خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد بنياد صبر و خانه ي طاقت خراب شد
خاموش محتشم كه ازين حرف سوزناك مرغ هوا و ماهي دريا كباب شد
خاموش محتشم كه ازين شعر خونچكان در ديده اشك مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم كه ازين نظم گريه خيز روي زمين به اشك جگرگون پر آب شد
خاموش محتشم كه فلك بسكه خون گريست دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم كه بسوز تو آفتاب از آه سرد ماتميان ماهتاب شد
خاموش محتشم كه ز ذكر غم حسين (ع) جبريل را ز روي پيمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطايي چنين نكرد بر هيچ آفريده جفايي چنين نكرد
منبع : تبیان