حق بمعني ثابت،پا برجا،شايسته ،پايدار ،مطابق واقع، سزاوار،مطلق حقيقت ،حقيقت مطلق و صدق مي باشد .حق به عنوان وصف در معني ثابت،پايدار و همچنين به عنوان اسم مصدر، در معني حقيقت ،سزاواري آمده است .
راغب در مفردات مي فرمايد:
اصل الحلق المطابقه و الموافقه كمطابقه رجل الباب في حقّه لدورانه علي استقامه و الحق يقال علي اوجه 1
ريشه حق مطابقت و موافقت است مانند مطابقت پاشنه درب با پاگرد آن (بقول معروف درب در پاشنه خود مي گردد) چون اين گردش براساس استقامت و توازن و تناسب و استواري گردش مي كند ، به آن حق اطلاق مي گردد.
و حق برچند وجه و معنا اطلاق مي گردد.
1- به موجد و آفريننده شيئ كه براساس حكمت عمل مي كند حق گفته مي شود چون براساس اقتضاي حكمت موجودي را مي آفريند.و به همين سبب بخداوند متعال حق اطلاق مي گردد.
ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّـهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ ۚ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ ﴿٦٢﴾
فَذَٰلِكُمُ اللَّـهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ ﴿يونس: ٣٢﴾
2 - به آفريده شده براساس حكمت حق اطلاق مي گردد و براين مبنا تمامی فعل خداوند حق است.
3- حق در اعتقاد به اعتقاد مطابق با واقع مانند اعتقاد به قيامت و بهشت و دوزخ
4- به هر نوع كردار و يا گفتاري كه مطابق با وظيفه و امر موظف و بمقدار موظف و در وقت موظف باشد.
همچنين حق به عنوان مصدر بمعني يقين نمودن ،درست دانستن ،درست وعده كردن ،درست سخن گفتن ،سزاوار بودن ،ثابت نمودن ،ثابت شدن ،كسي را برحق داشتن ، واجب كردن ،واجب شدن ،سزاوار شدن و حق به عنوان فعل نيز بمعني ثبت و ثبوت ،ثابت ،راست و حق محض آمده است .
همانطور که اشاره شد معاني مختلف چه بسا مصاديق مختلف حق باشد و يا از باب توسعه در مفهوم و يا از باب جري و تطبيق موارد گوناگون و يا از باب اشتباه مفهوم با مصداق باشد.و در هر صورت مفهوم حق بسيار وسيع و داراي مصاديق فراواني است و چه بسا در مفهوم آن يك معنا بيشتر نمي باشد همان مفهوم ثبوت و لزوم .
---------------------------------------------------------------------------------
1- مفردات راغب كلمه حق
اما در انطباق با مصاديق دايره بسيار وسيعي دارد و با نوعي عنايت برتمامی مصاديق گوناگون اطلاق مي گردد و در همه موارد مطابقت با واقع ،وقوع شيء در محل خود ،گردش درب برپاشنه ملحوظ شده است.
حق در قرآن كريم :
کلمه حق و مشتقاتش در قرآن كريم حدود 296 مرتبه آمده است که در 272 آيه واقع شده که به برخی از آيات اشاره می شود.
لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿الأنفال: ٨﴾
وَيُحِقُّ اللَّـهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿يونس: ٨٢﴾
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَىٰ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿يس: ٧﴾
وَكَذَٰلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ﴿غافر: ٦﴾
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿الروم: ٤٧﴾
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿الحج: ٦﴾
و آيات ديگر ...
در قاموس و قاموس قرآن نيز مفاهيم ياد شده به نوعي تكرار شده و در تمامي موارد قرآني مفهوم ثبوت استفاده مي شود و البته همه به حق مطلق و ذات اقدس احديت بر مي گردد و اوست حق علي الاطلاق .
و ريشه و منشأ و كانون اصلي حقوق اسلامي ، قرآن كريم است كه تمامي مباني و نظام حقوقي از آن استنباط و استخراج مي گردد و مصدر شريعت اسلام ام الكتاب است .و اگر چه ما در مقام بيان منابع فقه به عقل و اجماع و سنت نيز استناد ميكنيم و مي گوئيم منابع فقهي ما چهار چيز است وليكن باز همه به قران كريم بر مي گردد و قرآن شاهد و ناظر و ميهمن برهمه است.
و سنت براساس قر آن كريم حجت است و عقل نيز به دليل قرآن كريم راهنما و چراغ هدايت است و عقال در برابر تحريف و انحراف است .
والا هر عقلي حجت نخواهد بود چرا عقل چراغ راهنما بسوي قرآن كريم است و اجماع نيز براساس قرآن و سنت حجت است.
پس مبناي اصلي در اسلام ، قرآن كريم است.
حق در لسان العرب:
حق نقيض باطل است و جمع آن حقوق و حقاق مي آيد و بمعني ثبوت ،وجوب مي آيد و بمعني تصديق كردن و صدّق و تحكيم كاري و تصحيح امری و بمعني يقين و مصدر و فعل و اسم مصدر استعمال شده و الحق از اسماي خداوند است و بعضي گفته اند از صفات اوست و ابن اثير گفته هو الموجود حقيقتاً المتحقق وجوده و الهيته
حق برذات اقدس احديت بعنوان اسم حق محض و حق مطلق اطلاق مي گردد.بمعني ثبوت و وجوب ، وجوب وجوب او حق علي الاطلاق است و بعنوان وصف بمعني واجب كننده ، ايجاب كننده صفت ذات اقدس احديت است .
و نيز فعل اوست ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿الحج: ٦﴾
و حق واحد و جمع آن حقوق است.
در حديت آمده:انه اعطا كل ذي حق حقه 1 و اين تعبير درباره عدالت نيز آمده است و در اين رابطه موارد استعمال فراواني دارد.
و حق الشیء وجب،ثبت ،صدق الحديث ،يقين ،استحق الشیء استوجب سزاوار شد.
حق در المنجد :
حق ثبت و وجب الأمر اثبته و اوجبه،موجود ثابت ،خرم و دورانديشي ،سزاواربودن،امر مقضّی،غلبه برحق ،ضدّ باطل ،عدل،مال و ملك، حظّ و نصيب حقوق دار يعني مجموعه حقوقي كه به منزل تعلق مي گيرد.
حاقه به معني قيامت است حقّاني منسوب به حق مانند ربّاني منسوب به ربّ.
در تمامي اين موارد مفهوم ثبوت ،وجوب،لزوم و مانند آن درآن نهفته است و مفاهيم گوناگون مصاديق گوناگون يك معنا و يك مفهوم است كه با نوعي توسعه در مفهوم و يا عنايت و يا ملاحظات عبارتي وكلامي و ارتباط و تعلق كلامي از واژه حق و مفهوم حق استفاده شده و بارمفهوم با عنايت به طرفين حق و جمله استفاده و تبيين مي شود.
و واژه حق به تنهائي نيست كه در جمله تعريف مي شود بلكه با عنايت به اطراف جمله و روابط كلامي و گفتاري و قرائن لفظي و كلامي و حالي و مقامي و مانند آن كلمه مفهوم خود را و بار حقوقي و مفهومي خود را پيدا مي كند.و اين امر بسيار خطير و مهمي در باب مفاهيم و تفسير لغات و واژه هاست و چه بسا به يك زبان و دو زبان و ديروز و امروز نيز اختصاص نداشته باشد، بلكه تمامي زبانها و كلمات و لغات را شامل مي شود و براين اساس بايد دو نوع بحث از مفاهيم و ترجمه لغات ارائه نمود يك بحث لفظ به لفظ و لفظ و معنا و ترجمه مستقيم و نوع ديگر براساس جايگاه و موقعيت لفظ در كلام و نحوه ارتباط كلمات قبل و بعد و چينش كلمات و ارتباط الفاظ با يكديگر و اراده و استعمال متكلم و قرائن و شواهد كلامي و مقامي و حالي و جهات ديگر و در اين رابطه و راستا چه بسا يك لغت و كلمه و لفظ از مفهوم اصلي خود به مفاهيم وسيعتري و يا محدودتري و يا با ملاحظات كنايه اي و استعاره از انواع تشبيهات و استعارات و مانند آن استفاده شده است .
1-
حق در نظام تشريع :
شريعت و شرايع الهي به مجموعه اي از قوانين و نواميس الهي اطلاق مي گردد كه براي اداره جامعه بشري وضع شده و ريشه در نظام تكوين دارد و توسط پيامبران الهي براي هدايت و سعادت بشر ابلاغ شده است. "شرع لكم من الدين ما وصّي به نوحا والذي اوحينا اليك" 1 به آيات سوره مباركه شوري تا آيه 15 مراجعه شود. و بر روابط آيات با يكديگر دقت و تدبير شود تا معلوم شود.
قوانين شريعت بستر براي تعالي و تكامل انسانها و جوامع بشري است. و تشريع مكمل تكوين است و اگر نبود شرايع الهي ، انسانها سردرگم بودند و راه به سوي اهداف خلقت نمي بردند.
تشريع بستر تعالي و تكامل انسانها و زمينه ساز بروز استعدادها و سرمايه هاي فطري و شكوفايي گوهر وجودي انسان است. و مباحث بسيار عميق كلامي و فلسفي و تاريخي كه در اين باره در جاي خود آمده مانند: موضوع حسن و قبح عقلي،عدليّه،اصل امامت و عدالت،تبعيت احكام از مصالح و مفاسد. فطرت الهي ، امربين الامرين و اراده و اختيار انسان، مسئوليت و تكاليف انسانها، سعادت و شقاوت و موضوعات فراوان ديگر همه در اين رابطه قابل بحث و نقد و بررسي است.
شريعت به قوانيني اطلاق مي گردد كه بر اساس فطرت الهي و مشيت خداوندي براي اداره جامعه بشري وضع شده و توسط پيامبران اولوالعزم به شريعت ابلاغ گرديده.شرايع الهي بخشي از نهاد فروزان دين بوده و نهاد دين به يك معنا اعم از شريعت خواهد بود. اگر شريعت را به معني خاصّ بگيريم .اما اگر شريعت به معني عام كلمه باشد فقه اكبر و فقه اصغر و قوانين اجتماعي و سياسي و روابط حقوقي انسانها با يكديگر را شامل مي شود و اگر به مفهوم خاصّ باشد مي توان آنرا به معني قوانين و مقررات اجتماعي و خانوادگي و احكام حقوقي مرتبط تعريف نمود. و بر اصول و قواعد و مباني آن پاي فشرد. بدون ترديد فقه و مباني تشريع اسلامي ثروت عظيمي است كه مي تواند پاسخگوي نياز هاي جامعه بشري و مقتضيات روز و نيازها و ضرورتهاي مربوط باشد.
در هر صورت شريعت و شرايع الهي گاهي صرفاً به احكام و دستورات اجتماعي الهي اطلاق مي گردد كه مبنا براي تنظيم روابط انسانها با يكديگر و شاهراه براي حركت و تعامل و برقراري صلح و عدالت و احكام قانوني و حقوقي و قضائي و اقتصادي و سياسي و مانند آن است. و گاهي به مفهوم اعم از امور اعتقادي و اخلاقي و اجتماعي و قانوني و روابط انساني و تربيتي و احوال شخصيه و حقوقي و قضائي و احكام كيفري و مدني و معارف همه را شامل مي شود. و ابعاد وجودي انسانها را پوشش مي دهد و عقل و قلب و عمل را فرا مي گيرد و قلبها را از اسارت هوا و هوس و خرافات و انحرافات آزاد مي كند و قلبها را به سمت عواطف و اخلاق متعالي الهي فرا مي خواند و جانها را با ياد و نام خداوند روشن و نوراني مي سازد و نفس انساني را در مسير ولايت الهي قرار مي دهد. و از
1- سوره شوري آيه 15
ولايت شيطان و نفس اماره آزاد مي سازد. و جامعه بشري را نيز در مسير كمال و حق و عدل و امن و اخلاق و اخوّت و برابري و برادري و مساوات هدايت مي كند.
حق در اين رابطه به مجموعه قوانين و مقررات و نواميس و دستورات الهي اطلاق مي گردد كه از طرف خداوند براي هدايت و تربيت و سعادت دين و دنيا و آخرت انسانها آمده و منطبق با وحي و احكام نوراني خداوند مي باشد و شريعت به مفهوم وسيع كلمه را شامل مي شود. و در چارچوب حقوقي به حقوق الله و حقوق انسان و حقوق انسانيت و طبيعت و حيوانات و انواع ديگر حقوق ، قابل تفكيك و تقسيم است.
حقوق انسان نيز خود داراي ابعاد گسترده اعتقادي و اخلاقي،عملي و روابط انسانها با يكديگر و رابطه حقوق با تكاليف و اخلاق و مانند آن را در بر مي گيرد و به صورت حقوق مدوّن و يا فقه و اخلاق و اعتقادات تنظيم شده و پاسخگوي نياز هاي جامعه بشري تا قيامت خواهد بود و خود به شاخه هاي گوناگون علوم انساني و معارف الهي و فقه اكبر و فقه اصغر تقسيم شده . البته فقه در موارد لازم بايد به صورت نظم قانوني تدوين و شكل مواد قانوني و حقوقي به آن داده شود.
و به رابطه فقه و نظم اعتقادي و شيوه و تفاوت دو نوع حقوق و فقه و ارتباط مباني اعتقادي با دستورات عملي و نيز شكل قانوني توجه شود.
و به ارتباط وتداخل درعرصه هاي حيات اسلامي و تاثير پذيري از يكديگر و استفاده از تجارب ديگران و تجارب و تجارب در زمينه قانونگذاري و پاسخگوئي به نياز هاي عصري عنايت شود.
البته فقه اسلامي بمعني عام كلمه ،كليه نحله های فكري و فقهي و مباني مشترك تمامي مذاهب اسلامي و حكميت فقهي اهل البيت و مباني و روش فقاهت در نزد فقهاي اهل البيت(ع) را شامل مي گردد.
و با حقوق در عرصه هاي مختلف اجتماعي،سياسي،فرهنگي و اقتصادي و مقتصيان زمان و نقش زمان و مکان و تحولات اجتماعی و جهات ديگر منطبق خواهد بود.
اهميت و جايگاه حقوق :
از دو ديدگاه مي توان انسانها را ارزيابي و بررسي كرد