وقتی فاطمه زهرا(س) با پیکر بی سر فرزندش روبرو می شود!
در روایاتمان است که وقتی زهرا(س) در روز قیامت وارد محشر میشود، بابا را میبیند، شوهرش علی(ع) را میبیند، امام مجتبی(ع) را میبیند، امامهای بعدی را هم که ندیده بود میبیند، تمام ائمه کنار مادر با یک دنیا ادب ایستادهاند؛ اما میبیند دهتای آنها الآن در محشر در برابرش با یک دنیا ادب ایستادهاند، یکی دیگرشان کجاست؟ به امام مجتبی(ع) میگوید: برادرت کجاست؟ مادر، حسین را میگویی؟ این طرف را نگاه کن! زهرا(س) نگاه میکند و میبیند یک بدن قطعهقطعه هست!
مردم مدینه! شما در قیامت هم نگذاشتید زهرا(س) راحت باشد؛ وقتی این بدن را میبیند که سر ندارد و رگهایش را بریدهاند، چنان در محشر ناله میزند که فرشتگان میگویند: دختر پیغمبر، یک مقدار آرام باش! الآن تمام محشر به آتش کشیده میشود. سرش را بلند میکند و میگوید: خدایا! من در دنیا نبودم که این حادثه برای جگرگوشهام پیدا شد؛ نبودم که گریه کنم! الآن به من اجازه بده تا بنشینم و برای حسینم گریه کنم. مردم مدینه! شما آتش قلب زهرا(س) را تا قیامت کشیدهاید.