فارسی
دوشنبه 01 مرداد 1403 - الاثنين 14 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 18
100% این مطلب را پسندیده اند

اخلاق حضرت امام هادى (علیه السلام)

ابوهاشم جعفرى مى گوید : تنگدستى بسیار سختى به من رسید ، به سوى ابى الحسن على بن محمّد (علیهما السلام) رفتم ، به من اجازه ورود داد ، هنگامى که نشستم فرمود : اى ابا هاشم ! کدام نعمت خداى عزّ و جلّ را بر خود مى خواهى شکر کنى ؟ !

زبانم بند آمد و نمى دانستم چه جوابى به حضرت بدهم ، امام (علیه السلام)شروع به سخن کرده ، فرمود :

رَزَقَکَ الایمَانَ فَحَرَّمَ بَدَنَکَ عَلَى النَّارِ ،

خداى مهربان ایمان را روزى تو کرد و در نتیجه بدنت را بر آتش دوزخ حرام نمود .

وَرَزَقَکَ العَافِیَهَ فَاعَانَکَ عَلَى الطَّاعَهِ ،

و سلامتى و عافیت به تو بخشید ، در نتیجه تو را بر طاعت و عبادت یارى داد .

وَرَزَقَکَ القُنُوعَ فَصَانَکَ عَنِ التَبَذُّلِ .

و قناعت را روزى تو فرمود در نتیجه از ناخویشتن دارى مصونت داشت .

اى ابوهاشم ! من به این خاطر با این مطالب با تو شروع به سخن کردم که گمان بردم مى خواهى نزد من از کسى که این همه لطف و محبت در حق تو کرده ، شکایت کنى ، در ضمن دستور داده ام صد دینار به تو بدهند ، آن را بگیر .

محبت و لطف ویژه حضرت به شیعیان

گروهى از اهل اصفهان از جمله ابوالعباس احمد بن نضر و ابوجعفر محمّد بن علویه مى گویند : در اصفهان مردى بود شیعه ، به نام عبدالرحمن ، به او گفتند : به چه سبب در این روزگار اعتقاد به امامت امام على النقى (علیه السلام) ـ نه کس دیگر ـ را بر خود واجب نمودى ؟

گفت : شاهد چیزى بودم که آن را بر من واجب کرد و آن اینکه من مردى فقیر و تهیدست بودم ، با زبانى گویا و با جرات . سالى از سال ها اهل اصفهان مرا با کسان دیگرى براى دادخواهى به بارگاه متوکل فرستادند .

روزى بر در بارگاه متوکل بودیم که فرمان احضار على بن محمّد بن رضا (علیهم السلام)صادر شد ، به برخى از کسانى که حاضر بودند گفتم : این مرد که فرمان به احضارش داده اند کیست ؟ گفته شد : مردى علوى است و رافضیان به امامتش اعتقاد دارند سپس گفت که ممکن است متوکل براى به قتل رساندنش او را احضار کرده است ، گفتم : از اینجا نمى روم تا بنگرم این مرد چه مردى است .

ایشان سوار بر اسب آمد در حالى که مردم در طرف راست و چپ راه ایستاده بودند و او را تماشا مى کردند ، هنگامى که او را دیدم عشقش به دلم افتاد و پیش خود دعا کردم که خدا شر متوکّل را از او دفع کند .

او در حال حرکت میان مردم فقط به یال اسبش نظر مى کرد و توجهى به راست و چپش نداشت و من هم پیوسته براى او در حال دعا بودم ، چون بر من عبور کرد با چهره مبارکش به من روى آورد و فرمود : خدا دعایت را مستجاب کرد و عمرت را طولانى نمود ، و ثروت و اولادت را بسیار و فراوان کرد ، به خود لرزیدم و در میان یارانم افتادم ، پرسیدند : تو را چه شد ؟ گفتم : خیر است و چیزى در آن باره نگفتم .

پس از آن به اصفهان باز گشتم ، خدا درب ثروتى فراوان به رویم گشود تا جایى که امروز غیر از آنچه بیرون خانه است ، چیزى هایى به ارزش هزار هزار درهم در خانه دارم و ده فرزند به من عنایت شد و اکنون عمرم به هفتاد و چند سال رسیده است و تا حال قایل به امامت آن بزرگوار هستم که آنچه در دل من بود دانست و خدا دعایش را درباره من و براى من مستجاب کرد .
 
پایگاه استاد حسین انصاریان

0
100% (نفر 18)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

روایات امام علی علیه السلام در منابع اهل سنت
پیامبر اکرم (ص) نماد اخلاق
امامتِ حضرت امام جواد (ع) در یک نگاه
از وصال خدا تا تمنای وصال مهدی (عج)
فرهنگ عاشورا(13)
وفات حضرت ام البنین مادر حضرت عباس (ع)
سیرى در سیره امام صادق علیه السلام
نقش بنی امیه در پیدایش نهضت امام حسین(علیه السلام)
عاشورا از نگاه قرآن، سوره ی مبارکه مريم: آيه 7
 كسب و تجارت‏

بیشترین بازدید این مجموعه

همنشينى با بندگان صالح
شفاعت تفضّلی در قرآن
حوادث بعد از واقعه عاشورا
دعا به رزمندگان و مجاهدان اسلام‏
قرآن و جلوه های عزّت و آزادگی در نهضت امام حسین ...
درس هایی آموزنده از زندگانی امام کاظم «علیه ...
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
استفاده امامان(علیهم السلام) از تسبیح برای ذکر
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^