» دين من است و «قرآن» كتاب من است و «كعبه» قبله من است و «امير مومنان على بن ابيطالب (ع)» و «حسن بن على (ع)» و «حسين بن على شهيد كربلا (ع)» و «على زين العابدين (ع)» و «محمدباقر (ع)» و «جعفر صادق (ع)» و «موسى كاظم (ع)» و «على الرّضا (ع)» و «محمد جواد (ع)» و «على هادى (ع)» و «حسن عسگرى (ع)» و «حجت منتظر (ع)» - كه درود و رحمت خدا بر آنان باد - همگى امامان من و سروران من و شفيعان من هستند؛ همانا رشته ولايت و محبت را به آنان پيوند زده ام و از دشمنان شان در دنيا و آخرت بيزارم. آن گاه بدان اى فلانى فرزند فلانى! خداوند تبارك و تعالى خوب پروردگارى است و حضرت محمد (ص) خوب پيامبرى است و حضرت على بن ابيطالب (ع) و اولاد معصوم آن حضرت؛ يعنى دوازده امام (ع)، خوب امامانى هستند و بدان كه آن چه را پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) با خود آورده حق است و مرگ حق است و سؤال منكر و نكير در قبر حق است و رستاخيز و زنده شدن مردگان حق است و صراط حق است و ميزان حق است و پخش شدن نامه هاى اعمال هر فرد و رسيدن به دست او حق است و بهشت حق است و جهنّم حق است و به طور قطع روز قيامت خواهد آمد و در آن روز خداوند همه مردگان را زنده خواهد كرد.
فرشته دگرگون كننده گورها
و رُومانَ فَتّانِ الْقُبُور. فتّان گورها؛ فرشته اى كه گورها را دگرگون مى كند. فرشته اى كه پيش از منكر و نكير وارد قبر مى شود و تا روز رستاخيز همراه آدمى است. گفته اند: فتّان، از «فِتَن» به معناى عذاب و در حقيقت «فتّان» اسم جنس براى فرشته عذاب است. برخى گفته اند: «فتّان» از «فتنه» به معناى امتحان و آزمايش است؛ يعنى «رومان» فرشته اى است كه پيش از «منكر و نكير» وارد قبر مى شود تا مردگان را كه در گور خفته اند مَحَك زند و ايمان و اعتقاد آنان را بيازمايد. اصبغ بن نباية، به روايت شاذان بن جبرئيل - كه خداى او را رحمت كند - در كتاب الفضائل، گويد: سلمان فارسى - كه خداى از او خشنود باد - به من گفت: با هم به گورستان برويم چراكه پيامبر خدا (ص) فرمود: اى سلمان! هرگاه مرگ تو فرا رسد، مرده اى با تو سخن خواهد گفت. چون به گورستان رفتيم مردگان را ندا در داد، يكى از آنان نداى سلمان را پاسخ گفت. آن گاه سلمان آن چه از مرگ و مراحل پس از آن ديده بود پرسيد. در پاسخ سلمان، قصّه هاى طولانى گفت و از دشوارى هاى بزرگ ياد كرد... تا آنجا كه گفت: هنگامى كه اهل بيتم (همسر و فرزندانم) مرا در گور نهاده و بِدْرود گفتند و به سوى خانه بازگشتند سخت پشيمان شدم پس با خود گفتم: اى كاش از بازگشت كنندگان بودم! از سوى قبر، كسى پاسخ داد:كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هو قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ.(مؤمنون، آيه 100.) نه چنين است اين سخنى است كه او گوينده آن است و فرارويشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند. به او گفتم: تو كيستى؟ گفت: مُنبِّه (آگاه كننده)؛ فرشته اى كه خداوند به همه خلق گمارده است تا پس از مرگ آن ها را بياگاهانم، تا در پيشگاه خداوند كارهايى را كه انجام داده اند بنويسند. سپس مرا كشيد و نشانيد و گفت: آن چه انجام داده اى بنويس، گفتم: به ياد ندارم. گفت: آيا سخن پروردگارت را نشنيده اى كه فرمود: اَحْصاهُ اللَّهُ و نَسوُهُ.(مجادله، آيه 6.) خداوند اعمالشان را شماره كرده است و حال آنكه خود از ياد برده اند. سپس گفت: بنويس من بر تو بازگو مى كنم. گفتم: كاغذ از كجا؟ از گوشه كفنم پاره كرد، ناگاه به صورت كاغذ در آمد. آنگاه گفت: اين برگه توست، گفتم: قلم از كجا؟ گفت: انگشت سبّابه ات، گفتم: مركّب از كجا؟ گفت: آب دهانت. سپس بازگو كرد آن چه را انجام داده بودم؛ همچنان كه خداى تعاى فرمود: وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا ما عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَيَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً.(كهف، آيه 49.) [آن گاه كه نامه اعمال در ميان نهاده شود] گويند: اى واى بر ما، اين چه نامه اى است كه هيچ [گفتار و كردار] كوچك و بزرگى را فرونگذاشته مگر آن را در شمار آورده است و هر چه كرده اند پيش رو بيابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم نكند. سپس نامه را گرفت و مُهر كرد و در پيچيد، و به گردنم آويخت. چنان گرانبار بود كه گويى همه كوه هاى دنيا را در پيچيده به گردنم آويخته. به او گفتم: اى «مُنَبِّه»! چرا با من چنين مى كنى؟ گفت: آيا نشنيدى سخن پروردگارت را: وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً.(اسرا، آيه 14 - 13.) و [سرنوشت] كردار هر انسانى را در گردنش بسته ايم و روز رستاخيز براى او نوشته اى بيرون آوريم كه آن را گشوده ببيند؛ [گوييم:] نامه ات را بخوان امروز تو بر خود حسابرسى بسنده اى.(بحار الانوار، ج 59، ص 235.)
امام رضا (ع) فرمود:
من اَقَرَّ بِتَوْحِيدِ اللَّهِ - و ساقَ الْكَلامَ اِلى ان قال: و اَقَرَّ بِالرَّجْعَةِ و الْمُتْعَتَينِ و آمَنَ بِالْمِعْراجِ و الْمَسْأَلَةِ فى الْقَبْرِ و الْحَوْضِ و الشَّفاعَةِ و خَلْقِ الْجَنَّةِ و النّارِ و الصِّراطِ و الْميزانِ و الْبَعْثِ و النُّشُورِ و الجَزاءِ وَالْحِسابِ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّاً وَهُوَ من شِيعَتُنا اَهْلَ الْبَيْتِ.(بحار الانوار، ج 53، ص 121.) كسى كه به يگانگى و يكتايى خداوند اقرار كند - سخن را به پيش برد تا آنجا كه فرمود: و رجعت و ازدواج موقت (متعه) و متعه حج (و زناشويى در فاصله ميان عمره تمتع) و حج تمتع را باور داشته باشد و به معراج و سؤال در قبر و حوض و شفاعت و آفرينش بهشت و دوزخ و صراط و ميزان و رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان و پاداش و حسابرسى [در قيامت]، ايمان آورد؛ به راستى مؤمن است و از پيروان ما خاندان است.
على (ع) در وصف آفرينش انسان و سرنوشت نهايى او فرمود:
ثَمَّ اُدرِجُ فى اَكْفانِهِ مُبْلِساً و جُذِبَ مُنْقاداً سَلِساً ثُمَّ اُلِقىَ عَلَى الْاَعوادِ رَجِيعَ وَصَبٍ و نِضْوَ سَقَمٍ تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلدانِ و حَشَدَةُ الْإِخْوانِ اِلى دارِ غُرْبَتِهِ و مُنْقَطَعِ زَورَتِهِ. حتّى اِذاَ انْصَرَفَ المُشيِّعُ و رَجَعَ المُتفِجِّعُ اُقعِدَ فى حُفْرَتِهِ نَجِّيا لِبَهْتَةِ الْسُّؤالِ و عَثْرَةِ الْاِمْتَحانِ وَاَعْظَمُ ما هُنالِكَ بَلّيّةً نُزولُ الْحَمِيم و تَصْلِيَةُ الْجَحيمِ و فَوْراتُ السَّعيرِ و سَوْراتُ الزَّفِيرِ. لافَتْرَةٌ مُرِيحَةٌ و لا دَعَةٌ مُزِيحَةٌ و لا قُوَّةٌ حاجِزَةٌ و لا مَوتَةٌ ناجِزَةٌ و لا سِنَةٌ مُسْلِيَةٌ بَيْنَ اَطوارِ الْمَوْتاتِ و عذابِ السّاعاتِ اِنَّا بِاللَّهِ عائِذوُنَ.(نهج البلاغه، خطبه 83.) آنگاه پيكرش را در كفن ها مى پيچند و او را كه رام و تسليم است از زمين برمى گيرند و بر تخته پاره مى نهند چون شتر از سفر بازگشته خسته و از حال رفته و رنجور و لاغر شده، فرزندان ونوادگان و برادرانش تابوتش را بردارند و به خانه غربتش رسانند. آنجا كه ديگر هيچ كس او را نبيند - و تنها خود در آن خانه نشيند - تا چون مشايعت كنندگان بازگرديدند و مصيبت زدگان واپس گراييدند، او را در گودالش نشانند، زمزمه كنان، حيرت زده از پرسش - فرشتگان - و خطا كردن در امتحان، ياراى سخن گفتنش نباشد و دشوارتر چيز در آنجا بلاى فرود آمدن است در گرمى جهنم و بريان شدن در آتشى كه زبانه زند پى هم، و تيز گشتن بانگ آن هر دم. نه لختى آسوده بودن و نه راحتى تا بدان رنج را زدودن. نه نيرويى بازدارنده تا در امان ماند و نه مرگى تا او را از اين بلا برهاند و نه خوابى سبك تا آرامشى رساند. سختى هاى مردن از پى هم، عذاب ها هر ساعت و هر دم به خدا پناه بريم - از اين غم.
الطّائفين بِالْبَيْتِ الْمَعمُورِ. و گردندگان به دور «بيت المعمور»، ركوع كنان و سجود كنان به تسبيح و تقديس سر خوشند. «اَلْبَيْتُ الْمَعْمُورِ» اشاره است به سوگند خداى تعالى كه فرمود: و الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ، سوگند به آن خانه آباد - كعبه كه به زيارت حاجيان آباد است، يا خانه اى كه بر اساس روايات هر دو طريق(الميزان، ج 19، ص 8.) - شيعه و سنى - در آسمان، برابر كعبه زيارتگاه فرشتگان است.
مالك و نگهبانانِ دوزخ
و مالِك و الْخَزَنَةِ، مالك و نگهبانان دوزخ، فرشتگانى كه خداوند درباره آنان فرمود:
وَنَادَوْا يَامَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ؛(زخرف، آيه 77.) [دوزخيان] فرياد برآورند كه اى نگهبان دوزخ، كاش پروردگارت كار ما را تمام كند! [او در پاسخ] مى گويد: شما [در اين عذاب] ماندگار خواهيد بود.
وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً من الْعَذَابِ.(غافر، آيه 49.) و آنان كه در آتش [دوزخ] اند به دوزخيان مى گويد: از پروردگارتان بخواهيد، يك روز، از عذاب ما را كاهش دهد.
در پاسخ اين خواسته آنان گفته مى شود:
قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ.(غافر، آيه 50.) گويند: آيا پيامبرانِ تان با نشانه ها و برهان هاى روشن نمى آمدند؟ گويند: چرا. گويند: پس دعا كنيد و دعاى كافران جز در گمراهى و تباهى نيست.
وَلِلَّذِينَ كَفَرُوْا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ. إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقاً وَهِيَ تَفُورُ. تَكَادُ تَمَيَّزُ من الْغَيْظِ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ. قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا ما نَزَّلَ اللَّهُ من شَي ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلاَلٍ كَبِيرٍ. وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ. فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ.(ملك، آيه 11 - 6.) و كسانى را كه به پروردگارشان كافر شدند عذاب دوزخ است و بد بازگشتگاهى است چون در آن افكنده شوند در حالى كه مى جوشد - و آنها را فرومى برد - آوازى دلخراش مانند آواز خران از آن بشنوند؛ نزديك است كه از خشم پاره پاره شود. هرگاه گروهى - از دوزخيان - در آن افكنده شوند، نگهبانانش [به نكوهش و سرزنش] از آنها پرسند: مگر شما را بيم كننده اى نيامد؟ گويند: چرا، همانا ما را بيم كننده آمد ولى تكذيب كرديم و گفتيم: خدا هيچ چيز فرو نفرستاده است، شما جز در گمراهى بزرگ نيستيد و گويند: اگر ما مى شنيديم و خرد را كار مى بستيم در زمره دوزخيان نبوديم. پس به گناه خويش اقرار كنند پس نابودى باد اهل آتش افروخته را!
رضوان و خادمان بهشت
رِضْوانَ و سَدَنَةِ الْجَنانِ، و اما رضوان، نگهبان بهشت و سَدَنَةِ الجَنانِ؛ خدمتگذاران و خادمان بهشت كه به فرمان بهشتيانند و به خواست و اراده آنان امور بهشتيان را تدبير مى كنند و به تكريم و تجليل آنان به عبادت خداوند به خدمت ايستاده اند. گفته اند: بهشتى كه خداوند از آن ياد كرده است، هشت تاست: بهشت نعمت ها (جنّة النعيم)، بهشت برين (جنّة الفردوس)، بهشت جاويدان (جنّة الخلد)، بهشت جايگاه (جنّة المأوى)، بهشت پايدار (جنّة عدن)، بهشت امنيت و سلامت (دار السّلام)، سراى پايندگى (دار القرار). بهشتى كه فراخناى آن آسمانها و زمين است (جنّةُ عرْضُها السَّمواتُ و الْارْضُ). وليكن ظاهر اين تعبيرها كه در كلام الهى آمده است، اشاره به مراتب بهشت است؛ يعنى يك بهشت است، اما داراى مراتب است و فراتر از همه اين مراتب «عَرْشُ الرَّحْمن» است. قالَ (ع) فى صِفَةِ الْفِرْدوُسِ: «سَقْفُها عَرْشُ الرَّحْمن».(بحار الانوار، ج 8، ص 84.) پيامبر گرامى (ص) به روايت عمر بن خطاب (دومين خليفگان سه گانه) فرمود:
«فاطِمَةُ و علىُّ و الْحَسَنُ و الْحُسَيْنُ فى حَظِيرَةِ الْقُدُسِ فى بَيْضاءَ سَقْفُها عَرْشُ الرَّحْمنِ - عز و جل -؛(بحار الانوار، ج 43، ص 76.) فاطمه، على، حسن و حسين (ع) در «حضيرة القدس» بهشت، در زير گنبدى سپيد كه سقف آن عرش خداى رحمان است ساكن اند.
وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ. وَقَالُوا الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ من الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ.(زمر، آيه 74 - 73.) و آنان كه از پروردگار خويش پروا كرده اند گروه گروه به بهشت برده شوند؛ تا آنگاه كه بدان جا (بهشت) رسند و درهايش گشوده باشد و نگهبانان آن ايشان را گويند: سلام بر شما، خوش باشيد - يا پاك شديد - پس به بهشت در آييد و [در آن] جاودانه باشيد و گويند: سپاس و ستايش خداى راست كه وعده خويش را با ما راست داشت و زمين - يعنى زمين بهشت - را به ما ميراث داد كه از بهشت هر جا كه خواهيم جاى گيريم. پس نيكوست مزد عمل كنندگان.
و الَّذينِ لا يَعُصونَ اللَّهَ ما اَمَرَهُمْ و يَفْعَلوُنَ ما يُؤمَروُنَ. فرشتگانى كه: از فرمان خدا سرنپيچند و آنچه فرمان يابند به جاى آورند. اين فراز از دعا كه اقتباس از آيه 6، سوره تحريم است، اشاره است به عصمت فرشتگان، حتى فرشتگان درشت خو و سختگيرى كه خازن و نگهبان دوزخيان اند.(بحث عصمت فرشتگان، گذشت.)
و الَّذِينَ يَقُولوُنَ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ، اين گروه فرشتگانى هستند كه در بهشت عدن (بهشت امن و سلامت) به كسانى كه پيمان خدا را پاس مى دارند و به پيوندى كه خداى فرموده مى پيوندند و از پروردگارشان مى هراسند و از سرانجام خوف ناكند و به كسانى كه در وادى طلب، در جست و جوى خشنودى خدا بودند و نماز را بر پا داشتند و در آشكار و نهان انفاق كردند و بدى را با نيكى بِدَر كردند خوشامد خواهند گفت.
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ من آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم من كُلِّ بَابٍ سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ؛(رعد، آيه 23.) بهشت هاى جاودانى كه آنان و شايستگانِ از نياكانِ شان و همسران و فرزندانِ شان، در آن وارد مى شوند. فرشتگان از هر درى بر آنان درآيند و [گويند] سلام بر شما به پاداش صبرى كه كرديد پس چه نيك است سرانجام اين سراى.
دوزخ بانانِ آتش افروز
و الزَّبانِيَةُ الّذينَ اِذا قِيلَ لَهُمْ خُذُوُهُ فَعُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ابْتَدرُوهُ سِراعاً و لم يُنظِروُهُ. و امّا زبانيه دوزخ بانانِ آتش افروز؛ فرشتگان سر به فرمانى كه هرگاه فرمان الهى در رسد مستكبران را كه در زمين بزرگى گرى كردند و نسلها را تباه ساختند و در برابر نهضت هاى پيامبران ايستادند و در زمين پس از سامان يافتن تباهكارى كردند و به هر راهى نشستند و آدميان را، از صراط تعالى و توحيد بازداشتند، بى درنگ آنان را بگيرند و در بند كشند سپس به دوزخِ شان درآرند:
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ. ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ. ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُكُوهُ. إِنَّهُ كَانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ. وَلاَ يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ. فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ. وَلاَ طَعَامٌ إِلَّا من غِسْلِينٍ. لاَيَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ.(حاقّه، آيه 37 - 30.) [ندا در آيد: او را بگيريد و در بندش كنيد. سپس به دوزخش درآريد يا بسوزانيد. آنگاه با زنجيرى كه درازاى آن هفتاد گز باشد، به بندش كشيد: زيرا كه او به خداى بزرگ ايمان نمى داشت و كسى را بر خوراك دادن به يتيمان بر نمى انگيخت - ترغيب نمى كرد - او را امروز در اين جا دوستى نيست (خويشاوندى نيست) و نه خوراكى، جز چركاب ندارد، كه آن را جز خطاكاران نمى خورند.
فرشتگان ناشناخته
و من اَوْهَمْنا ذِكْرَهُ و لَم نَعْلَمْ مَكانَهُ مِنكَ و بِاَىِّ اَمْرٍ وَكَّلْتَهُ. فرشتگانى كه نامشان نبرديم و منزلت و مكانت آنها در پيشگاه تو ندانستيم و قلمرو كارايى و رسالت شان نشناختيم:
وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ.(مدّثّر، آيه 33.) [شمار] سپاهيان پروردگارت را جز او نداند.
با تعبير: «مَنْ اَوْهَمْنَا ذِكْرَهُ و لَمْ نَعْلَمْ...، به اصناف بى شمار و بسيار فرشتگان كه هيچ كس جز آفريدگارِ يگانه تواناى داناى بيناى مطلق از آنها آگاه نيست اشاره فرمود. فرشتگانى كه چند و چون شان را جز خدا نمى داند. حمّاد بن عيسى گويد: كسى از اَبا عبداللَّه امام صادق (ع) پرسيد: آيا شمار فرشتگان بيش تر است يا فرزندان آدم؟ فرمود:
و الَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لَمَلائِكَةُ اللَّهِ فى السّمواتِ اَكْثَرُ من عَدَدِ التُّرابِ فى الْارْضِ و ما فى السَّماءِ مَوْضِعُ قَدَمٍ اِلّا و فِيهِ مَلَكٌ يُسَبِّحُ لَهُ و يُقَدِّسُهُ و لا فى الْارْضِ شَجَرَةٌ و لا عُودَةٌ اِلّا و فِيها مَلَكٌ مَوَكَّلٌ يَأتِى اللَّهُ فى كُلِّ يَوْمٍ بِعَمَلِها، اللَّهُ اَعْلَمُ بِها و ما مِنْهُمْ اَحَدٌ اِلّا و يتقرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِوِلايَتِنا اَهْلَ الْبَيْتِ و يَسْتَغفِرُ لِمُحبّينا و يُلعِنُ اَعْدائَنا و يَسألَ اللَّهَ يُرسِلَ عَلَيْهِمْ من الْعَذابِ اِرسالاً.(علم اليقين فى اصول الدين، ج 1، ص 428.) سوگند به آن كه جانم در دست اوست فرشتگان خدا در آسمان ها از مقدار خاك (ذرّات خاك) بيش ترند و در آسمان جاى پايى يافت نمى شود مگر آنكه فرشته اى در آنجا به تسبيح و تقديس خدا مشغول است و هيچ درخت و شاخه اى در زمين نيست جز آنكه فرشته اى بر آن گمارده شده كه هر روز عمل آن را به نزد خدا مى برد و خدا خود بدان داناتر است و هيچ كدام آنها نيست مگر آنكه در هر روز به سبب ولايت ما خاندان، به خداوند تقرب مى جويد و براى دوستان، ما آمرزش مى طلبد و دشمنان ما را، لعنت مى كند و از خدا مى خواهد هر چه بيش تر عذاب بر آنان فرستد.
على (ع) فرمود:
وَلَيْسَ فى اَطْباقِ السَّمَواتِ مَوْضِعُ اِهابٍ إلاَّ و عَلَيْهِ مَلَكٌ ساجِدٌ اَوْساعٍ حافِدٌ.(نهج البلاغه، خطبه 91.) در آسمان هاى تو بر تو، جايى به اندازه پوستى گسترده يافت نشود جز آنكه فرشته اى بر آن سجده كنان است يا چالاك در راه پرستش روان.
امام سجاد (ع) در اين نيايش، به بخشى از اين بسيار و بى شمار كه در بخشى از عالم به خدمت خلق گمارده شده اند اشاره فرمود: فرشتگانى كه ساكنان آب و هوا و زمين اند و هر يك از آنان كه بر خلق گماشتى.