شد پرتوِ جمالِ تو ای آشنای من |
تنها دلیلِ و علتِ آن ابتدای من |
گر این كمینه را به غلامی كنی قبول |
هست آن حدیث دولت بیانتهای من |
بخشم بهشت و جنّت خود را به دیگران |
باشد بهشتِ سبزِ نگاهت برای من |
قبل از طلوع تو شبِ من شامِ تیره بود |
امشب ببین به حالِ وصالت هوای من |
در جشن جلوهات به خدا زین العابدین |
لبریزِ خنده حاجتِ حاجت روای من |
امشب كه قلبِ خاكی من را طلا كنی |
با من بگو شمارِ عیارِ طلای من |
بر تار و پود فرشِ وجودم خوش آمدی |
ای خون تازه بر رگِ سرخِ صدای من |