فارسی
يكشنبه 04 آذر 1403 - الاحد 21 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 6 از دعای 31 ( اعتراف به خطا در درگاه الهی )

هَذَا مَقَامُ مَنْ تَدَاوَلَتْهُ أَيْدِي الذُّنُوبِ ، وَ قَادَتْهُ أَزِمَّةُ الْخَطَايَا ، وَ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِ الشَّيْطَانُ ، فَقَصَّرَ عَمَّا أَمَرْتَ بِهِ تَفْرِيطاً ، وَ تَعَاطَى مَا نَهَيْتَ عَنْهُ تَغْرِيراً .
اين جايگاه كسى است كه بازيچه‌ى دست گناهان قرار گرفته و مهارهاى خطاها او را كشيده‌اند و شيطان بر او چيره گشته از اين جهت در اجراى امر تو كوتاهى ورزيده و از سر نادانى و غرور به آنچه از آن نهى كردى جامه‌ى عمل پوشيده است.

دست به دست شدن گناهكار

انسان دشمنان عجيب و غريب و معاندان بسيار خطرناكى دارد. از جمله دشمنان او، جهل و نادانى و عدم معرفت به حقايق ملكوتى و مسائل الهى و شرعى است. قرآن و روايات، جهل را دشمن انسان دانسته، و رهائى از اين دشمن را به وسيله سلاح علم و معرفت، و آگاهى و دانائى واجب دانسته است.


علم و جهل در روايات‌

در روايات باب علم آمده:

طَلَبُ الْعِلْمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ.«1»

دنبال كردن علم، و طلب معرفت بر هر مرد و زن مسلمانى فريضه است.

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

طَلَبُ الْعِلْمِ فَريضَةٌ مِنْ فَرائِضِ اللَّهِ.«2»

طلب كردن دانش و معرفت واجبى از واجبات خداوند است.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

اوْحَى اللَّهُ الَىَّ انَّهُ مَنْ سَلَكَ مَسْلَكاً يَطْلُبُ فِيهِ الْعِلْمَ سَهَّلْتُ لَهُ طَريقاً الَى الْجَنَّةِ.«3»

خداوند به من وحى فرمود: هر كس رونده راهى باشد كه در آن راه طلب دانش و معرفت كند، راه بهشت را بر او آسان مى‌كنم.

حضرت على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

لا مُصيبَةَ اعْظَمُ مِنَ الْجَهْلِ.«4»

مصيبتى بزرگتر از نادانى وجود ندارد.

و نيز آن حضرت فرمود:

لا عَدُوَّ اضَرُّ مِنَ الْجَهْلِ.«5»

دشمنى ضرر زننده‌تر از جهل نيست.

حضرت هادى (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الْجَهْلُ وَ الْبُخْلُ اذَمُّ الاْخْلاقِ.«6»

نادانى و بخل از بدترين موارد اخلاق است.

امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

لا يَرى الْجاهِلُ الَّا مُفْرِطاً اوْ مُفَرِّطاً.«7»

جاهل در تمام امورش يا افراطى است يا تفريطى. (يا كارش جلوتر از دستورهاى اسلام، يا مادون دستورهاى اسلام است. در افراطش گناهكار و در تفريطش نيز معصيت كار است).


تفسيرى از هواى نفس در قرآن‌

از جمله دشمنان انسان هواى نفس است.

هوا عبارت است از امواجى كه از جوشش غرايز حيوانى سر مى‌كشد و فضاى درون را تيره و تار مى‌كند، و عوامل و وسايل درك و دريافت حقيقت را فلج‌ مى‌نمايد.

هوا يعنى خواستن بى محاسبه، و همين است كه اصالت‌ها و حقايق را از جلوى چشم و عقل و وجدان دور مى‌كند.

اين همان «مى‌خواهم» است كه به هيچ علّت و دليلى جز خود تكيه ندارد و اين يك سخن بى اساس است كه در موقع سؤال از كسى كه مطابق هوا عمل كرده به عنوان جواب بگويد: دلم خواست، كدام دل؟!

تو همى گوئى مرا دل نيز هست‌

دل فراز عرش باشد نى به پست‌

اگر با اين دشمن مبارزه نشود، و اين عامل خطرناك از صحنه حيات دفع نشود، و اين مرض علاج نگردد، به هوا محورى مى‌انجامد كه تا سر حدّ معبوديّت «خدا را كنار زدن و خود بجاى او نشستن» پيش مى‌رود.

هواپرستى انسان را از استفاده كردن از آيات خدا باز مى‌دارد، و آدمى را برده و بنده شيطان مى‌سازد، و از منافع هدايت محروم و دچار ضربه‌هاى ضلالت و غوايت مى‌نمايد.

هواپرستى انسان را از درجات عرشى و بركات معنوى، و واقعيّت‌هاى ملكوتى به دركات پستى و ماده پرستى و تنبلى و سستى سوق مى‌دهد.

هواپرستى صفات انسانى و ملكات الهى را از انسان سلب، و او را به حيوانى درنده و به تعبير قرآن به سگى پارس كننده مبدّل مى‌كند.

قرآن درباره مردى كه در بنى اسرائيل دچار هواپرستى شد مى‌فرمايد:

﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾«8»

و سرگذشت كسى كه آيات خود را به او عطا كرديم و او عملًا از آنان جدا شد، براى آنان بخوان؛ پس شيطان او را دنبال كرد [تا به دامش انداخت‌] و در نتيجه از گمراهان شد.* و اگر مى‌خواستيم [درجات و مقاماتش را] به وسيله آن آيات بالا مى‌برديم، ولى او به امور ناچيز مادى و لذّت‌هاىِ زودگذرِ دنيايى تمايل پيدا كرد واز هواى نفسش پيروى نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [كه‌] اگر به او هجوم برى، زبان از كام بيرون مى‌آورد، واگر به حال خودش واگذارى [باز هم‌] زبان از كام بيرون مى‌آورد. اين داستان گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ پس اين داستان را [براى مردم‌] حكايت كن، شايد [نسبت به امور خويش‌] بينديشند.

«اين آيه به روشنى اشاره به داستان كسى مى‌كند كه نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آيات و علوم الهى گشته، سپس از اين مسير گام بيرون نهاده، به همين جهت شيطان به وسوسه او پرداخته و عاقبت كارش به گمراهى و بدبختى كشيده شده است.

تعبير «انسلخ» كه از مادّه «انسلاخ» و در اصل به معنى از پوست بيرون آمدن است، نشان مى‌دهد كه آيات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت كه همچون پوست تن او شده بود، اما ناگهان از اين پوست بيرون آمد و با يك چرخش تند مسير خود را به كلى تغيير داد.

از تعبير﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ‌﴾ چنين استفاده مى‌شود كه در آغاز، شيطان تقريباً از او قطع اميد كرده بود، چرا كه او كاملًا در مسير حق قرار داشت اما پس از انحراف مزبور، شيطان به سرعت او را تعقيب كرد و به او رسيد و بر سر راهش نشست و به وسوسه گرى پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد.

آيه بعد اين موضوع را چنين تكميل مى‌كند كه: اگر مى‌خواستيم مى‌توانستيم او را در همان مسير حق به اجبار نگاه داريم و به وسيله آن آيات و علوم مقام والا بدهيم. ولى مسلّم است كه نگاهدارى اجبارى افراد در مسير حق با سنّت پروردگار كه سنّت اختيار و آزادى اراده است سازگار نيست و نشانه شخصيت و عظمت كسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مى‌كند:

ما او را به اختيارش واگذارديم و او به جاى اين كه با استفاده از علوم و دانش خويش هر روز مقام بالاترى بپيمايد به پستى گراييد و بر اثر پيروى از هوا و هوس مراحل سقوط را طى كرد.

«اخلد» از ماده اخلاد به معنى سكونت دائمى در يكجا اختيار كردن است، بنابراين‌﴿أَخْلَدَ إِلَى الْارْضِ‌﴾ يعنى براى هميشه به زمين چسبيده، كه در اين‌جا كنايه از جهان مادّه و زرق و برق و لذّات نامشروع زندگى مادى است.

سپس اين شخص را تشبيه به سگى مى‌كند كه هميشه زبان خود را همانند حيوانات تشنه بيرون آورده مى‌گويد: او همانند سگ است كه اگر به او حمله كنى دهانش باز و زبانش بيرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنين است.

او بر اثر شدّت هواپرستى و چسبيدن به لذّات جهان مادّه يك حالت عطش نامحدود و پايان‌ناپذير به خود گرفته كه همواره دنبال دنياپرستى مى‌رود، نه به خاطر نياز و احتياج، بلكه به شكل بيمار گونه‌اى همچون سگ هار كه بر اثر بيمارى هارى حالت عطش كاذب به او دست مى‌دهد، و در هيچ حال سيراب نمى‌شود.

اين همان حالت دنياپرستان و هواپرستان دون همّت است كه هر قدر بيندوزند، باز هم احساس سيرى نمى‌كنند.

سپس اضافه مى‌كند كه اين مَثَل مخصوص به اين شخص معيّن نيست بلكه‌ مثالى است براى همه جمعيّت‌هائى كه آيات خدا را تكذيب كنند.

اين داستان‌ها را براى آنها بازگو كن، شايد درباره آن بينديشند و مسير صحيحى را پيدا كنند«9»

قرآن مجيد اين گونه مردم را داراى قلبى غافل از واقعيت‌ها، برده شهوات و تبهكار مى‌داند، و هشدار مى‌دهد كه در هيچ زمينه‌اى از اين گونه مردم پيروى نكنيد، كه پيروى از اينان عين ضلالت و بدبختى و باعث حسرت ابدى و عذاب هميشگى است.

﴿وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾«10»

و از كسى كه دلش را [به سبب كفر و طغيانش‌] از ياد خود غافل كرده‌ايم و از هواى نفسش پيروى كرده و كارش اسراف و زياده‌روى است، اطاعت مكن.

هوا به اندازه‌اى خطرناك است كه قلب را از حضرت حق جدا مى‌كند. و كرسى حكومت خودش را به جاى پروردگار در خانه دل مى‌زند و به هر كجا كه مى‌خواهد انسان را مى‌برد:

﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾«11»

پس آيا كسى كه معبودش را هواى نفسش قرار داده ديدى؟ و خدا او را از روى علم و آگاهى خود [بر اين كه شايسته هدايت نيست‌] گمراه كرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [تيره بختى‌] نهاد، و بر چشم [دلش‌] پرده‌اى قرار داده است، پس چه كسى است كه بعد از خدا او را هدايت كند؟ آيا متذكّر [حقايق‌] نمى‌شويد؟

گذر كن ز بيغوله نام و ننگ‌

به شه راه مردان درآيى درنگ‌

رسوم سفيهان ابله بمان‌

كه رسم سفيهان كند كار تنگ‌

فراخ است و هموار راه خرد

در اين راه نه خار باشد نه سنگ‌

به دست آورى گر تو ميزان عقل‌

نباشد تو رابا خود و غير جنگ‌

چو آهنگ جان تو آرد هوا

به خيل هواى خدا زن چنگ‌

به قدر ضرورت ز دنيا بگير

مكن بار بر خود گران و ملنگ‌

كمى مال، افزونى راحت است‌

كمى جاه، آسايش از نام و ننگ‌

پذيرفتى اين نكته را گر چه‌ فيض‌

وگرنه سر خالى از عقل و سنگ‌

(فيض كاشانى)

هواى نفس در روايات‌

روايات بسيارى در باب هوا وارد شده كه براى نمونه به چند روايت اشاره مى‌شود:

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمود:

انَّ اخْوَفَ ما اخافُ عَلى امَّتِى الْهَوى‌ وَ طُولُ الاْمَلِ، امَّا الْهَوى‌ فَانَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَ امّا طُولُ الاْمَلِ فَيُنْسِى الْآخِرَةَ.«12»

ترسناك‌ترين چيزى كه به حقيقت از آن بر امّتم مى‌ترسم هوا و آرزوى دراز است، اما هواى نفس بازدارنده از حق، و طول آرزو فراموش دهنده آخرت است.

حضرت جواد (عليه السلام) فرمود:

مَنْ اطاعَ هَواهُ اعْطى عَدُوَّهُ مُناهُ.«13»

هر كس از هواى نفسش پيروى كند، دشمنش را به آرزويش رسانده است.

امام على (عليه السلام) فرمود:

اشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ.«14»

شجاع‌ترين مردم كسى است كه بر هواى نفسش غلبه كند.

و نيز امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

الْهَوى‌ اسُّ الْمِحَنِ.«15»

هوا ريشه همه رنج‌ها و ناراحتى‌هاست.

الْهَوى‌ هَوِىٌّ الى اسْفَلِ السّافِلينَ.«16»

هوا كشاننده انسان به پست‌ترين دركات دنيائى و آخرتى است.

الْهَوى‌ قَرينٌ مُهْلِكٌ.«17»

هوا همنشين هلاك كننده‌اى است.

آفَةُ الْعَقْلِ الْهَوى.«18»

آفت خرد و عقل انسان، هواى نفس است.

الْشَّهَواتُ سُمُومٌ قاتِلاتٌ.«19»

شهوات سم‌هاى كشنده هستند.

الْشَّهَواتُ مَصائِدُ الشَّيْطانِ.«20»

شهوات دام‌هاى شيطانند.

امْنَعْ نَفْسَكَ مِنَ الشَّهواتِ تَسْلَمْ مِنَ الآْفاتِ.«21»

وجودت را از شهوات نگاه دار تا از بلاها در امان بمانى.

اوصِيْكُمْ بِمُجانَبَةِ الْهَوى‌، فَانَّ الْهَوى‌ يَدعُو الَى الْعَمى‌، وَ هُوَ الضَّلالُ فِى الآْخِرَةِ وَ الدُّنْيا.«22»

شما را به دورى از هوا سفارش مى‌كنم، به درستى كه هوا به كوردلى مى‌خواند، و كوردلى ضلالت و گمراهى در دنيا و آخرت است.

مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ اعْماهُ وَ اصَمَّهُ وَ اذَلَّهُ وَ اضَلَّهُ.«23»

هر كس از هوا متابعت كند هوا او را كور و كر و ذليل و گمراه مى‌كند.

عَبْدُ الشَّهْوَةِ اذَلُّ مِنْ عَبْدِ الرِّقِّ.«24»

بنده شهوت ذليل‌تر از بنده زرخريد است.

عَبْدُ الشَّهْوَةِ اسيرٌ لايَنْفَكُّ اسْرُهُ.«25»

بنده شهوت اسيرى است كه از اسارتش آزادى ندارد.

مَنْ اطاعَ هَواهُ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ.«26»

هر كس از هواى نفسش اطاعت كند آخرتش را به دنيا فروخته است.

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 1/ 177، باب 1، حديث 54؛ مستدرك الوسائل: 17/ 249، باب 2، حديث 21250.

(2)- بحار الأنوار: 1/ 172، باب 1، حديث 28؛ بصائر الدرجات: 3، باب 1، ذيل حديث 1.

(3)- بحار الأنوار: 1/ 173، باب 1، حديث 33؛ بصائر الدرجات: 4، باب 2، حديث 6.

(4)- بحار الأنوار: 1/ 94، باب 1، حديث 34؛ الاختصاص: 246.

(5)- بحار الأنوار: 1/ 95، باب 1، حديث 45؛ مستدرك الوسائل: 11/ 206، باب 8، حديث 12751.

(6)- بحار الأنوار: 1/ 94، باب 1، حديث 36.

(7)- بحار الأنوار: 1/ 159، باب 4، حديث 34؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: 18/ 216، حديث 68.

(8)- اعراف (7): 175- 176.

(9)- تفسير نمونه: 12- 14، ذيل آيه 175 سوره اعراف.

(10)- كهف (18): 28.

(11)- جاثيه (45): 23.

(12)- بحار الأنوار: 67/ 75، باب 46، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 2/ 438، باب 24، حديث 2581.

(13)- بحار الأنوار: 67/ 78، باب 46، حديث 11؛ أعلام الدين: 309.

(14)- بحار الأنوار: 67/ 76، باب 76، حديث 5؛ مستدرك الوسائل: 12/ 111، باب 81، حديث 13658.

(15)- مستدرك الوسائل: 12/ 113، باب 81، ذيل حديث 13668؛ غرر الحكم: 306، حديث 7028.

(16)- مستدرك الوسائل: 12/ 113، باب 81، ذيل حديث 13668؛ غرر الحكم: 306، حديث 6997.

(17)- غرر الحكم: 306، حديث 7014.

(18)- غرر الحكم: 64، حديث 814.

(19)- غرر الحكم: 304، حديث 6939.

(20)- مستدرك الوسائل: 11/ 343، باب 42، ذيل حديث 13217؛ غرر الحكم: 304، حديث 6937.

(21)- غرر الحكم: 305، حديث 6971.

(22)- مستدرك الوسائل: 12/ 113، باب 81، حديث 13666؛ دعائم الاسلام: 2/ 350، باب 1، حديث 1297.

(23)- غرر الحكم: 65، حديث 836؛ مستدرك الوسائل: 12/ 115، باب 81، ذيل حديث 13668.

(24)- غرر الحكم: 304، حديث 6965؛ عوالى اللآلى: 1/ 273، حديث 95.

(25)- مستدرك الوسائل: 11/ 346، باب 42، ذيل حديث 13217؛ غرر الحكم: 305، حديث 6967.

(26)- مستدرك الوسائل: 12/ 115، باب 81، ذيل حديث 13668؛ غرر الحكم: 186، حديث 3541.

من اطاع هواه اعطى عدوه مناه.
(هر كس از هواى نفسش پيروى كند، دشمنش را به آرزويش رسانده است.)
بحارالانوار، ج 70، ص 78-76

احفظ نفسك من الشهوات تسلم من الافات.
(وجودت را از شهوات نگاه دار تا از بلاها در امان بمانى.) X(به نقل از «غررالحكم»)
ميزان‌الحكمة، ج 10، ص 375-374

اوصيكم بمجانبه الهوى، فان الهوى يدعو الى العمى، و هو الضلال فى الاخره و الدنيا.
(شما را به دورى از هوا سفارش مى‌كنم، به درستى كه هوا به كوردلى مى‌خواند، و كوردلى ضلالت و گمراهى در دنيا و آخرت است.)
ميزان‌الحكمة، ج 10، ص 380-378


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^