فارسی
چهارشنبه 03 مرداد 1403 - الاربعاء 16 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

عبد شاكر ، راضى به فعل حق

يكى از شاگردان با معرفت عارف ربانى ، الهى قمشه اى نقل كرد : آن جناب سفرى به آستانه بوسى عبد راضى حضرت رضا عليه السلام به مشهد مشرّف شد . شبى در حرم حضرت رضا عرضه مى دارد : يابن رسول اللّه ! شما داراى مقام رضاى كامل هستيد ، از حضرت حق بخواهيد ذرّه اى از اين مقام به اين فقير عنايت كند .
وقتى از حرم خارج مى شود ، ماشينى در خيابان به او مى زند ، وقتى چشم باز مى كند خود را روى تخت بيمارستان مى بيند ، سؤال مى كند : چه شده ؟ مى گويند : تصادف كرده ايد و راننده اى كه به شما زده دستگير شده و اين جاست ، مى گويد :
كاغذ و قلمى به من بدهيد ، يك رضايت نامه كامل مى نويسد و دستور مى دهد راننده را آزاد كنيد ؛ زيرا من چند لحظه قبل در حرم حضرت رضا از خداوند عزيز طلب مقام رضا كردم و اين مصيبت ، برق اوّل اين مقام جهت امتحان استعداد و ادعاى من است ، اگر در همين مرحله اوّل زبان و دل به گله و شكايت باز كنم از به دست آوردن اين عنايت محروم خواهم شد !!
در هر صورت ، عبد شاكر كسى است كه در هر مقامى كه هست در كمال عشق و شور از وجود مقدس دوست ، راضى باشد .
سالى براى زيارت عارف كامل ، حضرت آيت اللّه حاج آقا رحيم ارباب كه از حسنات روزگار بود ، به اصفهان رفتم . من زمانى خدمت اين مرد بزرگ رسيدم كه نزديك به هفت سال بود چشمش را بر اثر كهولت سن از دست داده بود ، مردى در همان وقت به محضر ايشان مشرّف شد و گفت : فلان آشنا از حال شما و چشم شما جويا شد ، فرمود : حالم بسيار عالى است و چشمم مربوط به او نيست ، محبوب من علاقه داشت هشتاد سال ببينم و اكنون مصلحت ديده بدون بينايى باشم و من صد در صد به مصلحت محبوبم راضى هستم !!
امام سجّاد عليه السلام سراسر عمر پنجاه و هفت ساله اش به سخت ترين مصيبت ها و رنج ها گذشت ، رنج هايى كه به فرموده حضرت زهرا عليهاالسلام اگر به روز روشن مى زدند تبديل به شب تاريك مى شد ؛ اما در ميان اين موج سنگين حوادث و بلاها از حضرت حق دو برنامه مى خواست : طول عمر براى عبادت و زبان و دل بيدار براى شكرگزارى !!
شما اى عزيزان ! در تمام لحظات در محضر مقدّس خداييد ، سعى كنيد فقط متوجه و بيدار او باشيد ، وقتى همه چيز را تابع عشق و علاقه به او قرار داديد و غير عظمت و هيبت و جلال او نديديد ، جز مقام شكر و رضايت به داده او كه عين علم و عدل و حكمت و عنايت اوست نخواهيد داشت .
در كتاب «فيه ما فيه» آمده : يكى گفت : اين جا چيزى فراموش كرده ام ، بيدارى گفت : در عالم يك چيز است كه فراموش شدنى نيست ، اگر همه چيز را فراموش كنى و آن را از ياد نبرى باك نيست ، اما اگر همه چيز را به جاى آرى و هيچ چيز را فراموش نكنى ، ولى او را فراموش كنى هيچ كار نكرده اى .
چنان چه كسى تو را به جايى براى كار معيّن بفرستد و تو در آن جا صد كار انجام دهى و آن را به جاى نياورى چنان است كه كارى نكردى ، او تو را به دنيا آورد براى يك كار و آن دوستى با خودش و اين كه او مقصود باشد ، تو را اگر هزاران مقصد باشد و هزاران كار و او نباشد انگار هيچ كار نكرده اى !! در ادّعا ، ديندار بودن و شاكر بودن ، و راضى بودن كار بسيار آسانى است و هر حيوانى را مى توان تعليم كرد كه اين ادّعا را داشته باشد ، شاكر بودن و راضى بودن به داده حق به نحو حقيقت ، مهمّ و پرثمر است .
صاحب تفسير مثنوى در ذيل يك بيت جلال الدين مى گويد :
اگر تمام زندگى را شب و روز خدا خدا بگوييم ، مادامى كه گرايش واقعى پيدا نكنيم ، يعنى زندگى را به فرمان هاى اصيل او وصل نكنيم و به تهذيب خود برنخيزيم ، تلفظ كلمه خدا خدا شخصيّت ما را به كمال مطلوب نخواهد رساند .
اگر روزى گرايش واقعى به حق پيدا كنيم و اتصال به حق و حقيقت به ما دست دهد ، امكان ندارد كه آن روز براى منافع خود دروغى بگوييم و دست به فحشا بزنيم .
اگر روزى گرايش واقعى به حق و حقيقت به ما دست دهد ، محال است كه ديگران را وسيله و خود را هدف بپنداريم و براى يك دستمال ، قيصريه را به آتش بكشيم و براى حفظ موقعيّت خود ، جان انسان ها را بازيچه هوس هاى خود قرار دهيم !!
اگر روزى گرايش واقعى به حق و حقيقت به ما دست دهد ، كلمات ابوذر را در برابر نيرومندان دورانش كه كلمه حقى در برابر پيشوايان منحرف بود ، باعظمت ترين ذكر خداوندى خواهيم يافت ، آن وقت به ذكر معمولى قانع نمى شويم و از ذكرى كه به منافع ما لطمه مى زند ، نمى گريزيم و همان ذكر را شكر زبان به حساب مى آوريم گرچه سرِ ما و جان ما در راه آن شكر برود !! و به اين سر و جان فدا كردن كه از دل شكر حق و ذكر او زاييده مى شود با تمام هستى رضايت خواهيم داد !
وقتى به حق و حقيقت گرايش پيدا كنيم ، خواهيم يافت كه درخشان ترين ذكر خداوندى و شكر الهى و رضايت از حق ، همان بود كه نيايش گر حقيقى ، حضرت سيدالشّهدا عليه السلام به زبان آورد و جان خود را در همان راه و همان ذكر از دست داد تا به بارگاه جانان قدم بگذارد ، او شب عاشورا كه به ظاهر سخت ترين شب عالم بود با يارانش در حال ناله و گريه از خدا مى خواستند ، اى خدا ! ما را از بندگان شاكرت قرار بده .  وَاجْعَلْنا مِنَ الشَّاكِرينَ !!
اين عبد فانى و غرق بحر معاصى در اظهار ارادت به حضرت دوست چنين سروده ام :
عشق روى تو بود مدرسه و مكتب من
در غم هجر تو اى كوكب رخشنده جان
تا به دامان وصالت برسد دست دلم
ذكر تو نور شب و ياد توام مونس روز
وارهان از غم هجرم كه به جان تو قسم
 رندى و باده پرستى و سراپا مستى
وعده وصل توام جان دگر داد به من
از غم هجر تو مسكين شده در سوز و گداز
رحمى آخر تو نما بر من و تاب و تب من
بندگى بر سر كوى تو بود مطلب من
گذرد سال و مه و هفته و روز و شب من
هر شب از بام فلك درگذرد يا رب من
عاشقم عشق تو باشد به جهان مذهب من
جان رسيدست زبار غم تو بر لب من
در ره عشق تو اى دوست شده مشرب من
رهروم سوى تو و عشق بود مركب من
رحمى آخر تو نما بر من و تاب و تب من
بياييد براى كسب حقايق و آراسته شدن به فضايل ، دست به دامان انبيا و امامان عليهم السلام و اوليا بزنيم ، باشد كه نور معرفت ، قلب و جان ما را روشن كند و ما از اين لجن زار متعفّن ماديّت و خودخواهى و خودپرستى نجات پيدا كرده ، در صف بندگان شايسته دوست قرار بگيريم و از مقامات عالى الهى هم چون ذكر و شكر و رضا بهره مند گشته ، به خير دنيا و آخرت برسيم ، دنيا جز تكرار
خوردن و پوشيدن و خوابيدن چيزى نيست ، اين سرمايه گرانبهاى عمر و هستى را كه با تمام جهان نمى توان عوض كرد صرف تكرار مكرّرات نكنيد ، به عاقبت خويش بينديشيد و از جريمه هاى سنگينى كه براى مجرمان آماده شده بترسيد .
به قول باباى شوريده حال ، بابا طاهر همدانى :
امان روزى كه قاضى مون خدا بو
به نوبت بگذرند پير و جوانان
واى آن وقتى كه نوبت آنِ ما بو
سر پُلّ صراطم ماجرا بو
واى آن وقتى كه نوبت آنِ ما بو
اگر زرّين كلاهى عاقبت هيچ
اگر ملك سليمانت ببخشند
در آخر زير خاكى عاقبت هيچ
اگر چون پادشاهى عاقبت هيچ
در آخر زير خاكى عاقبت هيچ
به گورستان گذر كردم صباحى
 شنيدم كلّه اى با خاك مى گفت
كه اين دنيا نمى ارزد به كاهى
شنيدم ناله و افغان و آهى
كه اين دنيا نمى ارزد به كاهى
به گورستان گذر كردم كم و بيش
 نه درويشى به خاكى بى كفن ماند
 نه دولتمند برد از يك كفن بيش
بديدم حال دولتمند و درويش
نه دولتمند برد از يك كفن بيش
دنيا خوان بى و مردم ميهمان بى
سيه چالى كنن نامش نهند گور
 به مو واجن كه اينت خانمان بى
امروز لاله بى و فردا خزان بى
به مو واجن كه اينت خانمان بى
امان روزى كه در قبرم نهند تنگ
 نه پاى آن كه بگريزم به جايى
 نه دست آن كه با موران كنم جنگ
ببالينم نهندخشت و گل و سنگ
 نه دست آن كه با موران كنم جنگ
دلا غافل زسبحانى چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملايك
تو قدر خود نميدانى چه حاصل
مطيع نفس و شيطانى چه حاصل
تو قدر خود نميدانى چه حاصل
دلم زار و حزينه چون ننالم
بمن واجن كه چون و چند نايى
چو مرگم در كمينه چون ننالم
وجودم آتشينه چون ننالم
چو مرگم در كمينه چون ننالم
 [ وَأَنْ لا يَعْصِيَهُ بِنِعْمَتِهِ أَوْ يُخَالِفَهُ بِشَىْ ءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ ]

 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نسخه جالینوس حکیم
حرص در روايات‏
سبب هلاكت خلق‏
كلام علامه مجلسى رحمه الله در انديشه‏ علامه ...
عمل صالح چیست
آثار معرفت نفس
مراحل مختلف شكل‏گيرى انسان در رحم مادر دوران ماه ...
روپوش قبر مطهر امام حسين(ع)، در اصفهان دوخته ...
اسرار طواف‏
دستور العملى از مرحوم بهارى رحمه الله‏

بیشترین بازدید این مجموعه

نسخه جالینوس حکیم
ناله نفس
پرهاى پرندگان و حیات انسان
آثار خطرناك مال حرام
چهار عنصر وجود انسان
قدردانی استاد انصاریان از خادمین سیدالشهدا علیه ...
روپوش قبر مطهر امام حسين(ع)، در اصفهان دوخته ...
اسرار طواف‏
عبادت، علت رشد و كمال‏
دستور العملى از مرحوم بهارى رحمه الله‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^