
تربیت نفس امیر الموءمنین علیه السلام
امیر المومنین به امام مجتبى علیه السلام فرمود : «حسن جان 365 شبانهروز است هوس کردهام یک مقدار جگر گوسفند پخته (نه کباب شده) بخورم. این یک ساله دائم به نفسم گفتم : صبر کن، صبر کن. امیر المومنین علیه السلام مىفرمود : فقط در دنیا خودم را آماده کردم که نفسم را تربیت کنم. فقط صبر کن. خدا ماه رمضان را براى چه آفریده، براى این که ما همرنگ خودش شویم، نه این که خودش نمىخورد! نمىآشامد! هیچ کار مادى ندارد. دلش خواسته یک ماه همرنگ خودش باشیم و تا سال دیگر این رنگ روى ما باشد. حال بگذریم از این که هر سال پس از ماه رمضان این رنگها را شستیم و پاکش کردیم و دوباره بىرنگ شدیم. در همین بىرنگى شیطان به ما رنگ زد و ما شیطانى شدیم. اکنون دوباره ما را زنده گذاشته، ماه رمضان آمده و ما را پذیرفته که دو مرتبه رنگ او به ما بخورد « صِبْغَهَ اللّهِ وَمَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَهً »10 ؛
رنگ خدا را [ که اسلام است ، انتخاب کنید ] و چه کسى رنگش نیکوتر از رنگ خداست ؟بندگان من، من عاشق شمایم، شما هم بیایید رنگ من شوید، نخورید، نیاشامید، نپوشید، نگویید، نبینید، ما به خدا چه مىگوییم، مىگوییم :« هُوَ اَهْلُ التَّقْوَى وَاَهْلُ الْمَغْفِرَهِ »11.او سزاوار است که از وى پروا کنند ، و سزاوار است که به آمرزشش امید بندند .«اى خدایى که اهل تقوا و مغفرتى». ما این رنگ را باید بگیریم. ما باید کلید حل مشکلات شویم، باید بر درهاى گمراهى قفل باشیم.امام مجتبى علیه السلام عرض کرد : بابا جگر را فراهم کنم، فرمود : بله. ابتدا امام مجتبى وارد اتاق شد. خواهرها و برادرها را صدا زد. مىخواست خبر خوشحالکنندهاى بدهد، چون بچهها 63 سال مىبینند که امام چند نان جوین را در یک دانه جعر مىگذارد، درش را مىبندد و مُهر مىکند، مبادا اهل خانه به این نان جو آب بپاشند تا نرم شود. بالاترین خورش سفره على علیه السلام هم، یا نمک و خرماست و یا شیر، صدا زد : برادرها، خواهرها پدر امروز مىخواهد غذاى خوشمزهاى بخورد. به مغازه قصابى رفت و مقدارى جگر خرید. آب پز کردند و وسط یک نان نرم گذاشتند. امام مجتبى علیه السلام برداشت و حرکت کرد. وقتى با ترس و لرز جلوى امیر المومنین گذاشت، بچهها همه نگاه مىکنند. امام مجتبى مودب گوشه اتاق ایستادهاند. این نان را گرفت و از روى جگر بلند کرد. یک نگاهى کرد و فرمود : حسن جان! در کوفه خانهاى را مىتوان سراغ گرفت که از این غذا نخورده باشد؟ عرض کرد : پدر جان! ممکن است. فرمود : حسن جان! به جان من، این غذا را بردار و به محله فقرا ببر و ببین چه کسى از این غذا تاکنون نخورده، به آنها بده تا بخورند، زیرا در روز قیامت طاقت محاکمه خدا را ندارم. عزیزان از این محبتى که به خدا داشتید، از خدا بخواهید تا از این دریایى که به شما چشاند، قطرهاش را هم به ما بچشاند، چون ما عمرى بىمعرفت و ظالمانه زندگى کردیم. اکنون این بىخبرى را مىفهمیم، خیلى به ما سخت مىگذرد که ما این مدت عمرمان را چه قدر بد گذراندیم. اى خدا، از عبادتمان اصلاً راضى نیستیم. حال گناهش در جاى خودش محفوظ.بر در کعبه سائلى دیدم که همى گفت و خوش مىگفت :
من نگویم که تو حرفم بپذیر
قلم عفو به گناهانم کش
کدام عبادت، کدام اطاعت. بدون شناخت که انسان نمىتواند عبادت و بندگى کند. حالا مهمان تو هستیم. با مهمان چگونه باید معامله کرد. از مهمان چگونه باید پذیرایى کرد. چنین افرادى شب که به منزل مىآمدند، ناراحت بودند، مىگفتند : امروز کار خیر نصیب ما نشده است و مشکلى را حل نکردیم. امروز دردى را دوا نکردهایم. امروز کارى براى خدا نکردیم. این درباره اهل معرفت. پروردگار در ابتداى آیه، خودش را تعظیم مىکند : «سبحان» پاک و منزه از هر عیب و نقصى است و دنباله آیه، مسائل بسیار مهمى است که در بحث آینده خواهد آمد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . یس (36) : 36.
2 . مریم (19) : 29.
3 . مریم (19) : 30.
4 . «مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطَاعَ اللّهَ» نساء (4) : 80 .
5 . شمس (91) : 7 ـ 8 .
6 . الرحمن (55) : 6 .
7 . مریم (19) : 30.
8 . نبا (78) : 9.
9 . مکاتیب الرسول : 3/275 الکافى : 2/163، در کتاب الکافى «لا» بدل «ولم» آمده است.
10 . بقره (2) : 138.
11 . مدثر (74) : 56 .