
نسخه جالینوس حکیم
جالینوس، طبیب بسیار مهمى بود. به یکى از دوستانش گفت که یک نسخه مىنویسم زود برو دارویش را برایم بگیر و بیاور.شاگرد داروها را مىشناخت، دکتر داروفروش را هم مىشناخت، وقتى نسخه را از جالینوس گرفت و خواند، دید که جالینوس حکیم، با آن عظمت مقامش، داروى خوب شدن از مرض دیوانگى را در این نسخه نوشته است. از جالینوس پرسید : این دارویى را که شما در این نسخه نوشتهاید براى خودتان مىخواهید؟گفت: بله.پرسید: این دارو که براى دیوانههاست این را به دیوانهها مىدهند که خوب بشوند، شما براى چه مىخواهید؟ شما امروز در یونان در راس عاقلان قرار دارید و همه، شما را به ادب و تربیت و عقل و حکمت و عظمت و کرامت مىشناسند؟
فرمود: نه، این دارو براى من لازم است.پرسید: چرا؟گفت : براى این که دیروز در محلّى بودم، دیوانهاى در آن محلّ بود که در میان همه افرادى که آن جا بودند فقط نزد من نشست، یک ساعت هم با من بود، هم به من خندید، هم حرف زد، هم به من انس گرفت. اگر یک رشته از دیوانگى او در من نبود که میان من و آن دیوانه تجانسى برقرار نمىشد، معلوم مىشود که یک رشته همجنسى میان من و آن دیوانه هست. اگر انسان عمرى را با شیطان مانوس و همجنس باشد، آیا در قیامت مىتواند به خدا بگوید که من مال تو هستم.