حقُّ الحجِّ اءَن تَعلَم اءنّه وفادة الى ربك و فِرار اليه مِن ذنوبك و بهِ قَبُول تَوبَتِكَ و قَضَاءَ الفَرضِ الَّذى اءوجبَهُ اللّه عليك .
((و اَما حَق حجّ اين است كه بدانى حجّ، زيارت و مهمانى خدا و فرار از گناهان به سوى اوست ، توبه تو با حج پذيرفته مى شود و به وسيله آن ، عملى كه خدا بر تو واجب كرده است ، ادا مى شود)).
مناسك حجّ يكى از عباداتى است كه براى خيمه دين به منزله ركن و ستون است . امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
بُنِىَ الاِسلام عَلَى خَمس على الصَّلاة و الزَّكاة و الحجّ و الصّوم و الوِلايَةِ(886).
((اسلام بر پنج چيز بنيان نهاده شده است : نماز، زكات ، حج ، روزه و ولايت اهل بيت عليهم السلام )).
در سخنى ديگر از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
مَن مَاتَ و لَم يَحُجَّ حَجَّةَ الاِسلام فَليَمُت اِن شَاءَ يَهودِيّا و اِن شَاءَ نَصرانِيّا(887).
((كسى كه فريضه حج به ذمّه اش باشد و انجام ندهد، هنگام وفات به او مى گويند: تو مسلمان نيستى ؛ مخيّر هستى كه در زمره يهوديان از دنيا بروى يا در زمره نصارى )).
علت اين مطلب هم روشن است ؛ چرا كه بى اعتنايى به يكى از اركان دين است و در حقيقت بى اعتنايى به مهمانى و دعوت ميزبانى مثل خداوند متعال است . بنابراين تعجب برانگيز نيست كه نتيجه بى اعتنايى و پشت كردن به دعوت ميزبانى مثل ذات ذوالجلال الهى ، خارج شدن از زمره مسلمانان باشد. دعوت حضرت حق در قرآن به صراحت اينگونه بيان شده است :
و للّه على الناس حجّ البيت مَن استطاع اليه سبيلا و مَن كفر فان اللّه غنى عن العالمين (888).
((خداوند حج بيت اللّه را بر كسانى كه توانايى دارند واجب فرموده و اگر كسى تمرد كند (و به حج نرود به خود زيان رسانده است )، خدا از همه مخلوقاتش بى نياز است )).
به يقين است اين دعوت الهى ، فوايدى براى مدعو و مهمان دربر دارد، كه اگر مهمان دعوت شده كفر ورزيد و بى اعتنايى كرد، نقصى در ذات ذوالجلال الهى وارد نمى شود؛ چرا كه او بى نياز از مهمان دارى است ، بنابراين ميزبانى او براى نفع رساندن به مهمان است ؛ نه بهره مندى خود، خداوند خطاب به حضرت ابراهيم عليه السلام مى فرمايد:
و اَذِّن فى الناس بالحجّ ياءتوك رجالا و على كلّ ضامِر ياءتين من كلِ فَجّ عميق (889).
((همگان را به حج بيت اللّه دعوت كن كه در آينده سواره و پياده از راههاى دور به نزد تو (خانه خدا) خواهند آمد)).
ابراهيم عليه السلام وقتى خانه خدا را تجديد بنا كرد، مامور شد از همان زمان تا روز قيامت مردم را به حج دعوت كند و اين يك مهمانى خاص است كه سابقه اى چنين طولانى دارد و جالب است به اين نكته هم اشاره كنيم كه امام سجاد عليه السلام در بيان حقوق حج ، تعبيرى دارند كه مى فرمايند: فرار اليه من ذنوبك بدان كه عمل حج ، فرار از گناهان است به سوى خدا؛ يعنى گريختن از خود و اتصال به مبداء آفرينش . نظير اين تعبير در سوره مباركه ذاريات آمده است :
ففرّوا الى اللّه انّى لكم منه نذير مبين (890).
((به سوى خدا بگريزيد و من بيم دهنده آشكارم )).
مرحوم صدوق در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) در تفسير اين آيه آورده اند كه :
ففرّوا الى اللّه يعنى حجّوا الى اللّه و من اتخذ مَحمِلا للحجِّ كان كَمَن ارتَبِطَ فَرَسا فى سبيل اللّه (891).
((به سوى خدا بگريزيد يعنى حج خانه خدا را به جاى آوريد و اگر كسى مركبى براى سفر حج تهيه كند، مانند كسى است كه براى جهاد فى سبيل اللّه مركبى فراهم كرده است )).
حج برترين عبادات
حج يكى از برترين عبادات است ؛ در روايتى چنين تعبير شده است :
اَن الحج اءَفضل من الصلاة و الصيام لانَّ المصلِّى انَّما يشتَغِل عن اءهله ساعة و اَنَّ الصائم يشتغل عن اءهله بَياض يوم و اَنَّ الحاجَّ يُشخِصُ بدنه و يُضحِى نفسه و يُنفِقُ مالَهُ و يُطيلُ الغَيبة عن اءَهله لا فى مال يرجوهُ و لا الى تجارة (892).
((حج از نماز و روزه با فضيلت تر است ؛ چرا كه انسان نمازگزار، در نماز براى دقايقى از خانواده ، فرزند، زندگى و كارش جدا مى شود و محروميت انسان روزه دار از لذايذ زندگى در حدى سپيدى روز است ، اما انسانى كه به حج مى رود، در حقيقت بدنش را به زحمت انداخته و از جان خود مايه مى گذارد، مال خود را صرف مى كند، زمان بسيار زيادى را از زن و فرزند و خانواده دور مى شود و بر اين كار او، هيچ منفعت مالى و تجارى نيز مترتب نيست )).
پس معلوم شد كه حج علاوه بر همه تكلفات و سختى هاى ظاهرى ، مشقت هاى ساير عبادات را نيز همراه دارد. رها كردن زن و فرزند، صرف مال در زكات ، صرف وقت بدون فايده مادى و دنيوى و مهمتر از همه ، تحمل غربت ، مشكلات سفر و تعطيل نمودن روال عادى زندگى ، از جمله دلايل سخن امام عليه السلام است كه مى فرمايند: حج ، افضل از نماز و روزه است .
به نظر ما، حج از احكام اسرارآميز دين است ؛ واقعا اين چه فريضه اى است كه امام مجتبى عليه السلام راه آن را بيست بار پياده طى مى كند و به اين سفر مى رود(893)؛ يا امام سجاد و امام صادق عليهماالسلام به هنگام احرام بستن و لبيك گفتن مى لرزند و گريان مى شوند(894).
اميرالمومنين عليه السلام در خطبه اول نهج البلاغه مى فرمايند:
جعله سبحانه و تعالى للاسلام علما(895).
((خداوند متعال اين خانه خود (كعبه ) را پرچم اسلام قرار داد)).
يا در خطبه معروف حضرت زهرا سلام اللّه عليها آمده است كه فرمودند:
والحج تَسنِيَةُ لِلدِّينِ(896).
((حج ، علو و رفعت اسلام است )).
در فرمايش حضرت على و فاطمه عليهماالسلام منزلت و جايگاه حج ، به بالا رفتن پرچم دين تعبير شده است ؛ پس بايد ديد چه اسرارى در آن نهفته است كه جز با بقاى اين عمل ، دين قوام نمى يابد و جز در سايه بزرگداشت آن ، دين رفعت و تعالى نخواهد داشت و چه سرى است كه حتى از نظر فقهى ، فقهاى ما مى گويند: اگر در يك سال ، حاكم اسلامى بفهمد كه بيت اللّه خالى از حاج و زائر خواهد بود موظف است به هزينه بيت المال ، عده اى را روانه حج كند كه بيت اللّه خالى نماند، بنابراين عبادت حج ، وجوه تمايز و تفاوت بسيارى با ساير اعمال و عبادات دارد كه براى ما، بسيارى از نكات و دقايق آن مكشوف نيست و كسى كه به اين سفر معنوى اقدام مى كند علاوه بر دريافت ها و فوايد معنوى بسيارى كه در آيات و روايات آمده است ، از فوايد و بركات ديگرى هم برخوردار مى شود.
اسرار و خصوصيات حج
گمان مى رود، بعد از تامل در همه آيات قرآن كريم و رواياتى كه درباره حج وارد شده است ، مطلبى كه امام سجاد عليه السلام بيان فرموده اند، جامع ترين سخن است كه مى توان پيدا كرد؛ چرا كه سخنان اهل بيت عليهم السلام درباره حج و فضايل و اسرار آن فراوان است ، اما به صورت پراكنده و متفرق ذكر شده است ؛ و چون ما در مقام شرح و تفسير كلام امام سجاد عليه السلام در رساله مباركه حقوق هستيم ، به نظر مى آيد بهترين مفسر و مبين كلام حضرتشان ، خود ايشان باشند؛ چرا كه همه اسرار، احكام و واجبات الهى و اسرار همه آفرينش نزد اين خانواده است ؛ به خصوص كه اين كلام متعلق به خود امام سجاد عليه السلام است . مرحوم حاجى نورى رحمة اللّه عليه در كتاب ((مستدرك الوسايل )) در ابواب حج روايتى را درباره امام سجاد عليه السلام نقل مى كند كه :
لمّا رجع مولانا زين العابدين عليه السلام من الحج استقبله الشّبلىّ فقال عليه السلام له حججت يا شبلىّ؟ قال : نعم يا ابن رسول اللّه ! فقال عليه السلام : اَ نَزَلت الميقات و تجرّدت عن مخيط الثّياب و اغتسلت ؟ قال : نعم ، قال فحين نزلت الميقات نويت انَّك خلعت ثوب المعصية و لبست ثوب الطاعة ؟ قال : لا، قال : فحين تجرت عن مخيط ثيابت نويت انك من الرياء و النفاق و الدخول فى الشبهات ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فحين اغتسلت نويت انك اغتسلت من الخطايا و الذنوب ؟ قال : لا، قال فما نزلت الميقات و لا تجرّدت عن مخيط الثّياب و لا اغتسلت (897).
((هنگامى كه امام سجاد عليه السلام از سفر حج باز مى گشتند، يكى از مسلمانان به نام شبلى به استقبال امام عليه السلام رفت . حضرت در اولين برخورد با او فرمودند: آيا تو به سفر حج رفته اى ؟ عرض كرد: بله من توفيق انجام اين سفر را داشته ام . امام عليه السلام فرمودند: آيا براى حج به ميقات رفتى ؟ لباس هاى دوخته را از تن بيرون آوردى و غسل كردى ؟ گفت : بله . امام عليه السلام فرمودند: آيا وقتى وارد ميقات شدى ، نيت كردى كه بعد از اين لباس گناه از تن بيرون آورى و لباس اطاعت و فرمانبردارى خدا را به تن كنى ؟ گفت : نه ، يابن رسول اللّه ! چنين نيتى در نظرم نبود. فرمودند: وقتى كه لباس دوخته را از تن بيرون مى آوردى ، آيا واقعا بنا داشتى كه ديگر لباس ريا و نفاق به تن نداشته باشى و علاوه بر اين كه از محرمات پرهيز مى كنى در امور شبهه ناك هم وارد نشوى ؟ گفت : نه ، يابن رسول اللّه ! امام عليه السلام فرمودند: وقتى كه غسل مى كردى ، آيا واقعا چنين نيتى داشتى كه براى هميشه از هر گناه و خطايى خود را تطهير كنى و گرد گناه نگردى گفت : نه ، يابن رسول اللّه ! امام عليه السلام گفت : تو كه هنگام ورود به ميقات نيت نكردى كه ترك گناه كنى و به هنگام درآوردن لباس دوخته و پوشيدن لباس احرام نيت نكردى كه به كلى از لباس معصيت و گناه و ريا و نفاق و امور شبهه ناك دورى كنى و گرد گناه نگردى ، نه ميقات رفته اى و نه لباس دوخته از تن بيرون كرده اى و نه غسل كرده اى )).
ثم قال عليه السلام : تنظَّفتَ وَ اَحرَمتَ و عَقَدتَ بالحّجّ؟ قال : نعم ، قال : فحين تنظَّفتَ و اَحرَمت و عَقَدتَ الحجّ نَوَيتَ اءَنَّك تَنَظَّفت بنورةِ التَّوبة الخالصةِ للّه تعالى قال لا قال فحينَ اَحرَمتَ نَوَيتَ اءَنَّكَ حَرَّمتَ على نفسك كلَّ مَحَرَّم حَرَّمَهُ اللّه عز و جل ؟ قال : لا، قال : فحين عَقَدتَ الحَجّ نَوَيتَ اءَنَّك قد حَلَلتَ كلّ عَقد لغيرِ اللّه ؟ قال : لا، قال عليه السلام : له ما تَنَظَّفت و لا اَحرَمت و لا عَقزدت الحجّ(898).
سپس حضرت فرمودند: ((آيا در ميقات كه خود را تنظيف و تطهير مى كردى و لباس احرام مى پوشيدى ، نيت محرم شدن براى عمل عبادى حج داشتى ؟ گفت : بله ، يابن رسول اللّه ! امام عليه السلام پرسيدند: آيا آن وقت كه خود را تنظيف مى كردى و احرام و عقد حج مى بستى ، آيا واقعا نيت تو اين بود كه از همه گناهان توبه كنى ؟ گفت : نه ، حضرت فرمودند: وقتى نيت محرم شدن كردى آيا نيت داشتى كه همه آنچه را كه خدا بر تو ممنوع كرده است ، بر خود حرام كنى ؟ گفت : نه ، حضرت فرمودند: وقتى تصميم مى گرفتى براى عمل حج آماده شوى آيا در ذهن تو اين بود كه خودت را از بند همه بندگى ها و عبوديت قدرت و زور و پول آزاد كنى و خود را بنده خالص خدا قرار دهى ؟ گفت : نه ، حضرت فرمودند: پس در اين صورت نه نظافت كرده اى ، نه محرم شده اى و نه نيتت براى حج تمام است )).
قال له اَ دَخَلتَ الميقات و صَلَّيتَ رَكعَتىِ الاحرامِ و لَبَّيتَ؟ قال : نعم ، قال : فحين دَخَلتَ الميقاتَ نَوَيتَ اءَنَّكَ بِنِيَّةِ الزّيارةِ؟ قال : لا، قال : فحين صلّيت الرّكعتينِ نَوَيت اءَنَّك تَقَرَّبت الى اللّه بخَيرِ الاعمالِ من الصَّلاة و اكبرِ حسناتِ العباد؟ قال : لا، قال : فحين لَبَّيتَ نَوَيتَ اءَنَّك نَطَقتَ للّه سبحانه بكلِّ طاعَة و صُمتَ عن كلِّ معصية ؟ قال : لا، قال له عليه السلام : ما دَخَلتَ الميقاتَ و لا صلَّيتَ و لا لَبَّيتَ(899).
بعد فرمودند: ((وقتى داخل ميقات شدى ، آيا نماز مقدمات احرام را به جاى آوردى و لبيك گفتى ؟ عرض كرد: بله . حضرت فرمودند: وقتى وارد ميقات شدى آيا نيت كردى كه واقعا براى ديدار و لقاى الهى مى روى ؟ و آيا وقتى دو ركعت نماز احرام را به جاى آوردى ، واقعا نيت تو اين بود كه با بهترين اعمال مثل نماز و خدمت گزارى به بندگان خدا به او نزديك شوى ؟ و آيا وقتى لبيك اللّهم لبيك مى گفتى واقعا نيتت اين بود كه زبانت جز در مسير اطاعت الهى حركت نكند و به هنگام معصيت زبانت بسته باشد؟ عرض كرد: نه . سپس حضرت فرمودند: نه دخول در ميقات تو درست است و نه نمازت تمام است و نه تلبيه ات مقبول )).
ثم قال له : اَ دَخَلتَ الحَرَم و راءَيتَ الكَعبةَ و صَلَّيتَ؟ قال : نعم ، قال فحين دَخَلتَ الحَرَم نَوَيتَ اءَنَّك حَرَمتَ على نفسك كلَّ غيبة تَستَغيبُهَا المسلمين من اءَهل ملّةِ الاسلام ؟ قال : لا، قال : فحين وَصَلتَ مكَّةَ نَوَيتَ بَقلبِك اءَنَّك قَصَدتَ اللّه ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فما دَخَلتَ الحَرَم و لا راءَيتَ الكعبة و لا صلّيت (900).
امام عليه السلام فرمودند: ((آيا بعد از احرام و ميقات ، قدم به حرم گذاشتى ؟ كعبه را ديدى و نماز خواندى ؟ گفت : آرى . حضرت فرمودند: آيا به هنگام دخول در حرم ، نيت تو اين بود كه هر نوع بدگويى از مسلمان ها و نقل مطالب درباره ديگران را بر خود حرام كنى ؟ گفت : خير. حضرت فرمودند: آيا وقتى كه به مكه رسيدى در دلت گذشت كه به سمت خدا مى روى گفت : نه ، يابن رسول اللّه ! حضرت فرمودند: پس تو نه به حرم قدم گذاشته اى ، نه كعبه را ديده اى و نه نماز خوانده اى )).
ثم قال : طُفتَ بِالبَيتِ و مَسِستَ الاركان و سَعَيت ؟ قال : نعم ، قال عليه السلام : فحين سَعَيت نَوَيت اءَنّك هَرَبتَ الى اللّه و عَرَفَ منك ذلك عَلا م الغُيوب ؟ قال : لا، قال : فما طُفتَ بالبيت و لا مَسَستَ الاركان و لا سَعَيت ، ثم قال له : صافَحتَ الحَجَرَ و وَقَفتَ بِمَقام ابراهيم عليه السلام و صلَّيتَ به ركعتين ؟ قال : نعم ، فصاح عليه السلام صيحة كادَ يُفارِقُ الدُّنيا ثم قال : آه آه (901).
سپس حضرت فرمودند: ((آيا طواف بيت اللّه را به جا آوردى و اركان را لمس كردى ؟ گفت : آرى . حضرت فرمودند: وقتى طواف بيت اللّه را انجام دادى و اركان اربعه كعبه را مس كردى نيتت اين بود كه از هر نوع آلودگى بگريزى ؟ و اين فرار و گريز تو مشهود ذات ذوالجلال الهى بود؟ او عرض كرد: نه . حضرت فرمودند: در اين صورت ، طواف و لمس اركان از تو پذيرفته نيست . بعد حضرت فرمودند: آيا حجرالاسود را مصافحه كردى و پشت مقام ايستادى و نماز طواف به جاى آوردى ؟ گفت : بلى در اين جا عبارت روايت عجيب است سپس امام عليه السلام فريادى از ژرفاى دل بركشيدند به گونه اى كه نزديك باشد از دنيا مفارقت كند. سپس فرمودند: واى ! واى !)).
ثم قال عليه السلام : مَن صافَحَ الحَجَر الاسوَدَ فقد صافَحَ اللّه تعالى ، فانظُر يا مِسكين لا تُضَيِّع اءَجرَ ما عَظُمَ حُرمَتِهِ و تَنقِضُ المصافحةَ بالمُخالَفةِ و قبض الحرام نظيرَ اءَهل الاثَام (902).
سپس فرمودند: ((كسى كه دست به حجرالاسود دراز كند، گويى با خدا مصافحه كرده است . اى انسان بى چاره اى كه براى اعمال حج رفته اى ، مراقب باش بعد از دست كشيدن بر حجرالاسود، كه مصافحه با خداست ، اجر اين كارهاى بزرگ را ضايع نكرده باشى ، دست دادن با خدا، به معناى پيمان بستن با اوست ، مراقب باش كه نقض پيمان نكنى و مثل ساير اهل گناه ، بعد از آن ، دست به حرام نيالايى )).
ثم قال : نوَيتَ حين وَقَفتَ عند مقام ابراهيم عليه السلام اَنَّك وَقَفتَ على كل طاعة و تَخَلَّفتَ عن كلّ معصية ؟ قال : لا، قال : فحين صَلَّيتَ فيه ركعتين نَوَيت اَنَّك صلَّيتَ بصَلاة ابراهيم عليه السلام و اَرغَمتَ بصلاتِكَ اَنفَ الشَّيطان ؟ قال : لا، قال له : فما صافَحتَ الحَجَرَ الاسود و لا وَقَفتَ عند المقام و لا صلَّيتَ فيه ركعتين (903).
بعد حضرت فرمودند: ((به هنگامى كه پشت مقام ايستادى آيا واقعا نيتت اين بود كه بعد از اين ، جز در مقام طاعت خدا نايستى و از هر نوع معصيتى ببرى ؟ عرض كرد: چنين نيتى نداشتم . حضرت فرمودند: هنگامى كه نماز طواف خواندى آيا واقعا نيتت اين بود كه مانند ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام نماز بخوانى و بينى شيطان را به خاك بمالى و ديگر تسليم شيطان نباشى ؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: اگر در نيت تو، چنين امورى نبوده است ، نه حجرالاسود را لمس كرده اى و نه نزد مقام ايستاده اى و نه نماز طواف از تو پذيرفته است )).
ثم قال عليه السلام له : اَشرَفتَ على بئرِ زمزم و شَربتَ مِن مائِها؟ قال : نعم ، قال عليه السلام : نوَيتَ اَنَّك اءَشرَفتَ على الطَّاعة ، و غَضَضتَ طَرفَكَ عن المعصيةِ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فما اءَشرَفتَ عليها، و لا شَرِبتَ من مائِها، ثم قال له عليه السلام : اَسَعَيتَ بين الصَّفا و المَروَةِ، و مَشَيتَ و تَرَدَّدتَ بينهما؟ قال : نعم ، قال له : نوَيتَ اَنَّكَ بين الرَّجاء و الخوف قال : لا، قال : فما سعيتَ، و لا مَشيتَ، و لا تردَّدتَ بين الصَّفا و المروة (904).
بعد فرمودند: ((بعد از انجام نماز طواف كه مستحب است حاجى به چاه زمزم داخل شود و از آب آن بنوشد آيا داخل زمزم شدى و از آب آن نوشيدى ؟ جواب داد: آرى . حضرت فرمودند: آيا به هنگام نوشيدن آب زمزم ، چنين نيتى داشتى كه جز در مسير اطاعت الهى حركت نكنى و چشم از هر معصيتى ببندى ؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: بنابراين نه به چاه زمزم داخل شده اى و نه از آن آب نوشيده اى . بعد حضرت فرمودند: آيا سعى بين صفا و مروه كرده اى و بين اين دو كوه حركت نمودى ؟ عرض كرد: آرى . فرمودند: آيا به هنگام اين عمل ، نيتت اين بود كه ميان خوف و رجاى الهى حركت كنى ؟ يعنى اين دو خصيصه در تو احيا شد كه از اعمال زشت و كرده هاى ناپسند خود ترسان باشى و از طرفى به رحمت واسعه الهى اميدوار عرض كرد: نه . حضرت فرمودند: سعى ، يعنى حركت و تردد تو بين صفا و مروه پذيرفته نيست )).
ثم قال عليه السلام : اَخَرَجتَ الى مِنَى ؟ قال : نعم ، قال عليه السلام : نَوَيتَ اَنَّك آمَنتَ النَّاس من لسانِكَ و قلبِكَ و يَدِك ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فما خرجتَ الى مِنى ، ثم قال عليه السلام له : اَوَقَفتَ الوَقفَةَ بَعَرَفَةَ و طَلَعتَ جَبَل الرَّحمةِ و عَرَفتَ وادِى نَمِرَةَ و دَعَوتَ اللّه سبحانه عند المِيلِ و الجَمَرات ؟ قال : لا، قال عليه السلام : هل عَرِفتَ موقِفُكَ بِعَرَفَةِ مَعرِفَةِ اللّه سبحانه امر المعارف و العلوم و عَرَفتَ قَبضَ اللّه على صَحيفَتُك و اطِّلاعَهُ على سَريرَتك و قلبك ؟ قال : لا، قال عليه السلام : نَوَيتَ بِطُلوعِك جَبَلِ الرَّحمة انَّ اللّه يَرحَمُ كلّ مؤ من و مومِنَة و يَتَولَّى كلَّ مُسلم و مسلمة ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فنويت عند نَمِرَةَ اَنَّكَ لا تاءُمر حتى تاءتَمِرَ و لا تَزجُرُ حتى تنزَجِرَ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فعند ما وَقَفتَ عند العلم و النَّمَرات نَوَيت انّها شاهدة لك على الطَّاعات حافظة لك مع الحَفَظَةِ باَمرِ ربّ السموات ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فما وَقَفتَ بِعَرَفَةَ و لا طَلَعتَ جَبَل الرَّحمَة و لا عَرَفتَ نَمِرَةَ و لا دَعَوتَ و لا وَقَفتَ عند النَّمَراتِ(905).
سپس حضرت فرمودند: ((بعد از اعمال عمره آيا به منا رفتى ؟ عرض كرد: آرى . حضرت فرمودند: آيا هنگامى كه مى خواستى به سوى منا حركت كنى ب در مسير عرفات و مشعر آيا در نيت تو بود كه بعد از حركت به سمت منا، نه تنها مسلمانها، بلكه همه مردم ، از زبان ، دست و مهمتر از همه ، از قلب و نيت تو در امان باشند؟ يعنى حتى در ذهن خود، فكر گناه و اقدام عليه هيچ انسانى را نپرورانى ؟ عرض كرد: نه . چنين نيتى نداشتم . حضرت فرمودند: تو به منا نرفته اى . سپس حضرت فرمودند: آيا در عرفه وقوف و به ((جبل الرحمة )) صعود كردى ؟ و آيا در مشعر ((وادى نمره )) را شناختى ؟ آيا در آن جا و در جمرات منا، خدا را خواندى ؟ عرض كرد: آرى . حضرت فرمودند: آيا در عرفه درك كردى كه خدا بر صحيفه اعمال تو، مشرف است و اسرار درونى و راز و رمز تو را مى داند؟ گفت : نه . فرمودند: وقتى به بالاى ((جبل الرحمة )) رفتى ، آيا نيت و توجهت به اين بود كه خدا هر انسان مومن و مسلمانى را دوست دارد و بر او تفضل و ترحم مى كند؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: هنگامى كه به ((وادى نمره )) در مشعر قدم گذاشتى ، آيا واقعا نيتت اين بود كه هيچ كارى ، بدون فرمان الهى انجام ندهى و جز به امر او به هيچ كارى مبادرت نكنى ؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: هنگام وقوف در اعلام منصوبه در مشعر و مسجد نمره ، آيا توجه داشتى كه هرچه از تو صادر مى شود خداوند خبر دارد به وسيله دو ملكى كه بر تو مامورند، بر همه امور اشراف دارد؟ گفت : نه . فرمودند: بنابراين نه وقوف به عرفه كرده اى و نه از جبل الرحمه صعود كرده اى و نه در مسجد نمره نماز گذاشته اى و نه دعاهاى تو مقبول و پذيرفته است )).
ثم قال عليه السلام : مَرَرتَ بَينَ العَلَمَينِ و صَلَّيتَ قَبل مُرورِكَ رَكعَتَين و مَشَيتَ بِمُزدَلِفَةَ و لَقَطتَ فيها الحَصَى و مَرَرتَ بالمَشعر الحرام ؟ قال : نعم ، قال عليه السلام : فحينَ صَلَّيتَ رَكعَتَين نَوَيتَ اَنَّها صلاةُ شُكر فى لَيلَةِ عَشر تَنفِى كلَّ عُسر و تُيَسِّرُ كلَّ يُسر؟ قال : لا، قال عليه السلام : فعندَ ما مَشَيتَ بَين العَلَمَينِ و لم تَعدِل عنهُما يَمينا و شِمَالا نَوَيتَ اَن لا تَعدِلَ عَن دِينِ الحَقِّ يَمينا و شِمَالا لا بِقَلبِك و لا بِلِسانِك و لا بِجَوارِحك ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فعند ما مَشَيتَ بِمُزدَلِفَةَ و لَقَطتَ منهَا الحَصَى نَوَيتَ اَنَّك رَفَعتَ عنك كلَّ مَعصية و جَهل و ثبَّتَّ كلَّ عِلم و عَمَل ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فعند ما مَرَرتَ بِالمَشعَرِ و الحَرامِ نَوَيتَ انَّكَ اَشعَرتَ قَلبَكَ اِشعَاَر اَهلِ التَّقوَى و الخَوفَ للّه عز و جل ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فما مَرَرتَ بالعَلَمَينِ و لا صلَّيتَ رَكعَتَين و لا مَشَيتَ بالمُزدَلِفَةِ و لا رَفَعتَ منها الحَصَى و لا مَرَرتَ بالمَشعَرِ الحَرَامِ(906).
سپس امام عليه السلام فرمودند: ((آيا قبل از حركت از عرفه در ((ماذنين )) - دره خاص در انتهاى عرفات - نماز گذاشتى ؟ و بعد از اين كه به ((مزدلفه )) - نام ديگر مشعر - رسيدى ، سنگ هاى مخصوص را براى رمى جمرات جمع آورى كردى و از مشعر گذر كردى ؟ گفت : آرى ، يابن رسول اللّه ! حضرت فرمودند: آيا در آن وقت نيت كردى كه نمازى كه در شب دهم - شب عيد قربان - مى خوانى ، هر مشكل و سختى را از تو برداشته و آسان كند و هر سهلى را بر تو آسان تر كند؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: آن گاه كه از آن دره انتهاى عرفه ، به سمت مشعر حركت مى كردى ، آيا نيتت اين بود كه به هيچ وجه نه به قلب و نه به جوارح و اعضا از دين حنيف الهى روى نگردانى ؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: آنگاه كه به ((مزدلفه )) رسيدى و آن سنگ ريزه ها را جمع كردى ، آيا در ذهن و نيت تو اين بود كه دست از هر معصيت و نادانى بردارى و همه اعمالت بر اساس علم و عمل صحيح ، انجام شود؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: آن گاه كه در مشعر گام مى زدى ، آيا نيت تو اين بود كه همه دل و قلبت ، مالامال از شعار اهل تقوى و خوف خداوند تبارك و تعالى باشد؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: در اين صورت ، نه نمازى در ماذنين گزارده اى و نه عبورى به مزدلفه كرده اى و نه سنگ ريزه اى جمع كرده اى و نه در مشعر گام زده اى )).
ثم قال عليه السلام له : وَصَلتَ مِنَى و رَمَيتَ الجَمَرَةَ و حَلَقتَ راءسَكَ و ذَبَحتَ هَدَيكَ و صلَّيتَ فى مسجدِ الخَيفِ و رَجَعتَ الى مكّةَ و طُفتَ طوافَ الافاضةِ؟ قال : نعم ، قال عليه السلام : فنَوَيتَ عندَ ما وَصَلتَ مِنَى و رَمَيتَ الجِمَار اَنَّكَ بَلَغتَ الى مَطلَبِكِ و قد قَضَى ربُّكَ لكَ كلَّ حاجتِكَ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فعندَ ما رَميتَ الجِمَار نَوَيتَ اَنَّكَ رَمَيتَ عدوِّكَ اِبليسَ و غَضِبتَهُ بِتَمَام حجِّكَ النَّفيس ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فعند ما حَلَقتَ راءسَكَ نَوَيتَ اَنَّكَ تَطَهَّرتَ منَ الاَدنَاس و مَن تَبَعَهُ بَنِى آدمَ و خَرَجتَ من الذُّنوبَ كمَا وَلَدتُكَ اُمُّكَ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فعند ما صلَّيتَ فى مسجدِ الخيفِ نَوَيتَ اَنَّكَ لا تَخافُ الا اللّه عزَّ وَ جَلّ و ذَنبُكَ و لا تَرجُو الا رحمةَ اللّه تعالى ؟ قال : لا(907).
سپس حضرت به او فرمودند: ((به منا كه رسيدى ، آيا رمى جمرات كردى و سرت را تراشيدى و قربانى كردى و در مسجد خيف نماز خواندى ؟ و بعد به مكه بازگشتى و طواف حج را به جاى آوردى ؟ عرض كرد: آرى . حضرت فرمودند: آيا توجه داشتى انسانى كه به منا قدم مى گذارد، در حقيقت همه آمال و آرزوهايش را در آغوش گرفته است ؟ آيا مى دانى كه خدا همه حوايج انسانى را كه به منا مى رسد، برآورده مى فرمايد؟ گفت : نه ! به اين نكته هم توجه نداشتم . حضرت فرمودند: هنگامى كه سنگ به جمرات مى زدى و رمى جمار مى كردى ، آيا نيتت اين بود كه دشمن را از خود برانى و در حقيقت ، فايده حج تو اين باشد كه بعد از اين عاصى و نافرمان ابليس باشى ؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: آن گاه كه سر خود را مى تراشيدى ، آيا در نيت داشتى كه از همه ناپاكى ها خود را دور كنى و از همه پيروان شيطان كه در صورت بنى آدم اند دورى جويى و از گناه خارج شوى و مانند روزى باشى كه از مادر متولد شده اى ؟ گفت : نه . حضرت فرمودند: آن گاه كه در مسجد خيف نماز مى خواندى ، آيا واقعا بنا گذاشتى كه جز از خدا نترسى و جز از گناهان و اعمال خودت نترسى و جز به رحمت الهى ، به هيچ بنده و موجود ديگرى دل نبندى ؟ گفت : نه )).
قال عليه السلام : فعند ما ذَبَحتَ هَدَيكَ نَوَيتَ اَنَّكَ ذَبَحتَ حَنجَرَةَ الطَّمَعِ بما تَمَسَّكتَ به من حَقيقَةِ الوَرَعِ و اَنَّكَ اتَّبَعتَ سُنَّةَ اِبراهيم عليه السلام بِذَِبحِ وَلَدَهُ و ثمرَةِ فُؤَادِ و رَيحَانِ قلبِهِ و حاجَّهُ سُنَّتُهُ لمَن بَعدَهُ و قَرَّبَهُ الى اللّه تعالى لمَن خَلفَهُ؟ قال : لا، قال عليه السلام : فعند ما رَجَعتَ الى مكّة و طُفتَ الافاضةِ نَوَيتَ اَنَّكَ اَفَضتَ من رحمةِ اللّه تعالى و رَجَعتَ الى طاعَتِهِ و تَمَسَّكتَ بِوُدِّهِ و اَدَّيتَ فرائِضَه و تَقَرَّبتَ الى اللّه تعالى ؟ قال : لا، قال : له زَينُالعابدين عليه السلام : فما وَصَلتَ مِنَى و لا رَمَيتَ الجِمَار و لا حَلَقتَ راءسَكَ و لا اَدَّيتَ نُسُكَكَ و لا صلَّيتَ فى مسجد الخَيفِ و لا طُفتَ طوافَ الافاضةِ و لا تَقَرَّبتَ ارجِع فاِنَّكَ لم تَحُجَّ(908).
حضرت فرمودند: ((هنگامى كه گوسفند را قربانى مى كردى ، آيا چنين نيتى داشتى كه حلقوم طمع ، افراط و زياده طلبى را ببرّى ؟ و آيا توجه داشتى كه اين سنت ابراهيم عليه السلام است كه خدا او را مامور كرد كه فرزند، ثمره قلب و نور چشم خود را ذبح كند؟ عرض كرد: نه . حضرت فرمودند: هنگامى كه به مكه آمدى و طواف حج را به جاى آوردى ، آيا واقعا توجه داشتى كه از رحمت و عظمت الهى ، به اطاعت او قدم گذاشته اى و به حبل ودّ و دوستى او متمسك شده اى و با انجام فرايض الهى ، يك گام به خدا نزديك شده اى ؟ گفت : نه . امام عليه السلام فرمودند: نه منا رفته اى ، نه رمى جمره كرده اى ، نه سر تراشيده اى ، نه مناسك حج را به جاى آورده اى ، نه قربانى كرده اى ، نه در مسجد خيف نماز گزارده اى ، نه طواف حج به جاى آورده اى و نه با اين اعمال به خدا نزديك شده اى . بار ديگر بازگرد و با عنايت به اين اسرار و خصوصيات ، حج را به جاى آور كه اعمال گذشته تو، نامش حج نيست )).
فطَفِقَ الشِّبلىُّ يَبكِى على ما فَرَّطَهُ فى حَجِّهِ و ما زَالَ يَتَعَلَّمُ حتّى حجَّ من قَابل بِمعرفَة و يَقين (909).
((در اين جا شبلى گريست و بر اين كه اعمال گذشته را از دست داده بود متاثر شد و تلاشش اين بود كه اين اسرار را به خوبى از امام عليه السلام بياموزد، تا در سال بعد، با معرفت و يقين اعمال حج را به جاى آورد)).
اين اسرارى بود كه در تك تك اعمال عبادى حج موردنظر است ، واقعا چرا نمى توان بدون رعايت ادب و آداب اجرام داخل اين محدوده مشخص كه حرم ناميده شده است ، شد؟ و بايد حتما با رعايت آن آداب و به صورت محرِم وارد آن محدوده شد؟ چرا در آن حال و در آن محدوده حتى حيوانات مصونيت دارند؟
و مَن دَخَلَهُ كان آمنَّا(910).
((هركس كه در اين محدوده گام مى گذارد، از هر گزندى ايمن است )).
ويژگيهاى حرم امن الهى
در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:
مَن دَخَلَ الحَرَمِ منَ النَّاس مُستَجِيرا بهِ فهو آمِن مِن سَخَط اللّه و مَن دَخَلَهُ من الوَحشِ و الطَّيرِ كان آمِنا مِن اَن يُهَاجَ اَو يُؤ ذَى حتَّى يَخرُجَ منَ الحرَمِ(911).
((اگر كسى از انسان ها داخل حرم شود، در پناه خداست و از سخط الهى ايمن است و هر حيوان و پرنده اى كه در اين محدوده وارد شود از هرگونه تهاجم و آزار و اذيتى ، ايمن است تا از اين محدوده خارج شود)).
قرآن در سوره مباركه مائده تصريح مى فرمايد:
يا ايها الَّذين آمنوا لا تقتلوا الصِّيد و اَنتم حُرُم (912).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حال احرام هر چند به محدوده حرم گام نگذاشته باشيد شكار نكنيد)).
و در آيه قبل از آن مى فرمايد:
يا ايُّها الَّذين آمنوا لِيَبلُوَنَّكُم اللّه بشى ء منَ الصَّيد تَنالُهُ اَيدِيكُم و رِمَاحُكُم لِيَعلَمَ اللّه مَن يَخافُهُ بالغَيبِ فمَنِ اعتَدى بَعدَ ذلك فلهُ عذاب اليم (913).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خداوند شما را به چيزى از شكار كه (به نزديك شما مى آيد، به طورى كه ) دست ها و نيزه هايتان به آن مى رسد، مى آزمايد؛ تا معلوم شود چه كسى در نهان از خدا مى ترسد؛ و هر كسى بعد از آن تجاوز كند، مجازات دردناكى خواهد داشت )).
بنابر تصريح قرآن ، اين يك امتحان الهى است كه خداوند حيوانات را در دسترس محرم قرار مى دهد تا مشخص شود چه كسى از عهده اين امتحان برمى آيد. در حال احرام و در محدوده حرم ، بيست و چهار چيز بر انسان حرام است .
غير از صيد، هر نوع لذت بردن از محرم اعم از نگاه كردن نگاه با شهوت ، عقد ازدواج حتى براى غير، استعمال بوى خوش ، پوشيدن لباس دوخته ، زينت كردن ، نظر كردن به آيينه ، پوشاندن همه روى پا، بيان كلمات نامربوط و فسوق و جدال ، حتى قتل حيوانات موذى كه بر بدن انسان مى نشينند، استفاده از انگشتر به عنوان زينت براى مرد و زن ، روغن مالى و كندن موى از بدن ، پوشاندن سر براى مرد، پوشاندن چهره براى زن ، قرار گرفتن زير سايه ، بيرون آوردن خون از بدن ، چيدن ناخن ، كندن دندان ، كندن هر نوع روييدنى در حرم ، حمل و همراه داشتن هر نوع سلاح . اينها همه ممنوع است (914).
از سوى ديگر هر چيزى كه روح و دل را به تيرگى و اشتغال به خود سوق مى دهد، ممنوع است ؛ مثلا نظر به آيينه و به خود مشغول شدن ، فرار از سرما و گرما و به زينت و تدهين (915) خود مشغول شدن و يا زبان به هرزگى گشودن ، همه اينها غيرمجاز است ؛ چرا كه مشقات حج را بر خود خريده اى كه از خود سقر كنى و ترك حيوانيت خود كنى ؛ نه بدين جهت كه سوءاستفاده كنى . بلكه بدين معنا كه از جنبه هاى حيوانى نفس اعراض كنى .
بنابراين حج افضل عبادات است ؛ چرا كه علاوه بر همه اين اسرار، هم نماز و ذكر است ، هم روزه و ترك است و هم زكات و ايثار. در روايتى كه از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در باب نماز به آن اشاره كرديم حضرت فرموده اند:
انَّما فُرِضَتِ الصَّلاةُ و اُمِرَ بالحجِّ والطَّوافِ و اُشعِرَتِ المَنَاسِكُ لاقامَةِ ذكر اللّه ، فاذا لم يكن فى قَلبك للمَذكُور الَّذى هو المقصود و المُبتَغِى عَظَمَتُهُ هيبة فما قيمةُ ذكركَ(916).
((خداوند، نماز را واجب و امر به حج و طواف كرد و آن مناسك را معين فرمود، تا نام و ياد خدا باقى بماند. وقتى كه در قلب تو نشانه اى از عظمت و هيبت خدا نيست ، چه تاثيرى در ذكر گفتن ها و اعمال خشك و بى روح خواهد بود؟)).
استعدادهاى روح انسانى در سايه اين عبادات ، به خصوص عبادت حج كه يك عبادت جامع و مشتمل بر بسيارى از عبادات ديگر است ، به فعليت در مى آيد. در روايت ديگرى از رسول اكرم صلى اللّه عليه و اله و سلم نقل شده كه فرموده اند:
الناس معادن كمعادن الذَّهَبِ و الفضَّة (917).
((انسان مانند معادن طلا و نقره است )).
تا اين معادن در معرض تابش نور خورشيد قرار نگيرند و تا در اندرون ، متحمل انواع زلزله ها و تحركات زيروروكننده نشوند و در معرض توفان هاى سهمگين طبيعى و سرما و گرما قرار نگيرند، همان سنگ هاى بى ارزش و بى مقدار باقى مى مانند، اما اگر سالها بگذرد يك سنگ زير آفتاب و ساير عوارض طبيعى كه در تكوين آن دخيل است ، لعل مى گردد و دُرّ درخشان يا عقيق يمن مى شود. روح انسانى نيز در معرض تابش نور عبادات ، تفضلات ، عنايات و رحمت الهى بارور مى شود و استعدادها و قواى نهفته او با پذيرش تعبدات ، تربيت شده و به فعليت مى رسد و در يك كلام بايد از خود هجرت كرد.
و مَن يخرُج من بَيتِه مُهاجِرا الى اللّه و رسوله ثم يُدرِكهُ المَوتُ فقد وَقَعَ اءَجرُهُ على اللّه (918).
((هركس به قصد خدا و رسولش از خانه بيرون رود و در آن هنگام مرگ او فرارسد پاداش او با خداست )).
اگر انسان توانست از خود مهاجرت كند و نفس حيوانى ، خواهش ها و شهوات نفسانى را زير پا گذارد به الى ربّك المنتهى (919) رسيده است ؛ يعنى به مقصد نهايى و به آن مراد نظرى خويش واصل شده است و اين وصول جز با تعبد و تسليم محض در مقابل خالق آفرينش امكان پذير نيست ؛ به عنوان نمونه ، در امر حج ، اسرار بسيارى بر همه ما پوشيده است . چرا در داخل حرم صيد نكنيم ؟ چرا بايد سعى ميان صفا و مروه را به جاى آوريم آن هم با آن كيفيت و شيوه مخصوص ؟ چرا بايد گوسفند، شتر و يا گاو بكشيم ؟ جواب هيچ يك را نمى دانيم . همه اين امور اعمال تعبدى و اسرارآميزى است كه به تعبير آيه كريمه قرآن براى آزمايش است ، آن جا كه درباره مساله صيد فرموده است :
يا ايها الَّذين آمنوا ليبلونّكم اللّه بشى ء من الصيد تناله ايديكم و رماحكم ليعلم اللّه من يخافه بالغيب (920).
((خدا شما را به وسيله صيدى كه در دسترس و تيررس شماست ، امتحان مى كند تا اين كه معلوم شود چه كسى از عهده اين امتحان برمى آيد)).
خلاصه ، اعمال عبادى حج ، يك سلسله از تعبديات محض است كه در سايه آن ، استعدادها و نيروهاى بالقوه نهفته در ذات انسان رشد مى كند و تربيت مى شود و گوهر ارزشمند انسانى از ميان همه پليدى ها و ناپاكى ها جلوه و بروز پيدا مى كند.
روايتى از اباالحسن الرضا عليه السلام را كه مرحوم صدوق رحمة اللّه در ((علل الشرايع )) نقل كرده است بيان مى كنيم ؛ حضرت در روايت مفصلى ، اسرار اعمال و واجبات را ذكر مى فرمايند و از جمله درباره عمل حج مى فرمايند:
انّما اُمِروا بالحجّ لعِلَّةِ الوِفادَةِ الى اللّه عزو جل و طَلَبِ الزِّيادةِ و الخُروجِمن كلِّ ما اقتَرَفَ العَبد تائِبا ممَّا مَضَى مُستَاءنِفا لِمَا يَستَقبِلُ مع ما فيه من اخراجِ الاَموال و تَعَبِ الابدان و الاشتِغَالِ عن الاهلِ و الوَلَدِ و حَظرِ النَّفسِ عن اللَّذَّاتِ شاخصا فى الحَرِّ و البَردِ ثابتا على ذلك دائِما مع الخضوع و الاستكانَةِ والتَّذَلُّلِ(921).
اگر كسى سوال كند كه علت وجوب حج چيست ؟ گفته خواهد شد كه با اين شكل ، به پيشگاه خداوند عزوجل وارد مى شويم و اين عمل افزون خواهى از الطاف و نعمت هاى بى منتهاى او است ؛ نعمت هاى بى انتهايى كه به تعبير قرآن و ان تعدوا نمعت اللّه لا تحصوها(922) اگر انسان با دقت به نعمت ها و تفضلات الهى ، نسبت به خود و اطرافيانش بنگرد، قادر به شمارش نعمت هاى بى پايان خداوند نخواهد بود. حج مهاجرت و خارج شدن از محيطى است كه با دست خود آلوده كرده است ؛ رهايى از قيدوبندهايى است كه خود به دست و پاى خويش پيچيده است و حج آغاز مسير جديد، درست و صحيحى است كه ديگر در آن غفلت و طغيانى نباشد؛ چون در اين عمل ، بايد مال خود را مصرف كند و نفس را به انفاق و ايثار و گذشت تربيت كند. از خسّت ، بخل و خصيصه زراندوزى پرواكند و از آنچه كه تاكنون بدان عادت كرده است ؛ يعنى از جمع آورى مال و ثروت ، اعراض كند و در راه وصال محبوب و خانه او از مال اندوخته بگذرد و رنج سفر و دورى عزيزان را به شوق لقاى محبوب به جان بخرد و آن چنان اين شيرينى وصال او را مشتاق كند كه دورى از اهل و هزينه كردن مال و سختى راه و سرما و گرما براى او هيچ مهم نباشد و از آن ها پروايى نداشته باشد و چون محبوب و ذات ذوالجلال الهى خريدار خضوع و تذلل است ، او با عمل حج ، ريشه غرور و كبر را از بن بركند:
در كوى دوست شوكت و شاهى نمى خرند |
|
اقرار بندگى كن و دعوى چاكرى |