فارسی
شنبه 24 شهريور 1403 - السبت 9 ربيع الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ادامه حکایت یکى از مردان الهى

پرسید : ولى من هر چه فکر کردم که امروز از وجود مقدّس تو چه کم گذاشته ام که به جایش با شکستن پیشانى آن را پر کردى، چیزى به نظرم نیامد. وضویم را گرفتم. نماز شبم را خواندم، خیلى گریه کردم. نزدیکى هاى صبح به خواب سنگینى فرو رفتم. پیش از اذان صبح چرت مختصرى مرا فرا گرفت، در خواب شخصى به من گفت : شیخ امروز بعد از ظهر به مجلس عروسى رفته بودى، تو را چه به بستنى خوردن؟ امیر المومنین تکلیفى داشت. البته به یارانشان مى فرمودند : «شما که در حدّ من نیستید، این تکالیف را ندارید». هزاران نفر ممکن است بستنى بخورند، خداوند هم بگوید : نوش جانتان. اما ممکن است یک نفر هم بستنى بخورد و پروردگار بفرماید تو چرا؟ ممکن است کسى لباسى را بپوشد، حلال حلال هم باشد، اما پروردگار بفرماید : محبوب من، بنده من تو چرا؟ این لباس، لباس تو نیست. من این توقّع را از تو ندارم.

 

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

پيام پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله از ...
عظمت كعبه‏
آداب شروع نماز
آشنايي با كرامات اهل بيت(ع)
عرفان اسلامي: شرح مصباح الشريعه (جلد 5)
سفر دوم
اعراض نفس از عدالت
سجده و ترك خويشتن‏
سجود اهل طاعت و عبادت‏
برخورد شديد پيامبر صلى الله عليه و آله با بخيل‏

بیشترین بازدید این مجموعه

رحمت آوردن به ناتوان
توجه قلبى و روحى
گفتار عارفى وارسته
ضلالت
عادّى‏ترين مرحله شكر
ویژه نامه مراسم پر فیض دعای عرفه استاد انصاریان ...
دبیر علمی دومین کنگره علمی حماسه حسینی عنوان کرد
شناخت زهد
ورع ابن سيرين‏
امام سجاد(ع) و قیام ها

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^