شخصى به نام عباد بصرى - كه ظاهرا از هواداران شيعه بود و با مبارزهاى گذشته امامن با غاصبان خلافت آشنايى داشت - در راه مكه على بن الحسين - عليه السلام - راملاقات كرد و به آن حضرت با لحنى اعتراض آميز و انتقادى گفت :
شما جهاد و دشواريهاى آن را كنار اعتراض آميز و انتقادى گفت :
شما جهاد و دشواريهاى آن را كنار گذاشته ايد و به حج كه عملى است آميخته با استراحت و آسايش ، رو آورده ايد! درحالى كه خداوند مى گويد.
ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم بانلهم الجنه يقاتقون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون .. و بشر المؤمنين
يعنى : همانا خداوند از مؤمنان جن و مالشان را خريدار است و در قبال آن بهشت را براى ايشان قرار داده است . مبارزه مى كنند در راه خدا، مى كشند و كشته مى شوند... بشارت ده به مؤمنان .
امام سجاد (ع ) در پاسخ اين راهگذار عجول ، سخنى كوتاه اما قاطع بيان داشت و فرمود: بلى ! اگر ما چنين مؤمنان را - كه در راه خدا بكشند و كشته شوند و داراى اخلاص و صداقت و پايمردى باشند - ببينيم - شك نيست كه جهاد برتر از حج است . (291)
امام با اين پاسخ كوتاه به او فهماندند كه اين ادعاها كافى نيست و طريق جهاد تنها نيازمند ستيزه جو و سرهاى ناسازگار با حكومت نيست . جهاد نيازمند رزمنده اى است كه هم اهل نبرد باشد و هم به هنگام احساس خطر ميدان را ترك نكند و تا پاى جان مقاوم و پايدار بماند. ولى چنين نيروهاى اكنون ديده نمى شوند!
وجود چنين عناصرى در ميان جامعه شيعه و تشكيلات شيعى و هواداران اهل بيت - عليه السلام - گاه باعث افشاى اسرار و پيدايش مشكلات سياسى - اجتماعى براى امامان و يا ساير شيعيان مى شد. و برنامه هاى ائمه را با مشگل مواجه مى كرد.
علت بسيارى از اين تندرويها عدم شناخت برخى هواداران اهل بيت - عليه السلام - از جايگاه وظايف امام بود. گروهى از آنان تصور مى كردند كه اصلى ترين ويژگى امام اين است كه با شمشير قيام كند - قائم بالسيف باشد - و حتى گروهى از آنان ، حقانيت و امامت امام را به همين ويژگى مى سنجيدند و مورد شناسايى قرار مى دادند. در حالى كه ملاكهاى امامت فراتر از اين مى باشد و قبل از قيام مسلحانه ، آگاهى ژرف امام به شريعت و برخوردارى او از معنويت ، عصمت ، عبادت و اخلاق و فضايل مطرح است . و مبارزه با دشمنان دين و جباران يكى از وظايف امام به شمار مى آيد كه ايفاى آن منوط به زمينه هاى مناسب است . و آن جا كه شرايط مساعد نباشد هيچ امامى اقدام به مبارزه مسلحانه نكرده است . چونان كه على بن ابى طالب (ع ) بيست و پنج سال حكومت اختيار كرد و حسين بن على (ع ) پس از اقدام به جهاد و ناپايدارى و خيانات فرماندهان و نيروهاى سپاهش ناگزير به صلح شد و حسين بن على - عليه السلام - حدود ده سال در حكومت معاويه ، دست به شمشير نبرد.
زندگى امام سجاد؛ در ادامه خلافت يزيد
امام سجاد - عليه السلام - از آغاز دوره امامت خويش تا زمان رحلت با اين خلفا هم عصر بود:يزيدبن معاويه ، معاوية بن يزيد، مروان بن حكم ، عبدالملك مروان ، وليد بن عبدالملك .
دوران خلافت و جباريت يزيد، پس از رخداد عاشورا نپاييد. او على رغم همه تلاشى كه در حفظ ميراث خلافت داشت و جنايات هولناكى را بدان منظور انجام داده بود، در ربيع الاول سال 64 هجرى قمرى در سن سى هشت يا سى و نه سالگى مرگش فرا رسيده و در مكانى به نام حوارين (292) كه در شرق دمشق واقع شده بود به زندگى نكبت بار خويش خاتمه داد.
يزيد بيش از سه سال و اندى بر مسند حكومت ننشست و در اين مدت كوتاه هولناكترين فجايع را انجام داد كه رخداد كربلا و عاشورا اولين و اسفبارترين آنها بود و فاجعه حره دومين و گسترده ترين آنها و ويرانى خانه كعبه و شكستن حرمت حريم امن الهى لكه سياهى بود كه كارنامه تيره يزيد و امويان را بيش از پيش سياه كرد. يزيد به عنوان دومين خليفه اموى ، درستى پيش بينى على بن ابى طالب درباره ظلم و فساد و امويان را آشكارتر ساخت . چه اين كه على (ع ) سالها قبل فرموده بود:
الا او اخوف الفتن عندى فتنة بنى اميه فانها فتنه عمياء مظلمة (293) يعنى : هان ! دهشتبارترين فتنه و آشوب درنظر من ، فتنه بنى اميه است ؛ فتنه اى كور و بس تاريك ...
واقعه اسفبار حره
پس از رخداد عاشورا و بازگشت كاروان اهل بيت به مدينه و اطلاع يافتن مسلمانان از آنچه در كربلا و كوفه و شام و شام اتفاق افتاده بود، چنان انتظار مى رفت ، دستگاه خلافت على رغم پندار واهيش ، در نگاه مسلمانان بشدت سست و بى اعتبار جلوه كرد .
مدينه چون شام نبود.
مدينه شهر انصار شهر استقبال از پيامبر - صلى الله عليه وآله - در روزگار سختى و پايگاه نخستين حكومت اسلامى به رهبرى رسول خدا - صلى الله عليه وآله - بود.
پس از مكه كه سرزمين وحى و رسالت و زادگاه توحيد به شمار مى آيد مدينه از قداست و ارجى ويژه در نگاه مسلمان برخوردار بود.
هر چند پس از رحلت رسول خدا - صلى الله عليه وآله - مردم مدينه نتوانستند موقعيت پيشين آن را حفظ كنند و در نتيجه برخى كشمكشهاى سياسى و قبيله اى وحدت و شكوه آنان خدشه دار شده بود اما هنوز با گذشت بيش از شصت سال از هجرت پيامبر - صلى الله عليه وآله - مدينه مركز علم و فقاهت و عاصمه اسلام و پايگاه اصلى اصحاب پيامبر و قارين قرآن و حفظان حديث به شمار مى آمد.
بازتاب واقعه كربلا و عملكرد دستگاه يزيد در چنين محيطى نمى توانست مثبت باشد و يا مواجه با سكوت شود!
مردم مدينه و بازماندگان انصار و مهاجر، شاهد انحرافى بزرگ در خلافت اسلامى بودند و سكوت در برابر آن و نهان مردم به به خود اجازه نمى داد.
حركتها و موضعگيريهاى آشكار و نهان مردم مدينه در سالهاى پس از 61 هجرى چيزى نبود كه از چشم حاكمان شام مخفى بماند.
عزل و نصب سه حاكم در طول دو سال ، خود بهترين گواه اين ناآراميها در مدينه و اطلاع دستگاه موى از جو متشنج سياسى آن است .
در سال 61 هجرى وليد بن عتبه متولد 64 هجرى حاكم مدينه بود.
پس از او عمروبن سعيد متولد 70 به فرماندارى مدينه منصوب گرديد.
چندى نگذشت كه يزيد پسر عموى خويش ، عثمان بن محمد بن ابى سفيان را به عنوان والى مدينه انتصاب كرد.
عثمان بن محمد ابى سفيان جوانى نو رس ، ناآشنا به كار اداره شهر و كار نيازموده بود (294)
عثمان براى فرو نشاندن جو ناآرام مدينه تدبيرى انديشيد و به گمان فريفتن عناصر پر شور شهر گروهى از آنان را براى ديدار يزيد راهى دمشق كرد، تا خليفه حشمت و جاه او را از نزديك ببيند و از عطاها و بخششهاى او برخوردار شوند و دست از ناآرامى بردارند.
بدين ترتيب گروهى از فرزندان مهاجر و انصار به دمشق وارد شدند و به ديدار خليفه - يزيد - بار يافتند و در مدت اقامت خويش از بخششهاى او نيز برخوردار شدند؛ از آن جمله به منذربن زبير صدهزار درهم تعلق گرفت .
اما على رغم اين بذل و بخششها، هيئت اعزامى از مدينه كه علاوه بر دست و دلبريهاى يزيد سبكسريها و كارهاى زشت او را نيز ديده بودند، پس از بازگشت به مدينه در مسجد رسول خدا - صلى الله عليه وآله - فرياد كشيدند: اى مردم ! ما از دربار خليفه اى مى آييم كه شراب مى نوشد، طنبور مى نوازد، سگ بازى مى كند و شب را به كنيزان پست و آوازه خوان به صبح مى رساند. ما از شما مى خواهيم تا او را از خلافت بركنار كنيد. (295)
در پى اين گزارها، مردم مدينه با عبيدالله بن حنظله غسل الملائكه بيعت كردند و بنى اميه كه شمارشان در مدينه به هزار تن ميرسيد در خانه مروان بن حكم به محاصره در آمدند و سرانجام از شهر رانده شدند.
خبر شورش اهل مدينه به شام رسيد. يزيد كه پس از آن عطايا و بخششها انتظار چنين عكس العملى را نداشت ، بشدت خشمگين شد.
نخست تصميم گرفت عبيدالله كه هنوز دستانش را به خون شهيدان كربلا آغشته مى ديد، پيشنهاديزيد را نپذيرفت . ناگزير يزيد از عمر بن سعيد، حاكم پيشين مدينه خواست تا او اين ماءموريت را انجام دهد ولى او هم از پذيرش درخواست يزيد امتناع كرد.
يزيد در ميان فرماندهان سپاهش به جستجوى فردى پرداخت كه از سنگدلى و قساوت كافى براى قتل عام مسلمانان پيشتاز مدينه برخوردار باشد. و براى اين كار مسلم بن عقبة بن رباح مرى را برگزيد.
مسلم بن عقبه كسى بود كه در گذشته ، از فرماندهان سپه معاويه به شمار مى آمد (296) و در جنگ صفين با على - عليه السلام - جنگيده و در همين جنگ يك چشمش را از دست داده بود. (297)
اين پلنگ پير زخمديده ، از نظر يزيد، عنصرى مناسب براى خاموش ساختن شورش مدينه بود.
مسلم بن عقبه در حالى كه بيش از نود سال از عمرش مى گذشت و از بيمارى نيز رنج مى برد با لشكرى انبوه و مجهز به سوى مدينه اعزام شد. سپاه مسلم بن عقبه كه برخى تعدادشان به سوى مدينه اعزام شد.
سپاه مسلم بن عقبه ، كه برخى تعدادشان را دوازده نفر دانسته اند، (298) نخست شهر مدينه را محاصره كردند و سپس مسلم براى مردم مدينه پيام فرستاد كه سه روز مهلت خواهند دشت تا تسليم فرمان يزيد شوند و در امان بمانند. اما مردم مدينه تسليم نشدند و به جنگ و ستيز با سپاه يزيد برخاستند.
در نخستين روياروييها، مردم مدينه غلبه يافتن و سپاه يزيد رو به شكست نهاد ولى سرانجام معادله هى نخستين برهم خورد و لشكريان يزيد برترى يافتند و شهر را به تصرف در آوردند.
فرمانده سپاه - مسلم بن عقبه - پس از تصرف شهر به سربازان تحت امر خود اجازه داد به ميل خود هر كارى كه بخواهند در مدت سه روز با مرد مدينه و اموال و امكانات ايشان انجام دهند!
كشتار زيادى صورت گرفت و فجايع بى شمارى به دست سربازان يزيد عملى گرديد. جان و مال و ناموس مردم مدينه در چنگال هاى لشكريان شام قرار گرفت . (299)
اين كشتار وسيع سبب گرديد كه از آن پس مسلم بن عقبه را مسرف بن عقبه لقب دادند!
واقعه حره در روز چهارشنبه بيست و هشتم ذى الحجه سال 63 هجرى در قسمت شرقى شهر مدينه ، در سنگستانى به نام حره واقم (300) رخ داد و از آن رو كه نفوذ شاميان از اين منطقه به داخل مدينه صورت گرفت ، آن واقعه حره ناميدند.
كشته شدگان واقعه حره را برخى از منابع تاريخى سه هزار و سيصد نفر دانسته اند كه كه هفتصد نفر آنان از قريش بوده و دو هزار و ششصد نفر از مهاجر و انصار بوده اند. (301)
و برخى ديگر گفته اند: در اين جنگ سه هزار و پانصد نفر از موالى و هزار و چهارصد - يا ششصد - نفر از انصار و هزار و سيصد نفر از قريش كشته شده اند. (302) مفيد ره تعداد كشته شدگان اين واقعه را ده هزار نفر ثبت كرده است . (303)
جز قتل و كشتار، آمار دهشتبارى از ساير جنايات سپاه شام در منابع تاريخى ثبت شده است . چنان كه نوشته اند سيصد پستان زن بريده شد و هشتصد دختر مورد تجاوز قرار گرفتند كه بعدها فرزندان آنان را حره مى ناميدند.
(304)
پس از همه جنايت ، آنها كه از مردم مدينه باقى مانده بودند ميان دو امر مخير شدند: يا بايد اقرار مى كردند كه بنده و زرخريد يزيد هستند و يا بايد كشته مى شدند. گروهى به بندگى يزيد اقرار كردند و جان به در بردند و عده اى هم از اين اقرار امتناع ورزيدند و كشته شدند