فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

نیاز انسان به اخلاق

بدون ترديد، خوب زيستن و رسيدن به سعادت، آرزوي هر انساني است.آدمی هميشه در پی دستورات و فراميني بوده ‌است كه بتواند با عمل به آنها، مناسبات خود را با ديگران شكل بخشد، تا از اين طريق عمر خود را بگذراند و بقاي حيات خويش را تضمين کند. از اين رو، آدمی نيازمند نظام ارزش‌ها بوده است؛ نظامي كه خوب و بد را براي او معين كند و در پيچ‌و‌‌خم زندگي راهنماي او باشد. اخلاق وسيله‌ای مؤثر براي بهتر زيستن است، پس فراگيري آن، لازمه حيات بشري است.
قانون و نظام اعمال و رفتار آدمی همان «علم اخلاق» است كه قادر است ما را از خطر سقوط نجات دهد. در ميان همه علوم علم اخلاق ضروري‌ترين علم براي انسان است؛ چرا كه در تمام اوراق كتاب زندگي دخالت و نظر دارد، و بدون آن زندگي اجتماعي و فردي در ورطه سقوط است. طبيعت انسان ميل به نفع‌طلبي دارد و اين خود عاملي براي جلوگيري از برپايي جامعه آرمانی است. بسياري از كشمكش‌هاي اجتماعي از اين طبيعت انسان ناشي مي‌شود. از اين رو علاوه بر قانون،‌ به يك نيروي دروني به نام اخلاق نیاز است تا انسان‌ها را كنترل كند.
برتراند راسل كه در بسياري از مسائل انساني شك مي‌كند، معتقد است اخلاق براي انسان لازم است. او مي‌گويد: «افراد بشر تندخو، شهوتران، لجوج و تا حدي ديوانه هستند و به علت ديوانگي‌هايشان برخود و بر ديگران مصيبت‌هايي وارد مي‌كنند كه ممكن است منجر به بدبختي‌هاي هولناكي شود. با اينكه زندگي توأم با احساسات خطرناك است، ولي اگر بخواهيم زندگي بشر لطف خود را از دست ندهد احساسات هم بايد حفظ شود، ميان دو قطب احساسات و كنترل آنها تضادي وجود دارد. از همين تضاد دروني طبيعت بشر، احتياج به اخلاق احساس مي‌شود.»1
پس فضايل اخلاقي نه تنها سبب رستگاري در قيامت است، بلكه وسيله‌اي براي سعادت و خوشبختي در زندگي دنيا هم محسوب مي‌شود. اينجاست كه به اهميت سخن حكمت‌آميز اميرمؤمنان علي (عليه‌السلام) پي مي‌بريم كه مي‌فرمايد: «لوكنا لانرجوا جنة ولا نخشي ناراً ولا ثواباً ولاعقاباً لكان ينبغي لنا ان نطالب بمكارم الاخلاق فانها مما تدل علي سبيل النجاح»2 يعني اگر اميدي به بهشت و ثواب و ترسي از جهنم و عقاب نداشتيم، باز هم شايسته بود كه ما در پي مكارم اخلاق باشيم، زيرا خوشبختي و سعادت را از اين طريق مي‌توان به‌دست آورد.
♦ اهميت علم اخلاق
علم اخلاق از آن رو که فضيلت را از رذيلت و خير را از شر مي‌شناساند، همواره اهميت داشته است. در قرآن كريم هدف از فرستادن پيامبر (صلي‌الله‌عليه ‌وآله) تزكيه نفوس بيان شده است.3 و درسوره مباركه شمس پس از يازده قسم، پروردگار مي‌فرمايد: «قد افلح من زكّها»4 يعني به تحقيق كسي كه تزكيه نفس كرد، رستگار شد. از اين آيات استفاده مي‌شود كه تهذيب نفس هر چند مراتبي دارد و برخي از آن واجب و برخي مستحب است، اما امری حياتي است كه در اسلام جايگاه والايي دارد و پس از مسئله خدا و پيامبر (صلي‌الله‌عليه ‌وآله) نوبت به مسئله اخلاق مي‌رسد و اگر تهذيب و تزكيه نباشد چه بسا اعتقادات اصلي از دست برود.5
اختصاص يافتن بخش قابل توجهي از آيات قرآن كريم و روايات اهل‌بيت (عليهم‌السلام) به تعاليم اخلاقي، بيانگر اهميت مباحث اخلاقي است و از اين مهم‌تر، كامل ساختن مكارم اخلاق، غايت بعثت پيامبر اكرم(صلي‌الله‌عليه ‌وآله) معرفي شده است. آن‌حضرت مي‌فرمايد: «اني بعثت لاتمم‌ مكارم الاخلاق، عليكم بمكارم الاخلاق6 فان ربي بعثني بها»7 (مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را تمام كنم، بر شما لازم است كه به مكارم اخلاق عمل كنيد همانا خداوند متعال مرا برای مكارم اخلاق مبعوث گردانيد.) خداوند متعال سرچشمه تمام فضايل است و قرب و نزديكي به او از طريق متخلق شدن به اخلاق الهي امكان‌پذير است و هر فضيلتي آدمی را گامي به ذات مقدس نزديك‌تر مي‌كند.
در روايتي ديگر پيامبر اكرم(صلي‌الله‌عليه ‌وآله) فضايل اخلاقي را وسيله ارتباط بين خداوند متعال و بندگان معرفي كرده و مي‌فرمايد: «جعل الله سبحانه مكارم الاخلاق صلة‌ بينه وبين عباده فحسب احدكم ان يتمسك بخلق متصل بالله»8 يعني خداوند سبحان فضايل اخلاقي را وسيله ارتباط بين خود و بندگان قرار داد، همين بس كه هر يك از شما دست به اخلاقي بزند، او را به خدا مربوط مي‌سازد.
سفارش ائمه (عليهم‌السلام) به كسب مكارم اخلاق خود دليلي بر اهميت آن است. علي (عليه‌السلام) به كميل مي‌فرمايد: «یا كميل مر اهلك ان يروحوا في كسب المكارم»9 يعني اي كميل خانواده‌ات را فرمان ده كه روزها در پي تحصيل صفات پسنديده باشند.
كسب فضایل که گامي در جهت تأسي به الگوهاي راستين بشري و همانندي با پيامبران الهي است، لطف عظيمي از ناحيه پروردگار است و بايد آن را از خداوند متعال درخواست کرد. امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد:« ان الله عزوجل خص رسله بمكارم الاخلاق فامتحنوا انفسكم فان كانت فيكم فاحمدوا الله واعلموا ان ذلك من خير و الا تكن فيكم فاسألوا الله و ارغبوا اليه فيها»10 (خداوند متعال رسولان خويش را به مكارم اخلاق مخصوص گردانيد، پس شما نيز خود را مورد آزمايش قرار دهيد و با انبياء مقايسه كنيد، اگر صفات حميده را در خود يافتيد، خداوند متعال را سپاس گویيد و بدانيد كه براي شما پسنديده است و در غير اين صورت از خداوند طلب توفيق كنيد و از خود ميل و رغبت نشان دهيد كه به مكارم اخلاق برسيد.)
♦ ضرورت توجه به اخلاق
بي‌شك تهذيب نفس و اصلاح آن نقش بسزايي در سعادت فردي و اجتماعي و دنيوي و اخروي دارد، به گونه‌اي كه اگر انسان تمام علوم را تحصيل كند و همه طبيعت را به تسخير خود درآورد، اما از تسخير درون و تسلط بر نفس خود عاجز باشد، از رسيدن به كمال باز خواهد ماند. چه بسا نابساماني‌هايي كه در سطح جهان پديد مي‌آيد و گرفتاري‌هايي كه بشر امروزه با آن دست به گريبان است، ناشي از عدم توجه به مباحث اخلاقي ‌باشد.
جامعه‌هاي مترقي و به اصطلاح متمدن به سبب روگرداني از ارزش‌هاي اصيل انساني روز به روز به جاهليت نزديك‌تر مي‌شوند و نور معنوي كه سبب روشنايي دل‌هاست، جاي خود را به تيرگي مي‌دهد و قلب‌ها زنگار فراموشي موازين اخلاقي مي‌گيرد و مسلمانان به‌ علت عمل نكردن به معارف بلند اسلام، هر روز گرفتار مشكلاتي هستند. احياي ارزش‌هاي اصيل اخلاقي و بازگشت به اصول فراموش‌شده اسلامي شرط لازم حاكميت بخشيدن اسلام در جامعه‌هاست.
فراگيري و عمل به اخلاق، افراد بشر را از هرگونه عيب و نقص منزه و مبرا ساخته و او را به اوج مكارم اخلاق مي‌رساند، نيروهاي سركش نفس را مهار و رام می‌کند و آنها را در مسير حكمت و عدالت و عفت تقويت مي‌كند تا به پايه مكارم اخلاق برسند.
علم اخلاق معادن مكنون در سرزمين نفس را استخراج می‌کند و آنها را به صورت مكارم اخلاق در می‌آورد و براي بهره‌برداري عمومي آماده مي‌سازد. همين علم است كه نهال گل‌هاي زيبا و معطر را در صفحه نفس می‌نشاند و بهشت برين از مكارم اخلاق را در آن به‌وجود مي‌آورد.
مكارم اخلاق علاوه بر آنكه صاحبش را به عالي‌ترين درجات انسانيت مي‌رساند و بر ديگران برتري مي‌دهد، در آخرت هم او را به  عالي‌ترين درجات بهشت ارتقاء خواهد داد. از اين رو لازم‌ترين علمي است كه بايد آن را فراگرفت. امام‌‌ كاظم (عليه‌السلام) در سخني زيبا، ضرورت فراگيري اين علم را بيان مي‌كند و مي‌فرمايند: « الزم العلم ما ذلك علي صلاح قلبك و اظهر لك فساده»11 (لازم‌ترين علم‌ها براي تو، آن علمي است كه دل و ضميرِ وجودت  را اصلاح كند و فساد اخلاق تو را ظاهر سازد.)
♦ رسالت اخلاق
امتياز و برتري انسان بر ساير موجودات، همانا عقل و قوه استدلال اوست. از طرفي هر فرد از افراد انسان با غرايزي همانند حب ذات، ميل به كمال، استخدام ديگران، علاقه به مال و مقام و غیر اینها آفريده شده است . اين غرايز كه ضامن بقاي انسان و سرچشمه هر نوع تحرك وجنبش حياتي او هستند، آن‌چنان در روان آدمي ريشه دارند كه گاهي سرنوشت او را به دست گرفته وخط و مشي زندگي او را تعيين مي‌کنند و با قدرت و سركشي خيره‌كننده‌اي از نفوذ و بينايي عقل كاسته و آن را محدود مي‌سازند. اينجاست كه نقش اخلاق در زندگي و لزوم رهبري صحيح غرايز روشن و مسئوليت علماي اخلاق ارزيابي مي‌شود. پس شكوفايي انسانيتِ انسان به عنوان رسالت اخلاق معرفي مي‌گردد. علي (عليه‌السلام) در كلامي زيبا مي‌فرمايند: « فمن تخلق بالاخلاق النفسانية فقد صار موجوداً بما هو انسان دون ان يكون موجوداً بما هو حيوان.»12  (كسي كه خود را به اخلاق بيارايد و شخصيت خويش را بپرورد انسان است و گرنه حيوان خواهد بود.)
رسالت علم اخلاق اين است كه با شناسايي استعدادهاي گوناگون انسان و فضايل و رذايل روح آدمي، چگونگي ايجاد تعادل در ميان اميال گوناگون و راه و روش تربيت نفس را ميسر سازد، به گونه‌اي كه انسان بتواند به كمال شايسته خود نايل شود. تفسير واقعي اين كمال و سعادت به آن است كه انسان به قدر ظرفيت و استعداد خود، چه در صفات نفساني و چه در حوزه رفتاري، جلوه اسماء و صفات الهي گردد، تا درحالي كه همه جهان طبيعي به تسبيح جمال وجلال خداوند متعال مشغول‌اند، انسان با اختيار و آزادي خويش، مقرب‌ترين و كامل‌ترين و گوياترين مظهر الهي باشد.
پس مي‌توان چنين نتيجه گرفت که رسالت علم اخلاق شناسايي خلق‌هاي پسنديده و خوي‌هاي ناپسند و راه پيراستن نفس از خلق‌هاي ناپسند و روش آراستن نفس به سجاياي پسنديده است. حال كه اهميت و رسالت اخلاق روشن شد به تعريف آن مي‌پردازيم.
♦ تعريف اخلاق
ماده «خَلق» (بالفتح) به معناي صورت ظاهري است و «خُلق» (بالضم) به معناي صورت باطني است. صورت باطني انسان همچون صورت ظاهري‌اش داراي هيئت و تركيبي زشت يا زيباست. راغب در مفردات هر دو را (خَلق و خُلق) در اصل يكي مي‌داند، لكن «خَلق» (‌بالفتح) را مخصوص شكل‌ها و هيئت‌هايي مي‌داند كه باچشم و بصر درك مي‌شوند و «خُلق» (بالضم) را به سجايا و قوايي كه با بصيرت قابل درك‌اند.13
مجمع‌البحرين «خُلق» (بالضم) را به سجيه و كيفيت نفساني كه افعال از آن به آساني صادر مي‌شود، معنا كرده‌ است.14

علماي اخلاق براي آن تعاريفي ذكر نموده‌اند. ابن مسكويه چنين مي‌گويد:«خلق همان حالت نفساني است كه انسان را به انجام كارهايي دعوت مي‌كند، بي‌آنكه نياز به تفكر و انديشه داشته باشد.»
پس سلسله صفاتي كه در نفس و روح انسان ثابت و ريشه‌دار است و به صورت ملكه شده و به راحتي منشأ صدور اعمال خوب يا بد مي‌شود، اخلاق ناميده مي‌شود. گاهي اين افعال و اعمال شرعاً و عقلاً پسنديده است كه به آن اخلاق نيكو و گاهي ناپسند است كه به آن اخلاق بد مي‌گويند.15
موضوع علم اخلاق
موضوع هر علم عبارت است از آن حقيقت كلي كه محور تمام مسائل آن علم است. موضوع علم اخلاق، نفس ناطقه و جان است، اما نه از آن جهت كه نفس مجرد يا مادي است، بلكه از اين جهت كه از اين نفس انساني با اراده و اختيار خودش افعالي، اعم از نيك و بد، صادر مي‌شود. حقيقت انسان نفس اوست و رسوخ خلقي خاص در نفس انساني، سبب انجام كرداري نيك يا بد خواهد شد. اگر شرافت و اهميت هر علمي به شرافت موضوع آن باشد، بی‌ترديد پس از علم خداشناسي شريف‌ترين علمي كه جامعه بشري به آن نياز دارد، علم اخلاق است، زيرا پس از آفريدگار كه موضوع خداشناسي است هيچ موجودي به شرافت جان و نفس آدمي نيست.
♦ آيا اخلاق قابل تغيير است؟
برخي بر اين عقيده هستند كه مباحث اخلاقي و تربيتی بي‌فايده است، چرا كه علم اخلاق رسالتش تغيير خلق و خوي‌های بد به نيك است و اين در صورتي ثمربخش است كه اخلاق قابل تغيير باشد و لكن خلق قابل تغيير نيست. بطلان اين عقيده واضح است چون لازمه عدم تغيير اخلاق اين است كه مسئله بعثت انبيا و نزول كتب آسماني لغو و بيهوده باشد و ما در اعمال خود مجبور باشيم، درحالي‌كه همه براي هدايت و تربيت انسانهاست و اگر تغيير اخلاق امكان نداشت، چرا بخش عمده‌اي از تعاليم انبيا را اخلاقيات تشكيل مي‌دهد؟ حال براي آگاهي از اين عقيده به نمونه‌هايي از استدلال‌هاي آنان اشاره مي‌كنيم؛
1. خلق از جنس خلقت و آفرينش است و همان‌گونه كه نمي‌توان خَلق را تغيير داد، تغيير خُلق هم ممكن نيست، چرا كه خُلق صورت باطني انسان است و تغيير ندادن صورت باطني هم مثل تغيير ندادن صورت ظاهري است.
پاسخ اين استدلال اين است كه به طور كلي موجودات جهان بر دو گونه‌اند: اول آنها كه به صورت متكامل خلق شده‌اند و انسان در آفرينش و در تغيير و تبديل آنها دخالتي ندارد. مثل اعضاي بدن انسان که از نظر خَلق‌ بالفعل به دنيا آمده يعني در عالم رحم بدون اختيار او خلقتش تمام شده است. دوم موجوداتي كه ناقص هستند، ولي وجود ناقص آنها استعداد كمال  دارد، مثل هسته خرما كه سعي انسان آن را تبديل به درخت خرما مي‌كند. خُلق و خوي انسان از همين قسم است. يعني انسان از نظر خُلق بالقوه به دنيا مي‌آيد و خودش بايد خُلق خود را  بسازد و اين وجه تمايز انسان با حيوان است، چرا كه حيوان وقتي متولد مي‌شود از نظر جسمي و خصلت‌هاي روحي، بالفعل متولد شده و تا آخر هم همين طور است و تنها اندکی تغييرپذير است. انسان از نظر جسمي كامل به دنيا مي‌آيد و عضوي ناتمام نمانده كه در دنيا بخواهد كامل شود. اما  روح، يك منزل نسبت به جسم عقب‌تر است، يعني جسم او در مرحله رحم تمام مي‌شود و روحش در دنيا بايد تمام شود.16 پس تغيير اخلاق ممكن است، چرا كه استعداد و تغيير در آن راه دارد.
2.حسن خُلق وقتي حاصل مي‌شود كه غضب و شهوت و حب دنيا و امثال اينها ريشه‌كن شود، و ريشه‌كن كردن اينها محال است چون اين اميال براي بهره‌مندي از نعمت‌هاي دنيا و بقای نسل است و انسان در دنيا نمي‌تواند از اين اميال قطع نظر كند، پس تغيير اخلاق ممكن نيست. اين استدلال را چنين پاسخ مي‌دهيم كه انسان مكلف به ريشه‌كن ساختن غضب و شهوت نيست، چون اگر شهوت نباشد نسل منقطع مي‌شود و اگر غضب نباشد انسان ضرري را نمي‌تواند از خود دفع كند. آنچه از بشر خواسته شده است، اين است كه اين غرايز را در حد اعتدال نگه دارد و در محدوده عقل و شرع آنها را به کار بندد.17 در حقيقت رسالت اخلاق هم اين است كه از افراط و تفريط جلوگيري كند.
3. دگرگوني اخلاق به واسطه عوامل بيروني از قبيل تأديب و نصيحت و موعظه است و هنگامي كه اين عوامل زايل گردند، انسان به اخلاق اصلي خود باز مي‌گردد، پس تغيير اخلاق ممكن نيست.
در پاسخ مي‌گوييم گاهي عوامل بيروني آنقدر قوي هستند كه ويژگي‌هاي ذاتي را به كلي دگرگون مي‌سازند. تاريخ نشان مي‌دهد كه بسياري بر اثر تربيت، به كلي خوي خود را تغيير دادند و افرادي كه روزي در صف دزدان قهار بودند، به عابدان مبدل گشتند.18
4. احاديثي از پيامبر اكرم (صلي‌الله‌عليه ‌وآله) نقل شده كه عدم تغيير اخلاق را تأييد مي‌كند. آن حضرت مي‌فرمايند: «الناس معادن كمعادن الذهب والفضة خيارهم في الجاهلية خيارهم في الاسلام»19 (مردم همچون معدن‌هاي طلا و نقره‌اند، بهترين آنان در زمان جاهليت بهترين آنان در اسلام‌اند. در روايتي ديگر مي‌فرمايند: « اذا سمعتم بجبل زال عن مكانه فصدقوا و اذا سمعتم برجل زال عن خلقه فلاتصدقوا فانه يصير الي ما جبل عليه»20 (هرگاه بشنويد كه كوهي از جايش حركت كرده، تصديق كنيد، اما اگر  بشنويد كسي اخلاقش تغيير يافته تصديق نكنيد، چرا كه به همان فطرت خويش باز مي‌گردد.)

جواب به اين روايات بيانگر اين نكته است كه روحيات مردم متفاوت است، يعني چون معدن طلا و نقره هستند و اين قابل قبول است. ولي اين مسئله دليل بر عدم تغيير روحيات نمي‌شود، بلكه اين‌گونه صفات روحي در حد مقتضي است نه علت تامه. اين روايات ناظر به غالب مردم است نه همه مردم، چرا كه افرادي را مي‌بينيم كه با تغيير اخلاق، راه خود را تغيير داده و تا پايان عمر بر آن باقي مي‌ماندند.
♦ تاريخچه علم اخلاق
رسولان و انبيای الهي علاوه بر دعوت مردم به توحيد و خدا پرستي آنان را به اخلاق صحيح نيز راهنمايي مي‌كردند. حضرت آدم (عليه السلام) سفارش‌هايي به فرزندان خود داشت و ساير پيامبران الهي هم به تكميل اخلاق پرداختند، تا آنجا كه بخش عظيمي از دستورات حضرت عيسي (عليه السلام) را مباحث اخلاقي تشكيل مي‌دهد. در ميان فلاسفه هم بزرگاني چون سقراط، ارسطو و افلاطون به مباحث اخلاقي توجه داشتند. تا آنكه پيامبر اكرم(صلي‌الله‌عليه ‌وآله) مبعوث به رسالت شد و غايت بعثت او اتمام مكارم اخلاق بود. عالمان و حكيمان مسلمان با الهام گرفتن از تعاليم قرآن كريم و سنت پيامبر(صلي‌الله‌عليه ‌وآله) از روزگار صحابه، همواره به مباحث اخلاقي توجهي ويژه داشته‌اند. كهن‌ترين نمونه‌هاي انديشه اخلاقي و قديمي‌ترين متون اخلاقي نامه‌هايي از امام علي (عليه السلام) است كه صحت صدور آنها از سندي كافي، برخوردار است. پس اولين كسي كه علم اخلاق را تأسيس كرد اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) است  كه نامه معروفش به فرزند بزرگوار خود امام مجتبي(عليه السلام) پيش از پرداختن به مواعظ، مباحثي كلي درباره تزكيه نفس مطرح كرده و اساس و ريشه مسائل اخلاقي را تبيين فرموده و ملكات فضيلت و صفات رذيلت را به عالي‌ترين وجه  تحليل کرده است. نخستين كسي كه كتابي به عنوان «علم اخلاق» نوشت اسماعيل بن مهران ابي‌نصر سكوني بود كه در قرن دوم مي‌زيست. كتاب او به نام صفة المومن و الفاجر نام دارد. از اصحاب پيامبر (صلي‌الله‌عليه ‌وآله) كه در پايگيري نخستين مكاتب اخلاقي نقش مؤثر ايفا كردندـ هرچند كه كتابي تأليف نکرده‌اند ـ مي‌توان از سلمان فارسي كه علي(عليه السلام) او را همانند لقمان حكيم مي‌دانست، نام برد. نقش ابوذر غفاري كه عمر خود را در ترويج اخلاق اسلامي گذراند و خود نمونه اتم آن بود و در زهد و دنيا پرهيزي و اقامه حق و عدالت‌خواهي شهره بود، حائز اهميت است. افرادي چون عمار ياسر، نوف بكالي، محمد بن‌ ابي‌بكر و جارود بن منذر در ترويج مكارم اخلاقي داراي نقش اساسی بودند. حذيفة بن منصور از ياران امام باقر وامام صادق و امام كاظم (عليهم السلام) بود و نبوغ خود را در مكارم اخلاق و تهذيب نفس نشان داد. همچنين عثمان ‌بن سعيد عَمري، كه از وكلاي چهار گانه معروف ولي عصر «عجل‌ الله‌ تعالي فرجه الشريف» بود، از بزرگان و مروجان اخلاق محسوب مي‌شود.21
♦ سيري در كتب اخلاقي
در طول تاريخ اسلام به دليل اهميت مباحث اخلاقي كتب و مجموعه‌هاي بزرگي درباره علم اخلاق و تزكيه نفس تدوين شده‌است. که از ميان انبوه كتب به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:
1. در قرن سوم جعفر بن احمد قمي يكي از علماي بزرگ آن عصر، كتاب  «المانعات من دخول الجنة» را تأليف کرد.
2. « وسائل اخوان الصفا وخلان الوفا» در قرن چهارم هجري به دست گروهي به نام اخوان الصفا  كه به خواست خودشان ناشناخته ماندند،  نگاشته شد. آنان رساله‌ها را مشتمل بر خلاصه علوم زمانشان نگاشتند. هدف آنان مطابق آنچه بيان كرده‌اند پاك ساختن شريعت از اوهام و خرافات بوده است. مباحث اخلاقي آنان جنبه‌هاي ‌نظري، عقلي، ذوقي و عرفاني دارد.
3. علی بن احمد کوفی «كتاب الآداب و مكارم‌الاخلاق» را در قرن چهارم به رشته تحرير درآورد.
4. «السعادة و الاسعاد في السيرةالانسانيه» را شيخ ابوالحسن عامري نيشابوري (متوفاي381 ه‌ ق) نگاشت. او از نخستين محققاني بود كه درباره اخلاق كتابي مستقل تأليف کرد. او در كتاب خود از مفاهيم اخلاقي موجود در كتاب‌هاي افلاطون و‌ ارسطو اقتباس کرد و آنها را با نكات عقلي و پندهاي حكمت‌آموز آمیخت.
5. كتاب «طهارة نفس يا تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق»، نوشته ابن سكويه (متوفاي قرن پنجم) از كتب معروف اين فن است. شيخ ابوعلي‌سكويه از بزرگ‌ترين فلاسفه اسلامي و اولين كسي است كه درباره اخلاق از ديدگاه عقلي محض بحث کرده است. موضوع كتاب او «خوشبختي» است و در هفت باب تنظيم شده و مجموعه‌اي از آراي اخلاقي افلاطون، ارسطو، جالينوس و احكام شريعت اسلامي است. بر اساس ديدگاه او اخلاق از نفس و جان آدمي نشئت مي‌گيرد و از اين رو در آغاز كتابش درباره شناخت نفس و قواي نفس سخن گفته است. كتاب‌هاي ديگر هم در علم اخلاق داشته است كه مي‌توان از آداب العرب والفرس، الفوز الاكبر، الحكمة الخالدة نام برد.
6. «احياء علوم‌ الدين» مهم‌ترين كتاب و اثر ابوحامد محمد بن غزالي طوسی (505 – 450 هـ . ق) است، كه مجموعه‌اي اخلاقي است. اين كتاب شامل چهار بخش است كه عبارت‌اند از عبادات، عادت‌ها، مُهلِکات، منجيات و در صدر همه اينها كتاب علم و دانش قرار دارد. او خلاصه‌اي از اين كتاب را به نام كيمياي سعادت به زبان فارسي نوشت و كتاب‌هاي نصحةالملوك و معراج السالكين از كتب اخلاقي او به شمار مي‌آيد.
7. كتاب «تنبيه الخاطر و نزهة الناظر» نوشته ورام بن ابي فوارس از علماي قرن ششم از كتب معروف اخلاقي است كه به عنوان مجموعه ورام شهرت دارد.
8. كتاب «اخلاق ناصري»، « اوصاف الاشراف» و «آداب المتعلمین»  از آثار معروف خواجه نصيرالدین طوسي در علم اخلاق، در قرن هفتم است.
9. « المحجة البيضاء فـي تهذيب الاحياء» نـوشته محمد بن مرتضي مشهور به مولي محسن فيض كاشاني (1006 ه‍ .ق) است. او از شاگردان صدرالمتالهين و داماد ايشان است. اين كتاب در حكم پاك‌سازي و تصحيح احياء علوم الدين غزالي است.
10امع السعادات» نوشته شيخ بزرگ و حكيم و عارف مولي محمدمهدي نراقي (1209ـ 1128 ه‍ .ق) است. اين کتاب بهترين و كامل‌ترين كتاب در موضوع علم اخلاق است.
كتاب‌هاي ديگر مانند ارشاد ديلمي، مصابيح القلوب سبزواري، مكارم الاخلاق حسن‌ بن‌امين‌الدين، الآداب الدينيه طبرسي و معراج السعادة و اخلاق بشر و غیر اینها در علم اخلاق تدوين يافته است.22
پي‌نوشت‌ها:

1. عبدالله، نصري، خدا در انديشه بشر، ص288، به نقل از اخلاق و سياست در جامعه، ص20.
2. مستدرك الوسايل،‌ ج11، ص193.
3. سوره جمعه آيه2.
4. سوره شمس آيه9.
5. مجله معرفت، شماره13 ص18.
6. بحار، ج67، ص 372.
7. وسايل، ج 8، ص.522
8. ميزان الحكمة، ج3، ص149.
9 نهج البلاغه، حكمت 257.
10. بحار، ج67، ص371.
11. مستدرك الوسايل، ج12، ص166
12. مستدرك سفينه البحار، ج8 ،ص311.
13. مفردات راغب، ص159، ماده«خلق».
14. مجمع البحرين، ج1، ص693، ماده«خلق».
15اق شبر، ص31و درسهاي اخلاق اسلامي، محمدي گيلاني، ص23و اخلاق در قرآن، مكارم شيرازي، ج1، ص24.
16. اخلاق شبر، ص35 و آشنايي با قرآن، شهيد مطهري، ج8، ص248.
17. اخلاق شبر، ص35.
18. اخلاق در قرآن، مكارم شيرازي، ج1، ص33.
19. بحار، ج64،ص121.
20. كنز العمال، ج3، ص403
21. اقتباس از تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، سيد حسن صدر، ص420ـ 404 و دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج9،ص229 و اخلاق درقرآن، مكارم شيرازي، ج1، ص41 .
22. اقتباس از الذريعه، ج 1، ص375ـ370 و ج5، ص58 و ج20، ص145و اخلاق درقرآن مكارم شيرازي ج1ص42و كاوشي نو در اخلاق اسلامي، حسين مظاهري، ص16ـ14.


منبع : پایگاه دارالهدی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

انقلاب اسلامي و پيامدهاي معرفتي
از مدینه تا كربلا با پدر
امام سجاد - علیه السلام -، پس از واقعه كربلا
تمایز قیام توابین و قیام مختار
غروب شست و یک ازعلی اکبر لطیفیان
امام(ع) در پي آب
تنها گناه نابخشودنی
آیا قرآن خوانده ای؟
حقّ برده و غلام
سفارش به نیكى با بردگان

بیشترین بازدید این مجموعه

توحید نظری و توحید عملی
هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
واژه شيعه در قرآن مجيد
اسم اعظمی که خضر نبی به علی(ع) آموخت
جمع تمام شريعت در روايتى از امام سجاد عليه ...
ازدواج پیامبر (ص) با حضرت خدیجه
گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^