زین العابدین(ع) در دعای ابوحمزه زار می زنند، اشک می ریزند و به پروردگار می گویند: «إرْحَمْ فی هذِهِ الدُّنْیا غُرْبَتی»؛ خدایا! به این غریبی و تنهایی من رحم کن. کسی نمانده است! من بین 72 نفر از اولیای خاص تو بودم که همه را قطعه قطعه کردند؛ اما الآن در مدینه با یک مشت زن و دختر داغ دار مانده ام که باید به آنها برسم. کسی نیست که با او انس بگیرم، یک ساعت با او بنشیم و علومم را منتقل کنم.
زین العابدین(ع) که خدا و قرآن را داشتند؛ اما آدم در مدینه نبود که یک ساعت پیش او بنشیند!