خدايا خشنودى تو منزّه است از اينكه علّتى از جانب تو داشته باشد،پس چگونه ممكن است براى آن علّتى از ناحيه من بوده باشد؟خدايا تو بىنيازى از اينكه نفعى از جانب خويش به حضرتت رسد،پس چگونه بىنياز از من نباشى؟
خدايا همانا مىدانى هرچند طاعت از جانب من،به صورت كار جدّى ادامه نداشته،ولى به صورت محبّت و اراده ادامه داشته.خدايا چگونه تصميم بگيرم و حال آنكه تو چيرهاى؛و چگونه تصميم نگيرم درحالىكه تودستوردهندهاى،
خدايا كسىكه زيباييهايش زشتى بوده،پس چگونه زشتيهايش زشتى نباشد،و كسىكه حقيقتگوييهايش ادعاى خالى بوده،چگونه ادعاهايش ادعا نباشد؟خدايا دستور نافذت،و مشيت چيرهات،براى صاحب سخن سخنى،و براى صاحب حال حالى نگذشته.
خدايا چه اندازه به من لطف دارى.با اين نادانى فوق العاده من،و چهقدر به من مهربانى،با اين عمل زشت من؟ خدايا چقدر به من نزديكى،و من چقدر از تو دورم،و چه اندازه به من مهر مىورزى پس چيست.آنچه مرا از تو در پرده مىكند؟