بحثى كه ان شاءالله با عنايات خداوندى در اين جلسه مى توانيم مطرح كنيم و شايد اين بحث در همين جلسه به جايى برسد، اين مساءله است كه ما در شادى ها و اندوه ها، خنده ها و گريه ها، با رشد فكرى مى توانيم يك مقدار خودمان را بالا بكشيم . يكى از شعراى بسيار خوش ذوق و با فضل عرب به نام اعثم كوفى ، چند بيتى درباره امام حسين (عليه السلام) دارد، كه فقط يك بيت آن مورد بحث ماست . خطابش به امام حسين (عليه السلام ) كه : يابن النبى المصطفى يابن الولى المرتضى يابن البتول الزاكيه تبكيك عينى لا لاجل مثوبه لكنما عينى لاجلك باكيه ((اى پسر پيامبر، اى پسر على مرتضى ، چشمم گريه مى كند (براى تو ناله مى كنم ، براى تو مى گريم .) اما نه براى پاداش و نه براى اين كه ثوابى به دست آورم . (با خودت كار دارم . روحم متوجه خود توست ). گريه فقط براى خود توست .)) اين رشد روحى يك انسان را نشان مى دهد كه خود حقيقت ، او را در جاذبيت خود قرار بدهد، نه لذت و الم ، نه پاداش ، نه ترس از مجازات . اين همان قله اعلى ، يا از قله هاى بسيار باعظمت رشد انسانى است ، كه اگر كمى بالا برويم ، مى فهميم كه معناى خداشناسى يعنى چه . الله اكبر مى گويم فقط براى خودت ! همان طور كه على بن ابى طالب مى گفت : ((من تو را عبادت مى كنم ، نه به طمع بهشت ، نه براى ترس از جهنم ، بلكه تو را شايسته عبادت مى بينم و مى پرستم )). آيا حسين نمى تواند انسان ها را به جاذبه ربوبى بكشد، چون انسان ها را به خودش جلب كرده است ؟ درست است يا نه ؟ شما در ساليان عمرتان ، عاشوراها ديده ايد. اين كه سخنوران ، معلمان ، مربيان بگويند اشك بر حسين اين قدر ثواب دارد، درست است . و روايت بسيار داريم كه گريه بر حسين خيلى ثواب دارد. اما من از شما مى پرسم : در اين ساليان عمر، در چند عاشورا وقتى كه منقلب و متوجه شده بوديد، به كجا متوجه شده بوديد؟ به بهشت يا به خود حسين ؟ اگر گفتيد به خود حسين ، روح شما واقعا در حال ارتباط با حسين به درجه اعلاى اوج خودش رسيده بود. به جهت اين كه ارتباط شما با يك انسان تكامل يافته بود. {حسين } ولى اعظم خدا بود، بدون اين كه شما توقع و انتظارى داشته باشيد كه مثلا به شما دنيايى چنان بدهند. البته بعدا دعا مى كرديد. دعا براى كارهاى دنيوى هم خوب و درست است ، دعا براى كارهاى اخروى هم صحيح است ، اما نمى شود براى خانه گريه كرد. گريه ، آن هم از اعماق روح ، مستند به عميق ترين احساس . چنين گريه اى براى داشتن قاليچه بر نمى آيد. اين نمى شود كه كسى بگويد: من گريه كردم براى حسين (عليه السلام)، خدايا پاداش آن را به من قاليچه بده ! گريه هاى سوزانى كه از اعماق دل آدميان براى حسين بر آمده است ، مقدس تر از همه اين ها بوده است . اگر چه در موقع دعا خوب دعا مى كرديم ، يا مريض هايمان را دعا مى كرديم . درست هم است كه مريض ها را دعا مى كنيم و براى گشايش كارهاى دنيوى دعا مى كنيم . اين ها صحيح است ، اما دقت كنيد، درست مثل اين كه وقتى گفتيد السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ، نماز كه تمام شد، براى كارهاى دنيايى و براى برطرف شدن مشكلات دعا مى كنيد اما اهدنا الصراط المستقيم (272)، صفر بانكى نيست كه يك صفر به ثروت بانكى شما اضافه شود. متن آن غير از اين است ، با اين كه ؛ اياك نعبد و اياك نستعين (273) (({بارالها} تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم .)) اگر اولاد آدم بداند در اين ((كافِ)) اياك ، چه مفهومى نهفته است ؛ آن را رها نمى كند: ((فقط تو را عبادت مى كنيم )). اگر به او بگويند فقط براى اين به تو پاداش مى دهيم كه تو فهميدى كه مى توانى به او (خدا) بگويى : ((ما با تو روبرو هستيم ))؛ اگر مغزش درست كار كند، قبول نمى كند كه تمام كهكشان ها را به او بدهند و از اياك نعبد دست بردارد. تند تند روزى چندبار مى گويم اياك نعبد. روستايى گاو در آخور ببست شير گاوش خورد و بر جايش نشست روستايى شد به آخور سوى گاو گاو را مى جست شب آن كنجكاو دست مى ماليد بر اعضاى شير گاه پهلو گاه پشت و گاه زير شير گفت ار روشنى افزون بدى زهره اش بدريدى و دلخون شدى (274) {شير مى گفت } چه طور گستاخانه با من بازى مى كند و دست به پهلوى من مى زند! دست به يال و سر من مى زند! چون نمى داند با چه كسى طرف است ؛ ما لكم لا ترجون لله وقارا و قد خلقكم اطوارا(275) (((اى اولاد آدم ) شما را چه شده است كه از شكوه خدابيم داريد (به جاى نمى آوريد)، حال آن كه ، شما را مرحله به مرحله خلق كرده است .)) با اين كه با هستى روبه رو هستيد، با اين كه با شكوه نظم در اين دنيا روبه رو هستيد، با اين كه زيبايى ها شما را با يك صداى رسا به طرف زيباترين زيبايان مى خوانند، اما چه كار مى كنيد؟ به هر حال - همان طور كه عرض كردم - از اين درس حسين واقعا مى توانيد به بالاترين قله اياك نعبد برويد، يعنى طعم آن را آدم مى تواند بچشد. حسين ! فقط براى تو گريه مى كنم . تبكيك عينى لا لاجل مثوبه . شعراى ما چه حقايقى را كه نگفته اند! تبكيك عينى لا لاجل مثوبه ، لكنما عينى لاجلك باكيه . ((اى پسر فاطمه ، پسر على ، مى گريم . چشمم براى تو گريه مى كند. اشك مى ريزم ، اما فقط براى خودت )). اگر تمام حيات مرا از دستم بگيرند، من تو را اين طور مى بينم . من شايسته مى بينم كه فقط با دريافت جمال و عظمت تو، مقدس ترين اشك ها را به رخسارم جارى كنم . بشر به اين جا هم مى رسد كه بگويد فقط براى تو دارم گريه مى كنم . اگر اين را بگيرد و بالا برود، مى گويد اياك نعبد ((فقط تو را دارم و فقط تو را مى پرستم )). چون در مرحله پايين تر از خدا، حسين و روح خداپرست حسين را ملاحظه كرديد، و مى توانيد بگوييد من براى تو گريه مى كنم . من به وجدان خودتان استشهاد كردم ، و يقين دارم كه شما در طول عمرتان كه در آن ساليان متمادى ، عاشوراها آمده و رفته است ، فقط براى خود حسين گريه كرده ايد. اصلا هر زمانى كه حسين براى شما مطرح شده است ، گريه كرديد. حالا روز قيامت چه جزايى مى دهند؟ البته پاداش و عوض خواهند داد، ولى شما اين پاداش را در نظر نداشتيد. اگر كمى بالا بياييد، مى شود توحيد حقيقى . بندگان خدا، اين قدر راه به سوى خدا دور نيست ، خيلى نزديك است . اگر هيچ گونه استعدادش را نداشتيد، در آن صورت حق با شما بود. مى گفتيد ما بايد سال هاى سال بنشينيم ، فلسفه و عرفان و ادبيات بخوانيم تا با فرهنگ توحيد آشنا بشويم . سپس بفهميم كه اياك نعبد، يعنى ((خدايا فقط تو را مى پرستيم ، فقط با تو روبه رو هستيم )). اين درس حسين (عليه السلام) است . حسين (عليه السلام) اين را به ما تعليم داد. بلى ، مى توان گفت ؛ اياك نعبد. مثل اين كه مى گوييم اياك ابكى . اى حسين ، فقط براى خود تو گريه مى كنم . بايد عرض كنم : در اين جا قيافه بسيار زيبايى از انسان ها مى بينيم كه باعث اميد و نشاط مى شود. بشر هنوز مى تواند در جاذبه خود حقيقت قرار بگيرد. ماشين هنوز اين قدر بيچاره اش نكرده است . هنوز ماشين او را به شكل دندانه هاى ناآگاه خود در نياورده است و واقعا عظمت را درك مى كند. بشر، حسين را از ته دل مى گويد. اين واقعيت است . ما آن طور كه مى بينيم ، حسين را از ته دل مى گويد. همان جا اگر بپرسيد: آقا يا خواهر، اين كه مى گويى حسين ، چرا براى او گريه مى كنيد؟ قطعا به شما با تعجب نگاه مى كند، يعنى اين كه چه مى گوييد؟ يعنى من ، ولو هم ناخودآگاه باشم ، اين موضوع در اعماق دل من هست كه بايد بر حسين گريه كرد. البته توضيح خواهم داد كه اين گريه يعنى چه . دقت بفرماييد كه آيا درسى بالاتر از اين مى شود از حسين فرا گرفت كه ما را كشيد و به كجا برد؟ سلام الله عليك يا اباعبدالله . ارواحنا و ارواح العالمين لك الفداء يا ابا اعبدالله . چون خيلى قابل تصور است كه انسان از اين (داستان حسين ) بالا برود. اين ها ابواب ، باب الله هستند. در بارگاه خدا هستند. منظور در فيزيكى نيست ، بلكه جاذبه حقيقت در ذات اين ها، ما را به طرف خودشان مى كشد و به بالا تحويل مى دهد. اميدواريم و از روح پاك امام حسين (عليه السلام) در اين شب هاى حسينى مى خواهيم ، از خدا بخواهد كه واقعا در اين اوج گرفتن ، خودش ما را يارى بفرمايد. {اين مساءله } خيلى مطرح و جدى است . دوباره آن بيت را عرض كنم ، سپس بحث اشك را معنا مى كنم . يابن النبى المصطفى يابن الولى المرتضى يابن البتول الزاكيه ، تبكيك عينى لا لاجل مثوبه . چشمم براى تو گريه مى كند، ولى نه براى ثواب و پاداش . لكنما عينى لاجلك باكيه . نمى دانم در جاذبيت تو چيست كه براى تو مى گريم . معنايش را هم نمى داند. آيا اشك شوق و اشك اندوه است ؟ آيا اشكى است براى پايمال شدن حقوق انسان هاست ؟ نمى داند. ولى هرچه هست ، مى داند اين حسين است و بايد براى او اشك ريخت . تبطل منكم كربلا بدم ولا تبطل منى باالد موء الجاريه ؟ ورد الحسين الى العراق و ظنهم تركوا النفاق اذا العراق كماهيه ((ريگزار كربلا با خون شما رنگين شود، ولى اشك من به آن سرزمين سرازير نشود؟ حسين وارد عراق شد و گمان مى كرد اين ها نفاق را رها كرده اند، {اما} عراق همان بود كه بود.)) البته اين مطلب شاعرانه ، بحث مفصل و طولانى دارد. حالا اين بحث دوم ، ان شاءالله مورد دقت باشد. اين گريه چيست ؟ ما براى چه گريه مى كنيم ؟ انگيزه ما چيست ؟ تحريك از كجا شروع مى شود؟ غالبا شايد بتوان گفت ، نود درصد، اندوه و مستند به اندوه است . وقتى انسان واقعا درونش گرفته (كدر و ناراحت ) مى شود، يعنى چه ؟ چهل هزار نفر {در مقابل حسين } جمع شوند، بدون اين كه كوچك ترين دليلى داشته باشند. فقط براى اين كه يك نفر در شام در شهوت غوطه ور است . حتى توصيه پدرش (معاويه ) را هم مورد توجه قرار نداد. {معاويه به يزيد گفته بود:} با حسين كارى نداشته باش . اى هوس باز! كور نشو و كور خواهى شد. اى شهوت ران ، كر نشو! بشنو حرف مرا. خون على بن ابى طالب در رگ هاى اين مرد (حسين ) در جريان است . با اين حال ، (يزيد) نمى بيند و نمى شنود. ترك شهوت ها و لذت ها سخاست هركه در شهوت فرو شد برنخاست (276) حب الشى ء يمعى و يصم ، ((دوست داشتن چيزى ، چشم را كور و گوش را كر مى كند)). عشق و علاقه به لذات دنيا و آرمان هاى دنيوى ، چشم را كور و گوش را كر مى كند. والا پدر ماكياولى صفتش (معاويه ) هم گفته بود: ((اين مرد (حسين ) محبوب ترين مردم در نزد مردم است )). مگر شهوت مى گذارد آدم ببيند. مگر شهوت مى گذارد كه آدم بشنود. اى جوانان عزيز! من قبلا اشاره كردم و بار ديگر جدى مى گويم : همه ما و حتى روان كاوان هم مى گويند: اگر غرايز را رها كنيد، بايد به شخصيتتان زنجير بزنيد. يا شخصيت را رها كنيد، كار كنيد و به غرايز زنجير بزنيد، تا محدود كار كند. من صريحا نظرات مختلف را ديده ام كه شهوت ، اصالت حقيقت را مى كوبد، مگر اين كه مهار و يا به صورت قانونى اش اعمال شود. در غير اين صورت ، در هنگام ارتكاب اين پديده ها، پشيمانى عجيبى در درون انسان موج مى زند. ((براى ما امكان آن هست كه نه از نيكى متاءثر شويم و نه از بدى . ولى گاهى در درون ما يك ارگ ، گويا و مستعد حركت است كه به هيجان در مى آيد و نغمه اى دارد. اين جا تناقض هولناك روحى است كه بر ضد بيهودگى و نيستى سر به طغيان برمى دارد.))(277) اين چيزى است كه موج زدن در مقابل مصيت ها را همه قبول دارند. منتها بعضى ها تخدير مى شوند كه اگر موج حركت كند و توفان شود، كسى جلودار آن نيست . مثل يك ارگ ، گويا و مستعد حركت است كه هشيار باشيد. اين (يزيد) نه شنيد و نه ديد. يعنى اصلا خاصيت رهايى غريزه اين است . غريزه را بايد به طور قانونى رها كرد تا شخصيت بيچاره بتواند براى كار خودش ميدان داشته باشد. حال ، انگيزه ما از گريه براى امام حسين (عليه السلام) چيست ؟ انگيزه اول - شايد نود درصد آنان كه براى امام حسين (عليه السلام) گريه مى كنند، به خاطر احساس مظلوميت آن بزرگ است كه البته همين طور هم هست ، و مى توان گفت يكى از ابعاد خيلى مهم است . در حقيقت ، با اين اشك هايى كه مى ريزيم ، مدافع مظلوميم و مى خواهيم از مظلوم دفاع و حمايت كنيم . خوشا به حالتان ، چنين ملتى ديگر مرگ و نابودى ندارند، ملتى كه بداند بايد از مظلوم طرفدارى كند. پدر امام حسين (عليه السلام)، على بن ابى طالب (عليه السلام) پس از آن كه ((ابن ملجم )) لعنه الله او را زد، به امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) چنين وصيت فرمود: ... و كونا للظالم خصما، وللمظلوم عونا(278) ((هميشه دشمن ظالم و كمك و يار مظلومان باشيد.)) حالا به همين مقدار كه شما مى گوييد ما مظلوم را يارى مى كنيم و اين اشك هم براى مظلوم ريخته مى شود، خيلى مقدس و بسيار عالى است . خداوند اين يارى از مظلوم را از همه شما قبول كند. انگيزه دوم - براى اين احساسات و براى اين گريه ها مى توان گفت ، كه آن هم كمى در درون رشديافته گان است ، اين است كه به نظرشان عجيب مى رسد، كه آنان (يزيديان ) عدالت و حق را (يعنى حمايتگران حق را) تباه كردند، بدون اين كه كوچك ترين دليلى بياورند. خدايا، حق و عدالت را چه طور اين ها كوچك ديدند! آزادى را چه قدر پست ديدند! اين ها در حقيقت ، نمادى از بدبختى بشر است . آخر، يعنى چه ؟ اين مرد (امام حسين ) هم قبل از وقوع فاجعه چندبار صحبت كرد. حتى گفت مهلت مى دهم تا بنشينيد كمى فكر كنيد. من هم از دست شما فرار نمى كنم . حتى روز عاشورا فرمود: من هستم . من كه الان از چنگال شما نمى خواهم فرار كنم . نمى خواهم از اين ستون به آن ستون بكنم ، ولى فكر كنيد كه شما با چه كسى طرف هستيد؟ اگر حسين بن على اين جا هم شهيد نشود، بالاخره ، چند روز ديگر بايد {از اين دنيا} برود. ولى شما با ارزش ها طرف هستيد و من هم يك نفر انسان هستم . امروز اگر در اين ميدان سوزان كربلا، جان و كالبدم وداع نكرد، بالاخره روزى فرا مى رسد كه چنين شود. 57 سال دارم و هشت سال ديگر هم روى آن . شبى از اين شب هاى حسينى بود كه يكى از آقايان دانشجو گفت : اگر على بن ابى طالب و مردم به مالك اشتر امان مى دادند، تاريخ را عوض مى كرد. چرا اميرالمؤمنين رهايش نكرد كه داستان معاويه را برچيند؟ فرض كنيد على بن ابى طالب و مردم به مالك امان مى دادند و بعد از پيروزى ، خلافت الهى برقرار مى شد، اما باز شما بوديد و اولاد آدم بود و اختيارش . يا حضرت سيدالشهداء چند صباح ديگر هم حكومت عادلانه را برقرار مى فرمود. بالاخره كسى مجبور نيست كه ابوذر غفارى باشد. ابوذر غفارى با جبر نمى سازد. ما خيال مى كنيم كه اگر مثلا مالك اشتر پيروز مى شد، يا امام حسين (عليه السلام) پيروز مى شد، چه مى شد؟ نه ! بر بشر اتمام حجت مى شد. چند روز ديگر هم اتمام حجت بيشتر مى شد. اما باز انسان و اختيار او. چون كمال بدون اختيار نمى شود. يا مالك اشتر هم پيروز مى شد و على بن ابى طالب (عليه السلام) پرچم عدالت را چند روز بيشتر به اهتزاز در مى آورد، اما باز شما هستيد و غرايزتان . باز انسان است و حالت سودجويى اش . او بايد به فكر خودش باشد. بسيار خوب ، ما قرآن را باز مى كنيم و مى بينيم كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) اين راه را رفته است . از زمان حضرت ابراهيم چند هزار سال مى گذرد؟ با اين حال ؛ كان صديقا نبيا(279) ((او پيامبرى بسيار راستگو بود)). ابراهيم از عهده آزمايش برآمده است . اى اولاد آدم ، آزمايش مى شويد. آماده باشيد و از آزمايش در آييد! پدر تو ابراهيم چنين از آزمايش در آمد. سه هزار سال پيش هم باشد، چه اشكال دارد. مگر ابراهيم چند سال در اين دنيا بود؟ به هرحال ، اشك هايى هستند كه واقعا بسيار مقدس ، و از آن رشديافتگان است . و آن اين است كه با يك حال شگفتى و بهت نگاه مى كند. آن بهت و شگفتى ، گريه مى آورد. يعنى انسان ، به اصطلاح مردم ((تو مى زند)) كه اين ها چه قيافه اى داشته اند؟ در مقابل مردى كه سر تاپا حق و حقيقت بود، چگونه فكر مى كردند؟ بعد هم كه يزيديان را پشيمانى فرا گرفت . معلوم مى شود در آن روز، رنگ عدالت براى آن ها چنان مات شده بود كه براى دو روز، تاريخ بشر را رو سياه كردند. واقعا اين هم از مسائلى است كه مى توان گفت در بعضى ها مؤ ثر مى شود و در اشك انسان ها شركت مى كند. با اين تفاوت كه اين ها مربوط به كسانى است كه مقدارى با اصول و عظمت هاى انسانى و ارزش هاى والاى انسانى سروكار دارند. در بعضى ديگر - كه خيلى استثنايى است - اشك شوق است . در حقيقت ، اشك نشاط است ، اشك شوق نهايى كه خدايا، سپاس تو را مى گزاريم كه براى دفاع از ارزش هاى انسانى ، و براى دفاع از اسلام ، چنين قربانى هايى آماده شدند. بدون كوچك ترين پروا به ميدان آمده و گفته است ، من خونم را در اين راه مى ريزم . اين كه تبهكاران و نابكاران نابخرد تاريخ ، بالاخره با دست افرادى كه از بالا ساخته شده اند به زمين مى خورند، يك هيجان درونى دارد كه به صورت اشك بيرون مى آيد. جل الخالق عظم سلطانك . خدايا، خودت مى دانى چه كار كنى . لذا، مى توان گفت - و بعضى از تحليل گران تاريخ هم عقيده دارند كه - حسين (عليه السلام) به عنوان يك فرد آن روز قيام نكرد. جوامع اسلامى از شنيدن اين كه در مقابل آن طاغوت نابكار، فردى به اين عظمت قيام كرده است ، در حقيقت همه انسان هاى آن روز پذيرفته بودند، مگر كسانى كه سفره هاى رنگارنگ آل اميه آن ها را گول زده بود. ولى انسان ها، از ته دل به وضع حسين رضايت دادند. مثل اين كه حسين را نماينده كل انسانيت دانستند. اين نشاط دارد كه انسان ها - اگر هم اكثريت دنيا با نابكاران باشد - خوشحال باشند كه در رديف اول ، حسين بن على را دارند. نشاط دارد اگر شما در اين گروه هستيد. اى كسانى كه در اين دنيا مى گوييد گمشده داريم ، در گروه چه كسى هستيد؟ ما در آن گروهى هستيم كه رديف اولش ، حسين بود كه حتى نگفت من پسر فاطمه هستم - البته در مواردى استشهاد مى فرمود - از اين به بعد براى اتمام حجت گفت ، ولى مطلب اين بود كه : من بر مبناى حقم و اگر كسى اعتراض دارد، اعتراض كند، اما هيچ كس اعتراض نكرد. خدايا، بشر اين قدر لجاجت داشته باشد كه اعتراض كند. چه اعتراضى بكند؟ حسين ايستاد و فرمود كه : فاجمعوا امركم ثم اقضوا فى ...، ((بينديشيد و يك مقدار دسته جمعى فكر كنيد، سپس هر حكمى درباره من مى خواهيد بكنيد.)) من هم اين جا ايستاده ام ، اما آخر بينديشيد. اى برادر تو همان انديشه اى مابقى خود استخوان و ريشه اى گر بود انديشه ات گل ، گلشنى ور بود خارى ، تو هيمه (280) گلخنى گر در دل تو گل گذرد گل باشى ور بلبل بى قرار، بلبل باشى تو جزئى و حق كل است اگر روزى چند انديشه كل پيشه كنى كل باشى (281) انديشه اين عظمت را دارد. چرا اين قدر عجله مى كنيد؟ خيلى دقت كنيد. بزرگ ترين نعمت خدا انديشه است . آدم بعدا فكر مى كند. خامىِ ما را ببينيد كه كار را انجام مى دهيم ، بعدا در فكر مى افتيم كه چرا اين طور شد؟ پيش از چرا، بگو: به اين علت نمى كنم . يا به اين علت ، به اين كار خير اقدام مى كنم . آيات شريفه نيز درباره تفكر و تعقل بسيار اصرار فرموده است . آن هايى كه مى گويند: ((اديان ، با تفكر و انديشه خيلى ارتباط ندارند و فقط تعبد است ))، ان شاءالله شوخى مى كنند. آن ها مى خواهند كمى بچه ها خوشحال باشند! آيات سر تا پا تفكر و انديشه است . اين جا حسين يك كلمه به آن ها مى گويد: ((بينديشيد، بعدا هم من در اختيار شما هستم . من نمى خواهم از دست شما فرار كنم ، ولى فقط بينديشيد، كه بعدها يك دفعه تمام دنيا، شما را زير رگبار لعنت قرار ندهد)). مگر مهاتما گاندى نبود كه گفت : ((ما كارى نمى كنيم . فقط راهى را پيش گرفته ايم كه امام سوم شيعيان پيش گرفت (يعنى حسين .((- (282) گاندى پانصد ميليون نفر را حركت داد. اسم حسين را هم برده است ، و تا زمانى روز عاشورا در كشور هند، تعطيل رسمى بود. البته ما وقتى كه در سمينار بين المللى هزاره ابن سينا در دهلى نو شركت كرديم ، مصادف بود با ايام عاشورا كه فقط به همين كلام گاندى ، تعطيل عمومى بود. آرى ، فاجمعوا امركم ((كمى فكر كنيد، كمى بينديشيد.)) براى انسان هر لحظه امكان انديشه نيست . اين طور نيست كه اولاد آدم هر كارى كه مى كند، در هر لحظه بنشيند و انديشه منطقى داشته باشد. اما در كارهايمان مغز را آماده فكر كنيم ، يعنى اين گونه نباشد كه بگذاريم حوادث ما را بسازد. وقتى كه خودمان را آماده كنيم ، تا آن جا كه قدرت داريم ، با انديشه و با فكر پيش برويم . والا نمى بايست اين چنين نقطه سياه و خجلت آورى در تاريخ بشرى نقش ببندد. مخصوصا اگر اين مساءله از نظر تاريخى درست باشد، كه به اين ها سه روز (از روز هفتم به بعد) آب ندادند. بعضى ها هم مى گويند از روز هشتم . واقعا معناى اين عمل چيست ؟ اى صاحب نظران علوم انسانى ! شما مى خواهيد درباره چه چيز بحث كنيد؟ بشر در اين جا چه قيافه اى را مى خواهد نشان بدهد؟ و در آن جا چه قيافه اى مى خواهد نشان بدهد كه مى گويد يا اباعبدالله ، آيا مى گويى ما تو را رها كنيم برويم ؟ امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا گفت : هوا تاريك شده است ، برويد. هر كسى دست يكى از اهل بيت مرا و اهل بيت خودش را بگيرد و برود. من خواهش مى كنم {در عبارات زير} دقت كنيد. يكى از اين ها گفت : ((يا اباعبدالله ، حتى اگر زندگانى ابديت داشت و اصلا مرگ نبود، ما پشت اين چشم ها شكوهى ديده ايم كه نمى توانيم تو را رها كنيم . كجا برويم ؟ ما داريم حق و حقيقت را مى بينيم .)) واقعا آنان بر زمان و دنيا سوار شدند و به فراسوى زمان قدم گذاشتند. كسى كه با حقيقت در ارتباط است ، براى او هزار سال و ميليارد سال عمر مطرح نيست . حقيقت ، مافوق روز و شب و لذت و الم است ، كه اين ها (ياران حسين ) با يك ديدار به اين حال رسيده بودند. آيا نبايد ما درباره اين ها بحث كنيم ؟ ما بايد بگوييم ، كه بشر اين استعدادها و سرمايه ها را دارد. به هرحال ، گريه ها و احساساتى كه در اين حادثه بسيار بزرگ به وجود مى آيد، در جريان است . حتى در قلم خارجى ها مشاهده مى شود، مثل پطروشفسكى استاد دانشگاه لنينگراد كه درباره امام حسين و ايران و تاريخ اسلام كتابى دارد (ترجمه آقاى كريم كشاورز). امثال اين ها با اين كه شايد اصلا با دين سروكار ندارند، وقتى به حسين مى رسند، معلوم است كه دستشان مى لرزد. يعنى در مقابل عظمت عجيبى قرار مى گيرند، با اين كه شايد اصلا مذهب {حسين } را قبول ندارند. اصلا خيلى دور از اين حرف ها هستند، ولى اين را صريح مى دانند كه در درون حسين چه چيزى هست ، در آن هنگام نيز قلم آنان مى گريد. در حقيقت ، آدمى احساس مى كند كه اين قلم ، اكنون در حال گريه است ، اگرچه كار قلمى خودش را انجام مى دهد. خداوندا! پروردگارا! ما را تا آخرين لحظات عمر، از اين احساسات پاك محروم مفرما. پروردگارا! خداوندا! تو را سوگند مى دهيم به عظمتت ، ما را از اين احساسات بسيار عالى ، هم به نتيجه برسان و هم برخوردار بفرما. خداوندا! جوانان ما را در مسير حسين قرار بده . خداوندا! هميشه ما را از مدافعين مظلومان قرار بده . خدايا! ما را موفق بفرما كه هيچ لحظه اى به ظالم كمك نكنيم . خداوندا! پروردگارا! عنايت بفرما برخود حسين گريه كنيم و از اين راه و از اين مسير، راهى بارگاه ربوبى تو شويم ، آن گاه اياك نعبد و اياك نستعين بگوييم و حباب وار براى زيارت رخ يار سرى كشيم و نگاهى كنيم و آب شويم ، ولى يار را ببينيم . السلام عليك يا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك عليك منى سلام الله ابدا ما بقيت و بقى الليل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منى لزيارتكم . السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولادالحسين و على اصحاب الحسين . ((آمين ))
منبع : پایگاه اسلام شیعه