فارسی
دوشنبه 31 ارديبهشت 1403 - الاثنين 11 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دوران مروان بن حكم

دوران مروان بن حكم

با كناره گيرى معاوية ين يزيد از خلافت و مرگ زودرس وى ، مى رفت تا مركب خلافت از دام فرزندان اميه آزاد شود، ولى امويان كه در دوره معاوية بن ابى سفيان و فرزندش يزيد، پستهاى كليدى حكومت را در اختيار داشتند و در پرتو حاكميت آن دو به سرورى و ثروت دست يافته بودند، هرگز حاضر نمى شدند كه خلافت به اين آسانى از چنگ آنان بيرون رود. از اين رو، مروان بن حكم ابى العاص ، كه در گذشته نيز دستى در سياستگزار عثمان و معاويه داشت و از سوى ديگر عنصرى اموى به شمار مى آمد و در نياكان با فرزندان ابوسفيان اشتراك نسبى داشت ، گام پيش نهاد تا مركب خلافت را در اختيار گيرد.
مروان از منطقه جابيه (339) كه در شمال حوارن (340) واقع شده ، تلاش خود را آغاز كرد و مردم آن سامان را به تبعت خود فرا خواند. در سال 64 هجرى در سن 63 سالگى بر اثر بيمارى طاعون جان سپرد.
چنان كه مورخان ثبت كرده اند، مجموع دوران حكومت وى حدود دو ماه بود، است (341) اماعلى رغم اندك بودن دوران حكومت مروان ، تلاشهاى او در اين مقطع در تداوم سلطه امويان بر جامعه اسلامى بسيار موثر بود.
مروان باهمين تلاشها، بنيان حكومت مروانيان حكومت مروانيان را پى نهاد و فرزندش عبدالملك كار او را تكميل و بناى حاكميت مروانيان را براى مدتها تثبيت نمود.
ممكن است به نظر آيد كه مروان در اين مدت كوتاه عملا فرصت نداشته است كه در برابر مخالفان بويژه امام سجاد - عليه السلام - و هاشميان موضعى حاد و عكس العملى قابل توجه اتخاذ كند، ولى آنچه از منابع تاريخى به دست مى آيد جز اين است .
مسعودى در اين باره نوشته است :
در دوازدهميمن سال امامت على بن الحسين - عليه السلام - مردم با لعين پسر لعين وبا عنصرى كه در گذشته از سوى پيامبر (ص ) طرد وتبعيد شده بود - يعنى ؛ مروان بن حكم - بيعت كردند... در عصر او مؤمنان در خفا به سر مى بردند و زندگى بر مردم بسختى مى گذشت ، شيعيان در هر نقطه بشدت تهديد مى شدند. خونشان ريخته و وابسته ريخته و اموالشان غارت مى شد و در اين روزگار على بن ابى طالب به گونه آشكار در منبرهاى وابسته به دربار مورد توهين و ناسزا قرار مى گرفت ... (342)
انحطاط دينى و سياسى مردم
آنچه در اين عصر بيش از همه قابل تاءمل مى باشد. انحطاط دينى و سياسى بيش از پيش مردم است . چه اين كه پذيرش حكومت فردى چون مروان به خلافت ، نشان مى دهد، كه تا حد مردم نسبت به گذشته و كينه توازن دين را به عنوان امير المؤمنان بر جامعه مسلط مى كرده اند. مروان - چنان كه هم اكنون از قول مسعودى ياد آور شديم كسى است كه در روزگار حيات پيامبر اكرم - صلى الله عليه وآله - به خاطر بى حرمتى به شخص پيامبر - صلى الله عليه وآله - و تقليد تمسخرآميز از حركات آن حضرت ، به طائف تبعيد شد. و پدرش هم در ارتكاب جرم و هم در تبعيد، الگو و همگام او بود!
مروان از نظر پيشينه دينى و سياسى ، ميوه اى تلخ از درختى پليد و شيطانى بود. مروان و پدرش همچنان در تبعيد بودند تا زمان خلافت عثمان .
كارى كه خلفاى پيشين از انجامش باز داشتند، عثمان براحتى انجام داد و حكم پيامبر - صلى الله عليه وآله - را نقض كرد و فرمان تبعيد را لغو نمود. اى كاش به همين مقدار بسنده مى كرد و مروان را در دستگاه خلافت اسلامى ، مورد اعتماد و اطمينان و طرف مشورت خود قرار نمى داد. ولى عثمان چنين كرد!
مروان از آن پس در جنگ جمل و واقعه صفين با على - عليه السلام - جنگيد.
او پس از استيلاى امويان بر بلاد اسلامى ، از سوى امويان به عنوان حاكم مدينه انتخاب شد و مدتها بر شهر پيامبر - صلى الله عليه وآله - و عاصمه اسلامى رمان راند.
مروان كسى است كه در جريان احضار حسين على به دربار حاكم مدينه - وليد بن عتبه - حضور داشت و به وليد پيشنهاد كرد كه حسين بن على - عليه السلام - را مهلت نده ؛ يا بيعت بگير و يا او را بكش !
اين پيشينه تاريك ، خود مى نماياند كه حاكميت عنصرى چون مروان تا چه حد مى توانست اسلام و خاندان پيامبر - صلى الله عليه وآله - را تحت فشار و مورد ظلم و بى مهرى قرار دهد.
دوران عبدالملك مروان
عبدالملك مروان در سال 26 هجرى متولد شد و در سال 65 هجرى به جاى پدر منصوب گرديد اما آن روز كه او حكومت را به دست گرفت ، عبدالله بن زبير نفوذ زيادى در شهرهاى مختلف پيدا كرده بود و او در برابر نفوذ ابن زبير، چندان پيشرفتى نداشت . تا اين كه حجاج بن يوسف ثقفى در سال 73 هجرى هواداران ابن زبير را سركوب كرد و از آن سال اقتدار عبدالملك قزونى يافت و دايره فرمانرواييش گسترش پيدا كرد و همچنان تا سال 86 هجرى بر كرسى خلافت مستبدانه تكيه زد.
در طول خلافت عبدالملك تنشهاى نيرومندى چون فتنه ابن زبير، قيام توابين و قيام مختار صورت گرفت اما به هر حال او بر آشوبهاى مسلط شد و آنها را خاموش ساخت .
درباره عبدالملك نوشته اند، او تا قبل از دستيابى به خلافت خود را اهل قرآن و زهد و عبادت مى نماياند ولى پس از رسيدن به خلافت ماهيت ناصالح خود را آشكار ساخت . (343)
سيوطى مى نويسد: روزى ابوالدررداء - صحابى - كه با عبدالملك معاشرت داشت به او گفت : شنيده ام تو پس از آن همه زهد و عبادت ، اينك شراب مى نوشى !
عبدالملك گفت : بلى به خدا سوگند شراب مى نوشم !(344)
درباره عبدالملك نيز نوشته اند:
آن روز كه به خلافت رسيد، قرآنى در دست داشت و آن را كنارى نهاد و گفت : هذا آخر العهد بك يعنى ؛ لحظه جدايى فرا رسيد و اين آخرين ديدار من و تو است !(345)
عبدالملك در نخستين خطبه اى كه در سال 65 هجرى براى مردم ايراد كرد چنين گفت :
من همچون عثمان ، خليفه اى زبون و تحقير شده نيستم ! و چونان معاويه آسانگير و همانند يزيد سست خرد نخواهم بود.
خلفاى گذشته با مال و ثروت قلبهاى مردم را به خود جذب مى كردند و هوادارانى براى خود مى جستند ولى من تنها با شمشير دردهاى اين اما را مداوا خواهم كرد تا همگى در برابر من سر تعظيم فرود آورند...
سوگند به خدا هر كسى از اين پس مرا به تقوا دعوت كند، گردن او را خواهم زد!
(346)
عبدالملك در طول خلافتش ظلمها و جنايتهاى زيادى مرتكب شد و به نقل سيوطى اگر عبدالملك گناهى جز مسلط ساختن حجاج بى يوسف ! جان و مال و ناموس مسلمانان نداشت همين يك گناه براى رسوايى او كفايت مى كرد. (347)
دوران خلافت عبدالملك از دورانهاى بسيار دشوار براى خاندان على ع به شمار مى آيد. و از آن جا كه على بن الحسين ع بزرگ و امام آن خاندان و رهبر جريان تفكر شيعى و ضد اموى و ضد مروانى به شمار مى آمد بيش ‍ از ديگران مورد عداوت خليفه و درباريان بود. اما آنان از گذشته عبرت گرفته بودند كه مقابله با خاندان على و رفتار خشونت بار با ايشان نه تنها مشكلى را براى آنان حل نمى كند، بلكه و فنا و نابودى آنان سرعت مى بخشد.
حجاج بن يوسف كه از سوى عبدالملك حاكم مدينه بود به عبدالملك نوشت : اگر براستى مى خواهى حكومتت باقى بماند و خلافت را از دست ندهى ، على بن الحسين را بكش و از ميان برادر!
عبدالملك در پاسخ او نوشت : مرا از مبتلا شدن به خون بنى هاشم دور نگاهدار و خون آنان را مريز! زيرا من پند گرفته ام كه چگونه خاندان ابوسفيان در نتيجه آغشتن دستان خود به خون بنى هاشم ، مضمحل شدند و حكومتاشان بردبار رفت ... (348)
خوددارى عبدالملك از كشتن امام سجاد - عليه السلام -، هرگز به معناى آن نيست كه او از ناحيه آن حضرت ، بيمناك نبوده و وجود امام در جامعه تاءثيرى سياسى ندانسته است . بلكه از پيشنهاد حجاج و پاسخ عبدالملك بروشنى استفاده مى شود كه امام سجاد - عليه السلام - با اين كه ظاهرا همه قريش گفته است : اى جمعيت قريش مامى دانيم كه شما هرگز ما را دوست نخواهيد داشت زيرا روز حره را هميشه به ياد داريد و ماهم هرگز شما را دوست نخواهيم داشت ، زيرا مرگ عثمان را از ياد نمى بريم . (349)
برخوردهاى امام سجاد - عليه السلام - با عبدالملك 1- امام باقر - عليه السلام - يكى از برخوردهاى امام سجاد - عليه السلام - با عبدالملك مروان را بازگو كرده مى فرمايد:
در مسجد الحرام ، عبدالملك مروان در حال طواف بود و على بن الحسين نيز پيشاپيش او طواف مى كرد و اعتنايى به عبدالملك كه پشت سر آن حضرت قرار گرفته بود نداشت .
عبدالملك هر چند نام على بن الحسين و وصف و موقعيت آن حضرت را شنيده بود ولى امام را به چهره نمى شناخت . از اين رو گفت : اين كيست كه جلوتر از ما حركت مى كند و اعتنايى به ما مى كند!
حاضران گفتند: اين شخص على بن الحسين - عليه السلام - است .
عبدالملك پس از پايان طواف در مكانش نشست و فرمان داد تا امام سجاد را نزد او آورند.
وقتى امام سجاد در مجلس عبدالملك حضور يافت ، عبدالملك گفت :
من كه قاتل پدر شما نيستم ! چرا ما نمى آيى و با دستگاه ما ارتباط برقرار نمى كنى
امام سجاد - عليه السلام - در پاسخ او فرمود: كسى كه پدر مرا كشت ، با كار خود زندگى دنيوى پدرم را خراب كرد ولى آخرت قاتل خويش را نابود و سياه ساخت . اگر تو هم دوست دارى به همان سرنوشت مبتلا شوى ، مى توانى .
عبدالملك گفت : هرگز منظورم اين نبود! ولى دعوت مى كنم كه نزد ما بياييد و از امكانات و رفاه دنيوى ما بهرهمند شويد.
در ادامه اين روايات چنين امده است :
امام سجاد - عليه السلام - پس از شنيدن نخوت آميز عبدالملك ، عباى خويش را بر زمين پهن كرد و بر زمين به حالت دعا نشست و به خدا عرضه داشت : بار الها، حرمت و ارجمندى دوستانت را به اين شخص - عبدالملك - بنمايان !
ناگهان عبا انباشته از جواهرات شد، جواهراتى كه مى درخشيد و چشم را خيره مى كرد. آن گاه رو به عبدالملك كرده ، فرمود: كسى كه چنين جايگاهى نزد خداوند داشته باشد، آيا به دنياى تو نيازى دارد!
سپس امام به خداوند عرضه داشت : بار الها! اين جواهرات را از من بازگير زيرا بدان نياز ندارم . (350)
2- گذشته از اين نوع برخوردها و گذشته از نقلهايى كه مى نمايد عبدالملك از ريختن خون بنى هاشم خاطره خوشى نداشته و خود را از آن دور مى داشته است ، اما تجربه تاريخ نشان داده است كه چشم قدرت ، كورتر از مشاهده عبرتها و پندهاى روزگار است و مستكبران خواه ناخواه به ستيز و درگيرى با صالحان كشيده مى شوند.
همان تاريخنگارانى كه اجتناب عبدالملك از ريختن خون بنى هاشم را ياد كرده اند اين بخش از تاريخ را نيز اشاره قرار داده اند كه سرانجام عبدالملك در برابر وسوسه قدرت و استكبار خويش تاب نياورد و بر امام سجاد سختگيرهايى را اعمال كرد.
ابن شهاب زهرى مى گويد: روزى كه عبدالملك مروان دستور داده بود تا على ين الحسين را با غل و زنجير از مدينه به سوى شام بفرستند من شاهد و ناظر بودم .
عده اى از ماءموران ، اطراف حضرت را گرفته و او را در محاصره خود داشتند. از ماءموران اجازه خواستم تا نزد آن گرامى رفته و با او خداحافظى كنم . آنها به من اجازه دادند و نزديك آن حضرت شدم ، او در محملى نشسته و زنجيرها به دست و پايش بسته بود، از مشاهده آن منظره گريستم و گفتم : دوست داشتم كه من جاى شما اين رنج را متحمل مى شدم و شما سالم بوديد و.. . (351)
از اين گونه نقلها، شدت عمل عبدالملك در قبال امام سجاد - عليه السلام - استفاده مى شود و چه بسا نرمشهاى عبدالملك در قبال بنى هاشم ، مربوط به آغاز دوران خلافت او بوده و با گذشت زمان ، روحيه استبداد و استكبار در وى شدت يافته و از ناحيه امام سجاد - عليه السلام - بر حكومت خويش احساس خطر مى كرده و نسبت به آن حضرت سختگيريهاى را اعمال داشته است .
البته در ادامه حديث فوق ، ابن شهاب زهرى ، حركت اعجازآميزى را از امام نقل كرده مى گويد:
امام سجاد - عليه السلام - به من فرمود: اى زهرى ! آيا گمان مى كنى اين بند و زنجيرها مرا ناچار و مغلوب كرده اند. بدان كه اگر بخواهم آزاد شوم مى توانم از اين زنجيرها شوم آن گاه دست و پاى خود را حركتى داد و از زنجيرها بيرون آورد پرسيدم مگر چه شده است ؟
آنان پاسخ دادند: ما در مكانى ميان راه قدرى استراحت كرديم ، على بن الحسين بسته در زنجيرها بر زمين بو دو على بن الحسين نبود...
لازم به يادآورى است كه ابن شهاب زهرى خود از عالمان دربارى بوده است و حتى در همين نقل خود گفته است كه من پس از اين واقعه به حضور عبدالملك رفتم و جريان در حضور او دنبال شد. (352) بعيد نيست كه كه ابن شهاب در نقل اين داستان صادق باشد زيرا چه بسا امام درصدد اين بوده است كه با نشان دادن ولايت تكوينى خود به وى بفهماند كه مردان خدا هرگز مقهور توطئه ظالمان نيستند و اگر رنج را مى پذيرند نه از سرناچارى بلكه براى انجام وظيفه و تكامل معنوى است . و اما عالمانى كه چون او وابسته به قدرتهاى استكبارى شده اند و لازم نيست براى جهادگران و عاملان به تكليف الهى ، به ظاهر دل بسوزانند!
3- يكى ديگر از برخوردهاى امام سجاد - عليه السلام - با عبدالملك در موردى بوده كه عبدالملك تلاش داشت تا با استناد قدرت و پايگاه خويش ، شمشير پيامبر - صلى الله عليه وآله - را كه به وديعت نزد امامان قرار گرفته و در آن زمان نزد امام سجاد - عليه السلام - بود، تصاحب كند.
وجود شمشير پيامبر - صلى الله عليه وآله - نزد ائمه (ع ) خود شرافتى معنوى بود و از دلايل ظاهرى وصايت و ولايت آنان به شمار مى آمد. بديهى است كه برخى از حسد ورزان به امام سجاد - عليه السلام -، كه چه بسا خود از خويشاوندان آن حضرت به شمار مى آمدند، از آنجا كه چشم ديدن سرورى آن حضرت را درميان بنى هاشم و علويان نداشتند، به عبدالملك گزارشهايى در مورد شمشير پيامبر - صلى الله عليه وآله - دادند.
بديهى است كه سلاطين از جهات مختلفى براى در اختيار داشتن چنين اشيايى اشتياق داشته اند، از جمله اين كه مى توانسته اند با تصاحب شمشير رسول خدا، خود را وارث بحق حكومت و امارت قلمداد كنند!
از اين رو عبدالملك نامه اى به امام سجاد - عليه السلام - نوشت و شمشير پيامبر - صلى الله عليه وآله - را از آن حضرت درخواست كرد ولى امام سجاد - عليه السلام - به او پاسخ منفى داد. عبدالملك براى بار دوم نامه درخواست كرد ولى امام سجاد (ع ) به او پاسخ مثبت داده نشود، نام حضرت را از دفتر دريافت كنندگان حقوق بيت المال حذف خواهد كرد.
امام سجاد - عليه السلام - در پاسخ دومين نامه عبدالملك نوشت :
اى عبدالملك ! بدان كه خداوند براى بندگانش تضمين كرده است كه ايشان را از تنگناها برهاند و از مسيرى كه گمان ندارند، روزى آنان را برساند ولى بدان كه خداوند در قرآن فرمود است : ان الله لايحب كل خوان كفور يعنى ؛ خداوند خائنان سركش را دوست ندارد. اينك بينديش ‍ كداميك از ما مشمول اين آيه هستيم . (353)
4- چنان كه قبلا نيز يادآور شديم ، خط مشى سياستمداران و قدرتمندان در برابر ائمه - عليه السلام - به اقتضاى شرايطى سياسى - اجتماعى متغير بوده است و عبدالملك نيز در طول زندگيش برخوردهاى متفاوتى با امام سجاد (ع ) داشته است . گاه به عظمت و جايگاه زندگيش برخوردهاى متفاوتى با امام سجاد - عليه السلام - داشته است . گاه به عظمت و جايگاه رفيع معنوى آن حضرت اقرار كرده و زمانى در صدد عيبجويى و يا آزار و شكنجه امام بر مى آمده است . و با توجه به اين كه دوران اقتدار كاملش را سال 73 هجرى بدانيم كه شورشها را درهم كوبيده تا سال 86 هجرى كه مرگ او فرا رسيده است خود مدتى طولانى به شمار مى آيد.
طولانى بودن دوره حكومت عبدالملك ، خود دليلى است كه مى تواند موضعگيريهاى متفاوت او را در برابر امام سجاد - عليه السلام - توجيه كند زيرا هر چه بر عمر مستكبران مى گذرد حرص آن براى حفظ قدرت و شدت عمل آنان نسبت به مخالفان فزونى مى يابد.
در خوى مستكبران و غاصبان خلافت ، هميشه كينه و عناد با خاندان نبوت و وارثان بحق پيامبر - صلى الله عليه وآله - جاى داشته است و اگر جايى لب به ستايش ايشان گشوده اند تقديرى الهى است تا ثابت شود الفضل ماشهدت به الاعداء يعنى ؛ فضل و كرامت و بزرگوارى ائمه تا بدان پايه بوده است كه حتى دشمنان ايشان نيز به آن اقرار كرده اند. منظور از تدارك اين مقدمه ، نقل رخدادى است كه مورخان در ستايش عبدالملك از امام سجاد - عليه السلام - ثبت كرده اند و نوشته اند:
تا قبل از حكومت عبدالملك ، صدقات و حقوقى كه مخصوص رسول خدا و على بن ابى طالب - عليه السلام - بود، به عمر بن على - فرزند امير المؤمنين - پرداخت مى شد ولى زمانى كه عبدالملك خلافت را در دست گرفت ، آن حقوق را به على بن الحسين - عليه السلام - پرداخت كرد.
عمر بن على ، از اين تغيير ناراحت شد و از محروميت خود به عبدالملك شكايت كرد و انتظار داشت كه چون گذشته اموال به او داده شود و نه به على بن الحسين - عليه السلام -! ولى عبدالملك اشعارى را خواند كه مضمونش حقانيت امام سجاد - عليه السلام - و استحقاق شخص وى براى دريافت آن حقوق بود. (354)
5- عبدالملك به هر حال اگر زمينه اى براى عيبجويى مشاهده مى كرد، از آن نمى گذشت و با طرح انتقاد سعى در كوچك كردن امام ساختن امام سجاد - عليه السلام - و بزرگنمايى خود داشت . عبدالملك شنيد كه امام سجاد - عليه السلام - كنيز آزاد شده اى را به همسرى خود برگزيده است . او كه هماره درصدد يافتن نقيصه اى در زندگى امام بود تا به وسيله آن امام را چون سرزنش كند، نامه اى ملامت آميز به امام سجاد (ع ) نوشت و در آن ياد كرد كه كسى چون شما هرگز شايسته نيست با كنيزى ازدواج كند.
عبدالملك در اين نامه با اين كه به بزرگوارى امام و جايگاه رفيع اجتماعى او اقرار كرده است ولى هدف اصليش اين بوده است كه فهم برتر و شناخت عميق تر خود را نسبت به مسايل اجتماعى ثابت كند و بر امام خرده بگيرد كه به لوازم كرامت و شرافت اجتماعى پايبند نيست !
امام سجاد (ع ) در پاسخ انتقاد ناشيانه عبدالمك مى نويسد:
نامه انتقادآميز تو به من رسيد كه در آن سعى داشتى مرا به خاطر ازدواج با كنيزى ملامت كنى و يادآور شده بودى كه در ميان قريش زنان شايسته اى وجود دارند كه سزاوار بود با آنان ازدواج كنم ولى بايد بدانى كه هيچ انسانى با شخصيت تر از رسول خدا نبوده و نيست و آن حضرت برخى از همسرانش قبلا كنيز بوده اند. من كنيزى داشتم كه براى رضاى الهى او را آزاد كردم و سپس بر اساس سنت پيامبر (ص ) آن را به ازدواج خود درآوردم و كسى كه دامانش از آلودگيها پاك باشند ازدواج با او هيچ عيبى به شمار نمى آيد خداوند به وسيله ايمان و اسلام هر پستى را برطرف كرده است و هر عيب و نقص را از ميان بدره است و جايى براى ملامت باقى نگذشته است و انديشه اى كه تو بر اساس آن مرا ملامت كرده اى ، مربوط به دوران جاهليت است .
عبدالملك با خواندن پاسخ امام به كوتاه انديشى خود اقرار كرد و گفت : شخصيت والايى چون على بن الحسين آن چنان ممتاز است كه آنچه مردم معمولى براى خود عار مى پندارند، در مورد او مايه شرافت و عظمت است (355) .
(يعنى ديگران از ازدواج با كنيز آزاد شده اجتناب مى كنند تا مبادا از شخصيتشان كاسته شود!ولى امام سجاد (ع ) كه به ارزشهاى الهى مى انديشد و باورهاى نژادى و طبقاتى و جاهلى را ارج نمى نهد، و به وسيله ازدواج با كنيزى آزاد شده ، ارزشهاى دينى و اسلامى را تحكيم مى بخشد و به باورهاى خرافى و جاهلى با بى اعتنايى مى نگرد).

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

داستان شبی در حجر اسماعیل
هشام و فرزدق
قال الإمام زین العابدین (علیه السلام) :
پرتوى از سیره و سیماى امام زین العابدین(علیه ...
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند:
سیمای سعید بن جبیر
آیا در واقعهء كربلا، امام چهارم(علیه السلام) حضور ...
صبر در اندیشه و سیره امام سجاد (علیه السلام)
نماز از دیدگاه امام سجاد
خطبه حضرت سجاد علیه السلام در مسجد شام

بیشترین بازدید این مجموعه

صبر در اندیشه و سیره امام سجاد (علیه السلام)
پرتوى از سیره و سیماى امام زین العابدین(علیه ...
داستان شبی در حجر اسماعیل
هشام و فرزدق
سیمای سعید بن جبیر
قال الإمام زین العابدین (علیه السلام) :
آیا در واقعهء كربلا، امام چهارم(علیه السلام) حضور ...
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند:

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^