مورخين نوشتهاند: ابراهيم پسر طلحه(از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسراي اهل بيت رساند. چون امام سجاد(عليهالسلام) را ديد، از حضرت پرسيد:
علي بن الحسين(عليهماالسلام)! حالا چه کسي پيروز است؟ (گويا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علي(عليهالسلام) را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روي انتقامجويي چنين گفت.)
امام سجاد(عليهالسلام) فرمود:
«اگر ميخواهي بداني پيروز کيست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» (1)
پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد(عليهالسلام) به پسر طلحة بن عبيدالله، پيامي ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال براي عزت و قدرت دنيايي نبود که اکنون ما شکست خورده باشيم و تو و يزيد فاتح باشيد. قيام ما براي زنده ماندن پيام وحي و رسالت بود و تا زماني که از ماذنهها، نداي اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان براي نماز خويش در اذان و اقامه، اين شعارها را تکرار کنند، ما پيروزيم.
امام سجاد(عليهالسلام) در مجلس يزيد
يزيد بن معاويه(لعنة الله عليه) که از پيروزي سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا ميدانست، دستور برپايي مجلسي را داد تا با تشريفات خاصي اسيران اهل بيت(عليهمالسلام) را وارد کنند و او اهل بيت را تحقير کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ريسمان به يکديگر ببندند و علي بن الحسين(عليهماالسلام) را که بزرگ ايشان بود، با زنجير ببندند(2) و وارد مجلس يزيد کنند.
امام سجاد(عليه السلام)همين که چشم مبارکش به چهره خبيث يزيد افتاد فرمود:
اي يزيد تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر اين حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟
مراسم اجرا شد. کاروان اسيران، وارد مجلس يزيد شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادي بر چهره يزيد و اطرافيانش نمايان بود. امام زين العابدين(عليهالسلام) سکوت را جايز ندانست. همين که چشم مبارکش به چهره خبيث يزيد افتاد فرمود:
«انشدک الله يا يزيد ما ظنک برسول الله لو رانا علي هذه الحالة(3)؛ اي يزيد تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر اين حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»
امام با کوتاهترين جمله، بلندترين پيام را به حاضرين در مجلس يزيد منتقل ميکند.
مردم شام که يزيد را خليفه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميدانستند و براي پيامبر(صلي الله عليه و آله) احترام قائل بودند، با اين فرمايش امام از خود ميپرسند: مگر ميان اسيران با پيامبر نسبتي هست؟
سخنان امام سجاد(عليهالسلام) چنان ضربهاي بر ارکان حکومت يزيد وارد کرد که سبب رسوايي او شد و او دستور داد غل و زنجير از دست و پا و گردن امام زين العابدين(عليهالسلام) باز کنند.
يزيد همچنان مست غرور است. چون ماموران، سر سيدالشهداء را پيش يزيد گذاردند، به شعر حصين بن حمام مري تمثل جست:
«يغلقن هاما من رجال اعزة علينا و هم کانوا اعق و اظلما
(شمشيرها) سر مرداني را ميشکافند که نزد ما گرامي هستند (ولي چه ميتوان کرد که) آنان در دشمني و کينهتوزي پيش دستي کردند!»
امام سجاد(عليهالسلام) در جواب يزيد فرمود: «اي يزيد! به جاي شعري که خواندي، اين آيه را از قرآن بشنو که خداوند ميفرمايد:
«ما اصابکم من مصيبة في الارض و في انفسکم الا في کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علي الله يسير. لکيلا تاسوا علي ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم و الله لايحب کل مختال فخور»(4)؛ «نرسد هيچ مصيبتي در زمين و نه در جانهاي شما مگر آن که در لوح محفوظ است پيش از آن که آن را پديد آريم. به درستي که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگين نشويد و به آنچه به شما داد شاد نشويد، خدا متکبران را دوست ندارد.»
يزيد که منظور امام و پيام آيه را دريافته بود، به شدت خشمگين شد و در حالي که با ريش خود بازي ميکرد، گفت: آيه ديگري هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:
«و ما اصابکم من مصيبة فبما کسبت ايديکم و يعفوا عن کثير»(5)؛ «هر مصيبتي که به شما برسد، نتيجه دستآوردهاي خود شماست و خدا بسياري را عفو ميکند.»
و سپس خطاب به علي بن الحسين(عليهماالسلام) گفت: علي، پدرت، پيوند خويشاوندي را بريد و حق مرا نديده گرفت و بر سر قدرت با من به ستيز برخاست، خدا با وي آن کرد که ديدي. (6)
امام سجاد(عليهالسلام) مجددا آيه «ما اصابکم من مصيبة ...» را تلاوت کرد.
يزيد به پسرش(خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگويد و يزيد مجددا آيهاي را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.
يزيد انتظار داشت که امام سجاد(عليهالسلام) در برابر اهانتها و کردار زشت او سکوت کند، ولي حضرت پيش رفت و در برابر يزيد ايستاد و فرمود:
«طمع نداشته باشيد که ما را خوار کنيد و ما شما را گرامي بداريم. شما ما را اذيت کنيد و ما از اذيت شما دست برداريم. خدا ميداند ما شما را دوست نداريم و اگر شما ما را دوست نداريد، سرزنشتان نميکنيم.»(7)
يزيد که به بن بست رسيده بود، گفت: راست گفتي ليکن پدر و جد تو خواستند امير باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ريخت. سپس سخن قبلي خود را تکرار کرد که: پدرت، خويشاوندي را رعايت نکرد و حق مرا ناديده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که ديدي.
امام سجاد(عليهالسلام) فرمود: «اي پسر معاويه و هند و صخرا! پيش از اين که به دنيا بيايي پيغمبري و حکومت از آن پدر و نياکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: اي يزيد! اگر ميدانستي چه کردهاي و بر سر پدر و برادر و عموزادهها و خاندان من چه آوردهاي به کوهها ميگريختي و بر ريگها ميخفتي و بانگ و فرياد بر ميداشتي.» (8)
يزيد از خطيب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسين و حضرت علي(عليهماالسلام) بد بگويد و او طبق دستورش عمل کرد.
امام سجاد(عليهالسلام) از گستاخي خطيب برآشفت و فرمود:
«خداوند جايگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»
هنگامي که سخنان خطيب مزدور به پايان رسيد، امام خطاب به يزيد گفت: «سخنگوي شما آنچه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگويم.»
ابتدا يزيد رضايت نداد تا اين که بنا به اصرار اطرافيان و حاضران در مجلس و يکي از فرزندان خليفه، يزيد به امام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آنچه پدرت کرد، معذرت بخواه.
خطبه معروف امام عارفان
امام سجاد(عليهالسلام) از پله منبر بالا رفت و خطبهاي را با نواي گرم توحيدي بيان کرد که در اينجا به فرازي از آن خطبه ميپردازيم:
«انا بن مکة و مني، انا بن الزمزم و الصفا؛ انا بن محمد المصطفي؛ انا بن علي المرتضي؛ انا بن فاطمة الزهراء ... (9)؛ من فرزند مکه و منايم؛ من فرزند زمزم و صفايم؛ من فرزند محمد مصطفايم؛ من فرزند علي مرتضايم؛ من فرزند فاطمه زهرايم ... .»
امام زين العابدين همچنان به معرفي خويش ادامه داد، تا آنجا که صداي مردم به گريه بلند شد و ارکان کاخ يزيد به لرزه درآمد و يزيد از تحت تاثير قرار گرفتن مردم سخت بيمناک شد، از اين رو براي قطع کردن سخنان امام به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار برخاست و با صدايي که همه ميشنيدند، اذان گفت.
وقتي به اشهد ان محمدا رسول الله(صلي الله عليه و آله) رسيد، امام که هنوز بر بالاي منبر قرار داشت، خطاب به يزيد فرمود: «اي يزيد! اين محمد(صلي الله عليه و آله) که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پيامبري او گواهي داد، جد توست يا جد من است؟ اگر بگويي پيامبر جد توست، دروغ گفتهاي و کفر ورزيدهاي و اگر باور داري که پيامبر(صلي الله عليه و آله) جد من است، پس چرا و به چه جرمي خاندان او را کشتي؟» (10)
آري بزرگ مُبلغ نهضت عاشورا رسالت خويش را به نحو شايسته ايفا نمود و چهره مجلس را با تبليغ رساي خود دگرگون کرد و مجلس يزيد با رسوايي خاندان بني اميه و يزيد بن معاويه پايان يافت.
بازتاب خطبه امام سجاد(عليهالسلام)
سخنان مُبلغان يزرگ اسلام؛ حضرت سجاد و زيبب کبري(عليهماالسلام) چنان در روحيه مردم شام تاثير گذاشت که انقلاب به پا کرد. شاميان دريافتند کساني که با چنين وضع فجيعي در کربلا شهيد شدند، شورشي نبودند. آنان خاندان کسي هستند که يزيد به نام وي بر مسلمانان حکومت ميکند.
مؤذن دربار به يزيد اعتراض کرد و با شگفتي پرسيد: «تو که ميدانستي اينها فرزندان پيامبر هستند، به چه علت آنان را کشتي و دستور دادي اموال آنان را غارت کنند؟» (11)
عالم يهودي که در مجلس يزيد بود، پس از شنيدن سخنان امام سجاد(عليهالسلام) از يزيد پرسيد: «اين جوان کيست؟» يزيد گفت: «فرزند حسين(عليهالسلام).» يهودي گفت: «کدام حسين؟...» آنقدر پرسيد تا دانست اينها از خاندان پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) هستند. حسين کسي است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسيده و او فرزند دختر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است. يزيد را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما ديروز از پيامبرتان جدا شديد و امروز فرزندش را کشتيد!» (12)
عکس العمل يزيد
يزيد در برابر سرزنش ديگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آنچه نسبت به خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) انجام داده است، معذرت خواهي کند(13) و مسؤوليت شهادت امام حسين(عليهالسلام) و يارانش را به گردن فرماندار کوفه يعني، عبيدالله بن زياد پسر مرجانه بيندازد.(14) ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجاد(عليهالسلام) ميخواهد که اگر درخواست يا پيشنهادي دارد، بنويسد تا آن را انجام دهد.(15)
بديهي مينمايد که نخستين تقاضاي امام سجاد(عليهالسلام) و ديگر اسراي کربلا، سوگواري براي شهيدان به خاک آرميدهشان در سرزمين گلگون کربلا و بازگشت به شهر پيامبر(صلي الله عليه و آله)، مدينه، شهر خاطرههاي زنده شهيدانشان باشد.
مدت توقف امام سجاد(عليهالسلام) و اسراي خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در شام از ده روز تا يک ماه نوشتهاند. (16)
شهادت امام سجاد(عليهالسلام)
اسوه علم و حلم، حضرت امام زينالعابدين(عليهالسلام)، پس از يک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پيام عاشورا به جوامع بشري، به دست هشام و يا وليد بن عبدالملک مسموم(17) و در 25 محرم سال (95 ه.ق) به شهادت رسيد و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبي (عليهالسلام) در بقيع به خاک سپردند.
پينوشتها:
1- امالي شيخ طوسي، ج 2، ص 290.
2- سير اعلام النبلا، ج 3، ص 216.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 131.
4- حديد/ 22 - 23.
5- شوري/ 30.
6- تاريخ طبري، ج 7، ص 376 / بلاذري، ج 2، ص 220.
7- بحارالانوار، ج 45، ص 175.
8- تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 86.
9- مقاتل الطالبين، ج 2، ص 121/ احتجاج طبرسي، ج 2، ص 310 / مقتل خوارزمي، ج 2، ص 69.
10- همان.
11- ترجمه مقتل ابي مخنف، ص 197.
12- بحارالانوار، ج 45، ص 139.
13- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157.
14- ترجمه مقتل ابي مخنف، ص 198.
15- تاريخ طبري، ج 7، ص 378/ احتجاج، ج 2، ص 311.
16- امام سجاد(عليهالسلام)، جمال نيايشگران، احمد ترابي، ص 135.
17- دلائل الامامه، ص 80 / فصول المهمة، ص 208.