فارسی
چهارشنبه 07 شهريور 1403 - الاربعاء 21 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

پاداش آزاد كردن بردگان

پاداش آزاد كردن بردگان

در پايان بايد گفت : در روايات و آيات كريمه ، از لحاظ اخلاقى و عاطفى درباره آزادى بردگان تاءكيد فراوان شده است و امتيازها و تشويق هاى فراوانى براى كسانى كه اقدام به آزادى بردگان و بندگان مى كنند در نظر گرفته شده است كه بدون اغراق اين روايات و توصيه ها از حوصله اين مختصر خارج است . بهترين سند اين است كه قرآن در سوره مباركه بقره ، وقتى علايم و نشانه هاى انسان خوب و نيكوكار را ذكر مى كند، يكى از نشانه هاى انسان هاى خوب و خير هم در اعتقاد و هم در عمل را اين مى داند كه مال خود را در راه آزادى بندگان خدا مصرف مى كنند:
ليس البِرَّ اَن تُوَلُّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكنَّ البرّ مَن آمن باللَّه و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النَّبيين و آتى المال على حبِّه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السَّبيل و السّائلين و فى الرقاب و اقام اَلصَّلاة و آتى الزَّكاة و المُوفُونَ بعهدهم اذا عاهدوا و الصَّابِرين فى الباءساء و الضَّراء و حين الباءس اولئك الّذين صدقوا و اولئك هم المتّقون (45).
((خير و خوبى اين نيست كه مؤ منان راجع به تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه با هم گفتگو و بحث كنند، علامت خوبى انسان ها اين است كه اولا به مبدا و معاد مؤ من باشند؛ ايمان به ملائكه ، وحى و پيامبران الهى داشته باشند اين در اعتقادات و اما آنچه مربوط به اعمال است ثانيا با همه علاقه و تعلقى كه به مال و ثروت دارند، آن را در مسير اعانت و كمك به اقوام ، يتيمان ، مساكين ، نيازمندان و بردگان به مصرف برسانند. نماز را به پا دارند و زكات مال را بپردازند. به عهد و پيمان خود وفا كنند و در ميدان هاى جنگ اهل ثبات و استقامت باشند، اينان راستگويان در ايمانند. اگر مدعى ايمان باشند، صدق مدعاشان اين اعمال و رفتار است . اينان انسان هاى با تقوا هستند)).
به عبارت ديگر مى توان گفت يكى از مظاهر تقوا و ايمان ، سعى و تلاش در راه آزادى بردگان و بندگان است . اين نكته قابل توجهى است كه در اين آيه كريمه مورد توصيه قرار گرفته است . علاوه بر اين ، رواياتى كه در آنها ترغيب و تشويق به آزادى بردگان شده است بسيار مفصل است ؛ مثلا در روايتى ، زراره از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمودند:
قال رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم : مَن اَعتَقَ مُسلما اَعتَقَ اللَّه العزيز الجبّار بكُلّ عضو منه عضوا من النَّار(46).
((امام باقر عليه السلام از رسول خدا نقل مى كند كه فرمودند: هر كس به آزادى مسلمانى اقدام كند، خداوند عزيز و جبار به عدد هر عضوى از اعضاى بدن اين برده و بنده اى كه آزاد مى شود، عضوى از اعضاى بدن او را از آتش نجات مى دهد)).
اشاره به اين دو صفت خداوند (عزيز و جبار) قابل توجه است ؛ عزيز به اين دليل كه چون عزت برده از بين رفته ، خداى عزيز به آزادكننده برده ، عزت مى بخشد و جبار بدين علت كه چون مالى را از دست داده است خدا آن را جبران مى كند.
ممكن است به ذهن كسى خطور كند كه اين فقط توصيه به آزادى برده هاى مسلمان است . اتفاقا روايت ديگرى داريم كه اين هم مثل روايت قبل سندش تمام است :
عن معاوية بن عمار و حفص بن البخترى عن ابى عبداللَّه جعفر بن محمَّد عليه السلام اءَنَّه قال فى الرَّجل يُعتِقُ المملوك قال يُعتِقُ اللَّه بكُلّ عضو منه عضوا من النَّار(47).
((معاوية بن عمار از روات جليل القدر است از امام صادق عليه السلام نقل مى كند: درباره مردى كه برده اى را آزاد كند اين جا ديگر قيد مسلمان هم ندارد حضرت فرمودند: خدا به ازاى هر عضوى از بدن برده ، عضوى از او را از آتش آزاد مى كند)).
حتى شرع مقدس در بعضى از روزها و ماه هاى سال كه استعداد و آمادگى انسان ها براى عبادت بيشتر است ، از فرصت ها استفاده كرده و براى آزاد كردن برده امتيازاتى قرار داده است ؛ مثلا شب عرفه ، شبى است كه اگر كسى به خدا توسل و تقرب بجويد، از آتش رهايى مى يابد، در اين جا از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه مى فرمايند:
يُستَحَبُّ للرَّجُلِ اءَن يَتَقَرَّبَ الى اللَّه عشيّةَ عَرَفَةَ و يومَ عَرَفَة بالعِتقِ و الصَّدَقَةِ(48).
((مستحب است كه انسان در شب و روز عرفه به وسيله آزاد كردن بنده و صدقه دادن به سوى خداوند تقرب جويد)).
در روايت ديگرى وارد شده است :
جاءَ اءعرابىّ الى النَّبىِّ صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فقال : يا رسول اللَّه ! علِّمنى عَمَلا يُدخِلُنى الجنّةَ، قال صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم : ان كنتُ اءقصَرتُ الخطبةَ لقد اءعرَضتُ المسالةَ اءعتَقَ النَّسَمَةَ و فُكَّ الرَّقَبَةَ، فقال : او ليسا واحدا؟ قال صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم : لا، عتق الرَّقَبَةِ اءن تَتَفَرَّدَ بعتقِها، و فَكُّ الرَّقَبَةِ اَن تُعين فى ثَمَنِها(49).
((عرب باديه نشينى از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم سوال كرد كه چگونه وارد بهشت مى شوند؟ حضرت فرمودند: برده و رقبه اى را آزاد كن . اعرابى سوال كرد: آيا اعتاق نسمه و فك رقبه يكى نيست ؟ حضرت فرمودند: آزاد كردن نسمه يعنى خودت به تنهايى اقدام به آزاد كردن يك برده كنى و فك رقبه يعنى كسى كه مى خواهد بنده اى را آزاد كند، قدرت ندارد، تو او را كمك كنى )).
در روايت ديگرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده است :
من كانت له اءمة فعلَّمَها فاءحسَن تعليمَها و اءدَّبها فاءحسَن تاءديبَها و اءعتَقَها و تَزَوَّجَها فله اءجرانِ(50).
((كسى كه كنيزى دارد، اگر او را به آداب صحيح ادب كند؛ به او علم بياموزد و بعد او را آزاد كند و شوهر بدهد، خدا اجر مضاعف به او مى دهد)).
همه اين روايات ، سخنان تشويق آميزى است كه براى ترغيب صاحبان بردگان به آزادى آنها آمده است ؛ و موضوع عتق و آزادى بردگان تا جايى مورد تاءكيد و توصيه است كه حتى در شرع مقدس به عنوان معيار و ميزان سنجش اعمال تلقى شده است ، بسيارى از اعمال خير و حسنات با اين كار سنجيده مى شود. كسانى كه با دعا سر و كار دارند به خصوص دعاهايى كه در كتاب شريف و ارزشمند ((مفاتيح الجنان )) آمده است ، ملاحظه مى كنند كه در رموز بسيارى از دعاها ذكر شده كه هر كس اين دعا را بخواند، مثل اين است كه يك بنده آزاد كرده باشد؛ يعنى آزادى بنده به عنوان معيار سنجش ساير اعمال است ؛ مثل مقام شهادت . يا مثلا گفته شده است : اگر كسى مساله اى را به ديگرى بياموزد، مثل اين است كه برده اى آزاد كرده باشد.
از مجموعه اين مطالب اهتمام فوق العاده دين مبين اسلام و رسول مكرم اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت به آزادى بردگان آشكار مى شود.
شيوه برخورد با بردگان
در ادامه بحث حقوق مالك ، شايد متجاوز از ده مورد ذكر شده كه در مبانى فقهى و حقوقى ما به آزادى و الغاى بردگى مى انجامد؛ به علاوه در آيات شريفه قرآن و در روايات معصومين عليهم السلام به احسان و بر و خير توصيه شده است كه يكى از مصاديق اين عناوين آزادگى بردگان است .
از همه اينها كه بگذريم ، در موازين اخلاقى اسلام دستورات شايان توجهى در شيوه سلوك و كيفيت معاشرت با بردگان آمده است . در حالى كه فرهنگ ها و ملت هاى ديگرى كه امروز داعيه دار مدنيت عالم هستند، بردگان را حيوانات پست و بى ارزش مى دانند و آنها را به عنوان انسان باور نداشته و براى خود امتيازات فوق العاده اى قائلند كه براى بردگان قائل نيستند. امام سجاد عليه السلام درباره حقوق مملوك و بنده كه در بحث حقوق رعايا ذكر شده مى فرمايند:
وَ اَمَّا حقّ مملوك فان تَعلَمَ اَنَّهُ خَلقُ ربِّكَ وابنُ اَبيك و اءُمِّكَ و لحمك و دمك لم تملكه لانَّك صَنَعتَهُ دون اللَّه و لا خلقت شيئا من جوارحه و لا خلقت شيئا من جوارحه و لا اخرجت له رزقا و لكن اللَّه عزَّ و جَلَّ كفاك ذلك ثمّ سخَّرَهُ لك و ائتَمَنَك ز عليه واستَودَعَكَ ايَّاهُ لِيَحفَظز لك ما تاءتيه من خير اليه فاحسن اليه كما احسن اللَّه اليك و ان كرهته استبدلت به و لم تُعَذِّبَ خَلقَ اللَّه (51).
((حقّ برده و بنده تو آن است كه بدانى او هم مخلوقى از مخلوقات خدا است و بدانى او هم فرزند پدر و مادر تو است ، بدانى كه او نيز، هم خون تو است و با تو تفاوتى ندارد. هرگز تصور نكنى كه چون مالك او هستى ، او مخلوق تو است و تو خالق اويى ؛ نه تو خالق اويى و نه رازق او. خدا هم تو را روزى مى دهد و هم او را، خداوند اين مكنت اقتدار را به تو داده است كه تو بر او مسلطى ؛ منتها تو را امانتدار قرار داده و برده به منزله امانت در نزد تو است . تو امين خدا هستى كه از او نگهدارى كنى و او هم متقابلا نگهبان حسن معاشرت تو است به عبارت ديگر او رفتار، اعمال و كارهاى خير و خوب تو را نزد خدا شهادت خواهد داد. بنابراين ، توجه داشته باش ! همان گونه كه دوست دارى خدا به تو نيكى كند و كرده است تو نيز با او به نيكى رفتار كن . اگر از او كراهتى دارى و او را نمى پسندى و او نمى تواند از عهده خدمت تو برآيد، حقّ ندارى او را عذاب كنى و آزار دهى فقط مى توانى او را تعويض كنى )).
دقيقا مثل اجير و كارگرى است كه انسان براى انجام كارى ، با او عقد اجاره مى بندد، اگر از عهده انجام اين خدمت برنيايد، او مى تواند اين عقد اجاره را تبديل كند؛ يا او را با فرد ديگرى عوض كند. اين سخنان با در نظر گرفتن شرايط حاكم بر آن زمان قابل توجه است .
رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم صرف نظر از شيوه و روش معاشرتى خويش قبل و بعد از مهاجرت و اقتدارى كه در مدينه پيدا كردند، به اقدامات جدى و عملى دست يازيدند؛ از آن جمله در آغاز، ميان چند نفر از اشراف قريش و عرب با بردگان و بندگان پيوند برادرى و برابرى بستند؛ و هيچ مساواتى در عالم بالاتر از اين متصور نيست ، انسانى كه تا آن زمان اصلا به عنوان انسان به حساب نمى آمد، در يك مكتب جديد و در مبانى فكرى و اعتقادى تازه ، به عنوان برادر شريف ترين و بانسب ترين انسان ها شود و با او پيوند اخوت بسته شود.
در تاريخ آمده است ظاهرا اين پيمان ميان مسلمان ها دوبار بسته شد و شايد مرتبه دوم مهم تر بود در همان سال اول حضور پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مدينه ، بين زيد بن حارثه كه غلامى بود و حمزه عموى خودشان حمزه فرزند عبدالمطلب كه از طايفه قريش و از اشراف عرب است پيوند برادرى برقرار كردند(52). بين خارجه بن زهير و ابوبكر بن ابى قحافه (53)؛ و بين بلال بن رباح با ابو رويحه پيوند اخوت برقرار كردند(54)؛ و از اين بالاتر، پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم زيد بن حارثه را به فرزندى پذيرفته است (55).
پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ، خود از اشراف قريش و از بزرگ ترين و شريف ترين طوايف عرب و فرزند عبداللَّه بن عبدالمطلب است ؛ اما در عين حال ، غلامى را به فرزندى قبول مى كند و جالب اين است كه زينب بنت جحش را نيز به نكاح و همسرى او درمى آورد(56). اين امرى بى سابقه در ميان اعراب و اشراف قريش بود كه دختر عبدالمطلب به همسرى يك غلام و برده در آيد كه اين اصلا براى شرفاى عرب قابل تحمل نبود.
حضرت ، گاه مقام فرماندهى سپاه را نيز به بعضى از اين غلامان تفويض مى كردند؛ مثلا رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در يكى از جنگ ها، مقام فرماندهى را به همين زيد بن حارثه دادند. در اواخر عمر مباركشان فرزندش اسامه بن زيد را كه يك غلام زاده نوزده ساله بود به فرماندهى سپاه اسلام انتخاب كردند كه از سوى بزرگان در معرض بى مهرى عجيبى هم واقع شدند؛ ولى حضرت فرمودند:
و لَئِن طَعَنتُم فى تاءميرى اُسامةَ فَقَد طَعَنتُم فى تاءميرى اءباه قبلَهُ و اءيمُ اللَّه ان كان للامارةِ خليقا و انَّ ابنَهُ من بعدِه لَخليق للاءمارةِ(57).
((شما كه الان طعنه مى زنيد و به امارت و فرماندهى اسامه اعتراض داريد، وقتى كه پدرش را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب كردم ، همين طعنه ها و اعتراضات را داشتيد و من از شما نمى پذيرفتم . ملاك من براى انتخاب رهبرى و فرماندهى سپاه ، قابليت شخصى است . هم پدرش لياقت داشت و هم اسامه لياقت دارد)).
جالب توجه است كه پيامبر برده زاده اى را بر همه شيوخ عرب و بزرگان قريش ، حتى بر همه كسانى كه مدعى بزرگى در تاريخ اسلام هستند ترجيح مى دهد و او را به فرماندهى لشكر برمى گزيند.
و مهم تر اين كه اين اقدامات ، در جامعه اى اتفاق مى افتد كه براى بردگان هيچ حقّ و ارزشى قائل نيستند. ان شاء اللَّه درباره اين موضوع نيز سخن خواهيم گفت كه وقتى پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در سال آخر عمر مبارك خود، اسامة بن زيد را به فرماندهى سپاه برگزيدند با تاءكيد فرمودند:
لَعَنَ اللَّه مَن تَخَلَّفَ عن جيش اُسامةِ(58).
((خدا لعنت كند كسى را كه از سپاه تحت فرماندهى اسامه سر باززند)).
در اين ماجرا مى بينيم كه همه سران و بزرگان قريش ، حتى كسانى كه بعد به مقام خلافت رسيدند، اسامه را به عنوان ((ايّها الامير)) خطاب مى كردند و امارت اسامه را پذيرفته بودند و اين نبود جز اين كه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم موفق شدند اين فرهنگ را در باورهاى مردم ايجاد و تقويت بفرمايند.
در جامعه آن روز، صاحبان برده حتى نسبت به زن آنها هم اظهارنظر مى كردند. كسى خدمت پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده و عرض كردند:
يا رسول اللَّه ! سيِّدى زوَّجَنى اءمَتَهُ و هو يريد اءن يُفرِّقَ بينى و بينها، قال فصَعِدَ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم المنبَرَ، فقال : يا اءَيُّهَا النَّاس ما بَالُ اءحَدِكُم يُزوِّجُ عبدِهِ، اءمَتَهُ ثمَّ يريد اءن يُفرِّقَ بينهما انَّمَا الطَّلاق لِمَن اءَخَذَ بالسَّاقِ(59).
((صاحب من كنيزى داشته كه آن را به تزويج من درآورده است ، ولى الان تصميم گرفته بين ما جدايى بيندازد. پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم همان موقع به مسجد رفتند و بر بالاى منبر فرمودند: اى مردم ! شما را چه مى شود كه يك بار تصميم مى گيريد غلام و كنيزتان را به ازدواج هم درآوريد و بعد تصميم مى گيريد كه بين آنها جدايى بيندازيد؟ شما چنين حقى نداريد. وقتى پيوند ازدواج منعقد شد، طلاق فقط در انحصار شوهر است . - گرچه عنوان مالكيت صاحب محفوظ است ، اما حقّ ندارد كه زن را از شوهرش جدا كند -)).
بنابراين ، مى بينيم در جامعه آن روز نه تنها حقّ برابرى بردگان با ساير افراد جامعه رعايت مى شد، بلكه اگر آنها صاحب شخصيت و لياقت و استعدادهاى شخصى بودند، تا مرتبه فرماندهى سپاه قابل ترقى و تعالى بودند.
تلاش پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فراهم كردن شرايطى است كه بردگان بتوانند به مدارج بلند معنوى صعود كنند؛ چرا كه در جامعه آن روز، چنان شخصيت بردگان را تحقير كرده بودن كه خودشان هم باور داشتند كه با ديگران متفاوتند. اما در سيره عملى پيامبر گرامى اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به برقرارى حقوق مساوى براى آنان اكتفا نشد، بلكه در زمينه سازى براى صعود معنوى و برترى هاى ايمانى آنان نيز اقدام جدى شد.

سلمان يك برده آزاد شده است ؛ البته از بردگانى است كه وقتى قدم به منطقه حجاز و جزيره العرب گذاشت ، انسان آزاده اى بود. يك يهودى او را تصاحب كرد و به جبر و زور او را به ديگران فروخت و طبعا مسلمان شد؛ ولى از جايگاه و منزلت اجتماعى خيلى ضعيفى برخوردار بود. بعد از اين كه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به مدينه تشريف فرما شدند، سلمان كه در آن جا مشغول غلامى و بردگى براى يهوديان مدينه بود، خدمت حضرت آمد و اسلام آورد و با تلاش و يارى پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم از مالكش خريدارى و آزاد شد. در عين حال بنده اى آزاد شده بود كه جايگاه اجتماعى اش فرقى نكرده بود.
در مجلس مفاخره اى كه بين قريش و انصار در مسجد منعقد شده بود و هر كس مى گفت : من پدرم كيست ، قبيله ام كيست ، عشيره ام كيست ، سلمان هم نشسته بود، به او گفتند: تو هم حسب و نسب خود را بگو او على رغم اين كه مرد محترمى از خانواده هاى اصيل منطقه جى اصفهان ايران بود ولى اين حرف ها براى او قيمتى نداشت ؛ چرا كه تربيت شده مكتب رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم بود، بنابراين گفت :
اءنا سلمان بن عبداللَّه كُنتُ ضالاّ فهَدَانِى اللَّه عزَّ و جَلَّ بمحمَّد صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و كُنتُ عائِلا فاءَغنَانِى اللَّه بمحمَّد صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و كُنتُ مَملوكا فاءَعتَقَنِى اللَّه بمحمَّد صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم هذا نَسَبِى و هذا حَسَبِى (60).
((من سلمان فرزند عبداللَّه هستم . انسان گمراهى بودم كه خدا به وسيله پيامبرش مرا هدايت كرد. نيازمندى بودم كه خدا به وسيله پيامبرش مرا بى نيازم كرد. برده اى بودم كه خدا به وسيله پيامبرش آزادم كرد)).
روايت طولانى است و مهم اين است كه نقل كرده اند در همين موقع رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم وارد مسجد شدند و از موضوع گفتگوى اين جماعت مطلع شدند و جواب سلمان را شنيده بودند.
در روايت ديگرى در مورد سلمان فرموده اند:
سلمان منّا اهل البيت (61).
((سلمان از خانواده ما اهل بيت است )).
اهل بيتى كه قرآن مى فرمايد:
انّما يُريد اللَّه ليذهب عنكم الرِّجس اهل البيت (62).
((خداوند چنين مى خواهد كه هر ناپاكى را از شما خانواده نبوت دور كند.))
يك برده مى تواند آن قدر استعداد و لياقت معنوى و تعالى روحى پيدا كند كه به شهادت شخص پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در زمره اهل بيت عصمت و طهارت قرار بگيرد.
بعد از اين ماجرا، سلمان در ميان مردم به عنوان سلمان فارسى و برده تلقى نمى شد، بلكه به عنوان سلمان محمَّدى شناخته مى شد؛ و اين كسى است كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به دليل استعداد و لياقت و شايستگى او را به مدال و نشان منّا اهل البيت مفتخر فرمود و بعد هم همين سلمان به مقام امارت خطه مدائن ، ايران و عراق رسيد و عراقين هم عراق عرب و هم عراق عجم حيطه اقتدار سلمان بود.
انس بن مالك كه مستخدم خانه رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم است ، مى گويد:
كان رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ، يَعودُ المريضَ و يَتبَعُ الجَنَازَةَ و يُجيبُ دَعوَةَ المَملُوكِ(63).
((پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم از مريض عيادت مى كردند و در تشييع جنازه ها شركت مى كردند و دعوت غلامان را مى پذيرفتند)).
صفات زيادى را براى پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم برمى شمارد؛ اما آنچه شايسته بيان است اين كه هر برده و غلامى كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم را به خانه خود يا بر سفره يا به مجلس و محفل خويش دعوت مى كرد، پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم دعوت او را مى پذيرفت . با اين كه شخصيت اول جهان اسلام بود و اقتدار حكومت حضرتش در روزهاى آخر عمر از نظر مساحت جغرافيايى به اندازه همه قاره اروپاى امروز، غير از روسيه (شوروى ) بود، وقتى غلامى از او دعوت مى كرد، بلافاصله دعوت او را اجابت مى فرمود. اين سيره همه ائمه طاهرين عليهم السلام بود.
شيوه برخورد ائمه عليهم السلام با بردگان
طاووس يكى از تابعين (64) است ، مى گويد: شبى على بن الحسين عليهماالسلام را در حال طواف ديدم كه گريه مى كند و اشك مى ريزد و با خدا راز و نياز مى كند. آمدم جلو ديدم كه به حال بى هوشى افتاده است . بعد از اين كه حالش كمى بهتر شد، خدمت ايشان عرض كردم : فرزند رسول خدا! اين همه اشك و آه و ناله براى چيست ؟ سعادت اخروى شما تضمين شده است . حضرت فرمودند:
يا طاووس ! دَع عنّى حديثَ اءبى و اءمى و جدّى خلَق اللَّه الجَنَّةَ لمَن اءَطاعَه و اءَحسَنَ؛ و لو كانَ عَبدا حَبَشيّا، و خلَق النَّار لمَن عصاه ؛ ولو كان ولدا قرشيا(65).
((اى طاووس ! سخن پدر و مادرم را كنار بگذار؛ خدا بهشتش را براى كسانى خلق كرده كه اطاعت او را كرده اند، هرچند برده سياه حبشى باشد (كه از كمترين جايگاه اجتماعى برخوردار است و ما او را پايين تر از ديگران مى دانيم ) و آتش را براى كسانى خلق كرده كه از فرمان خدا تخلف مى كنند؛ گرچه از بزرگان قريش باشند)).
بنابراين ، چنانچه مشاهده مى شود تاءكيد معارف دينى ما بر اين است كه استعدادها و لياقت هاى شخصى و نيروى ايمان است كه به انسان شخصيت مى دهد و بردگى موجب حقارت و پستى انسان نمى شود.
سفر حضرت رضا عليه السلام به مرو - كه مقطع شايان توجهى در تاريخ اسلام بود - درست زمانى است كه در اثر حكومت هارون روح اشرافى گرى در ميان مردم و مسلمان ها احيا شده است ، راوى مى گويد:
كُنتُ معُ الرِّضا عليه السلام فى سَفَرِهِ الى خراسان فَدَعا يَوما بِمَائِدَةِ له فجَمَعَ عليها مَوَالِيَهُ من السُّودانِ و غيرِهِم فقُلتُ جُعلتَ فِداك لو عَزَلتَ لِهَؤُلاءِ مائِدَة فقال مَه انَّ الرَّبَّ تبارك و تعالى وَاحِد وَ الاُمَّ واحِدَة وَالاَبَ واحد و الجَزَاءَ بِالاَعمَالِ(66).
((من در سفر خراسان همراه امام رضا عليه السلام بودم . ديدم حضرت وقتى سفره پهن مى كردند، همه غلام هايى را كه همراه ما در اين سفر بودند بر سر سفره دعوت مى كردند. عرض كردم : بهتر اين نيست كه اجازه بدهيد براى اينها سفره اى جداگانه بگسترانيم ؟ حضرت فرمودند: ساكت باش ! اينان برادران ما هستند. خداى ما يكى است و پدر و مادر ما با ايشان يكى است و امتياز ما فقط اعمال ما است )).

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

معرفت بالله
اخلاق امام سجاد (ع)
بندگان صالح خدا
آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع)
حضرت زین العابدین ( علیه السلام ) تداوم‏بخش عزت و ...
زندگانی امام سجّاد (ع)
امام سجاد (علیه السلام) در كوفه
خدا برایم كافی است
امام سجاد(ع) و بیان مصیبت كربلا
قال الإمام زین العابدین - علیه السلام

بیشترین بازدید این مجموعه

اخلاق امام سجاد (ع)
معرفت بالله

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^