
نفس و سختى دل کندن از ظواهر مادى
انسان پیش از این که با معارف الهى آشنا شود و به مدرسه پربرکت انبیاى خدا، ائمّه و اولیا راه پیدا کند، با تمام وجود با ظواهر عالم سر و کار دارد. معمولاً لذتهایى که از ظواهر زندگى دنیا براى انسان پدید مىآید، قابل لمس است.انسان با حس چشم، شامّه، گوش و لامسه که پوست است و به قول معروف با این پنج حسى که دارد، با ظواهر دنیا رابطه برقرار مىکند و در این رابطههایى که با ظواهر دنیا دارد، لذتهایى هم کسب مىکند. در نتیجه، وابستگى انسان تا پیش از ارتباط با حقایق، با ظواهر دنیا و به ویژه ظواهر لذتآور بسیار نزدیک و سخت است.حالا مىخواهد این وابستگى را تبدیل کند. وقتى پاى معارف به میان آمد، پاى ارتباط با حقیقت عالَم که خداست به میان آمد، از طریق پیامبران و دستورات انبیا، ائمّه و فرهنگ ائمّه و قرآن مجید، تبدیل این روابط به آن روابط و تحت الشعاع قرار دادن روابط حسى در سایه روابط معنوى کار بسیار سختى است.در بدو امر براى تبدیل این روابط به روابط عالىتر و تحت الشعاع قرار دادن روابط حسى در سایه حکومت روابط معنوى، جان کندن لازم دارد. در بدو امر هم آن روابط هیچ لذتى ندارند، فقط به تعبیر پیغمبر اسلام و امیرالمومنین الم دارد، درد دارد. بدن با خواب رابطهاش بسیار قوى است، لذت هم مىبرد. در این صورت اگر بخواهد این رابطه را در قطعهاى از زمان رها کند، ابتدا باید با «اللّه اکبر» فجر صادق، بلند شود، یخ حیاط را بشکند، با آب داغ یخ شیر را باز کند، وضو بگیرد و به نماز بایستد. تبدیل این رابطه کار مشکلى است، هیچ لذتى هم ندارد، بسیار هم سختى دارد. رها کردن رختخواب گرم و شکستن یخ در هواى بیست درجه زیر صفر و وضو گرفتن و نماز خواندن چه عشق و لذتى دارد! جنگ بین نفس و خدا از همین جا شروع مىشود : «اِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَهُبِالسُّوءِ ...»1 ؛ انسان حس مىکند که وجودش به او مىگوید، بخواب، در هواى سرد کجا مىخواهى بروى؟!این یک کار کوچک است، اگر پاى نخوردن در کار بیاید، سختتر است. عمق عالم به انسان بگوید که رابطه را از خوردن به نخوردن تبدیل کن، نخور و نیاشام، ده دقیقه به ساعت سه بلند شو و بگو نمىخورم، تا ده دقیقه به هشت شب، سر کار هم برو، آفتاب هم بخور، عرق هم بریز، رنج هم ببر، تشنگى را هم بکش . گرسنگى تو را از پا درمىآورد، نخور، یخچال پر از میوه است، جلوى چشمت است، هیچ کس هم در خانه نیست، نخور، این چه لذتى دارد؟ بسیار هم سخت و دردناک است، واقعا هم درد دارد. امروز در نماز جمعه شخصى مىگفت که از ساعت سه صبح تا هشت شب در این هواى گرم روزه را که گرفتید، گفتى نماز جمعه هم بیا که آمدیم، الان هم که مغز ما نزدیک است بجوشد در آفتاب وسط خیابان، اما اگر خودت جاى ما بودى، نه در نماز جمعه شرکت مىکردى، نه روزه مىگرفتى، لذتى ندارد.