مدام فکر می کنم که اگر امشب شبِ آخر باشد، با خدا چگونه حرف بزنیم و چه بگوییم. چیزی به نظرم نمی آمد، جز اینکه بگویم: خدایا! این کار توست که روز اول شوال را «الَّذِي جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً» برای آنهایی که تسلیمِ دستورات تو بودند، عید قرار دادی. عید هم عیدی دارد.
به خدا بگویم: عیدی ما که سنمان بالاست، این است که امشب گذشتۀ ما را ببخشی. حالا گناه، عبادت یا کار خیر است، هرچیزی که هست، ببخش. من خودم خجالت می کشم که بگویم ماه رمضان من را قبول کن؛ مگر چه بوده که قبول کند؟! به فکرم آمد که از خدا بخواهم شما جوان ها از دختر و پسرتان را تا روز بیرون رفتن از دنیا (حالا هشتاد یا نودساله می شوید) از قرآن، اهل بیت(علیهم السلام)، ابی عبدالله(ع)، عبادت و گریه بر حضرت سیدالشهدا(ع) جدا نکند. ما چیز دیگری بلد نیستیم، به پروردگار چه بگوییم!