قتيبه اعشى مى گويد : براى عيادت فرزند حضرت امام صادق (عليه السلام) به محضر آن بزرگوار مشرّف شدم ، ناگهان حضرت را بر درب خانه نگران و محزون ديدم ، گفتم فدايت گردم ، كودك در چه حال است ؟ فرمود : به خدا سوگند آشفتگى و بلا بر اوست .وارد خانه شد و ساعتى درنگ كرد ، آنگاه به سوى ما بازگشت در حالى كه چهره مباركش مى درخشيد و دگرگونى و حزن از او برطرف شده بود ، اميدوار شدم كه كودك سالم شده ; گفتم : فدايت شوم كودك در چه حال است ؟ فرمود : از دنيا رفت ، گفتم : فدايت گردم او كه زنده بود شما را نگران و غصه دار ديدم و اكنون كه مرده تو را بر اين حال مى بينم ؟ مطلب از چه قرار است ؟ فرمود : ما اهل بيتى هستيم كه پيش از مصيبت جزع مى كنيم ، هنگامى كه قضاى الهى جارى شد به قضايش رضا مى دهيم و به امرش تسليم مى شويم!
بهشت با عبادت اندك
ابوبصير از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود : من در طواف بودم كه پدرم بر من گذشت در حالى كه به خاطر جوانيم در عبادت سخت كوش بودم و عرق مى ريختم ، به من فرمود : پسرم جعفر ! بى ترديد هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد او را به بهشت مى برد و عمل اندك را از او مى پذيرد.
مهربانى به زيردست
حفص بن عايشه مى گويد : حضرت امام صادق (عليه السلام) غلامش را براى كارى فرستاد ، در آمدنش تأخير كرد ، حضرت هنگامى كه تأخير كردن غلام را ديدند به دنبالش رفت ، او را در خواب يافت ، بالاى سرش نشستند و مشغول باد زدن او شدند تا از خواب بيدار شد ، حضرت فرمود : فلانى ! خواب الآن حق تو نيست ، شب مى خوابى و روز هم مى خوابى ؟ خواب شب براى تو و كار و فعاليت روز تو براى ما.
كوشش براى معيشت
ابوعمرو شيبانى مى گويد : حضرت امام صادق (عليه السلام) را ديدم كه با تيشه اى در دست و لباسى خشن بر تن ، در باغى كه در مالكيت او بود كار مى كرد در حالى كه از پشت مباركش عرق جارى بود ، گفتم : فدايت گردم تيشه را به من بسپاريد تا من براى شما كار كنم ; فرمود : دوست دارم مرد در جستجوى معيشت به حرارت آفتاب آزار ببيند!
پاداش و مزد كارگر
حنان بن شعيب مى گويد : گروهى را براى كار كردن در باغ حضرت امام صادق (عليه السلام) اجير كرديم و پايان كارشان را عصر قرار داديم ، وقتى از كار فارغ شدند به معتب فرمودند : پيش از آنكه عرقشان خشك شود مزدشان را بپرداز.
سود حلال
ابوجعفر فزارى مى گويد : حضرت امام صادق (عليه السلام) غلامش را كه به او مصادف مى گفتند به حضور خواست و هزار دينار در اختيارش گذاشته ، فرمود : آماده شو تا به مصر براى داد و ستد بروى ، زيرا نان خورهاى من زياد شده اند .مصادف كالايى آماده كرد و با كاروان تجار به سوى مصر رهسپار شد ; هنگامى كه نزديك مصر رسيدند قافله اى كه از مصر بيرون مى آمد با آنان برخورد كرد ، از قافله درباره وضعيت و قيمت كالايى كه داشتند و مورد نياز عموم مردم بود پرسيدند كه در مصر چگونه است ؟كاروانيان به آنان گفتند : چيزى از آن در مصر يافت نمى شود . هم سوگند و هم پيمان شدند كه كالايشان را از نظر سود دينار به دينار بفروشند ! وقتى كالايشان را فروختند و قيمتش را گرفتند ، به مدينه باز گشتند . مصادف ، بر حضرت امام صادق (عليه السلام) وارد شد در حالى دو كيسه هزار دينارى همراهش داشت ، به حضرت گفت : فدايت گردم اين كيسه اصل سرمايه و آن ديگر سود سرمايه .حضرت فرمود : اين سود ، سودى زياد و فراوان است ! شما در فروش كالا چه كرديد ؟ مصادف داستان را بيان كرد ، حضرت فرمود : سبحان اللّه بر ضد مسلمانان ، هم سوگند شديد كه جنس را از نظر سود جز دينار به دينار به آنان نفروشيد ؟ ! سپس يكى از آن كيسه ها را گرفت و فرمود : اين اصل سرمايه من و به سودش هيچ نيازى ندارم سپس فرمود : اى مصادف ! شمشير زدن در ميدان جنگ از طلب حلال آسان تر است ! !
اخلاق حضرت امام موسى بن جعفر(عليهما السلام)
عبادت رب و خدمت به خلق
امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) در ميان اهل زمانش عابدترين و فقيه ترين و سخى ترين و بزرگوارترينشان بود .روايت شده : حضرت همه نافله هاى شب را به جا مى آورد و به نماز صبح وصل مى كرد سپس مشغول تعقيب مى شد تا صبح بدمد و براى خدا به حال سجده مى افتاد و سر از سجده برنمى داشت تا آفتاب به زوال نزديك گردد . حضرتش بسيار دعا مى كرد و اين دعا را تكرار مى نمود .اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ، وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ .از دعاهاى آن حضرت اين بود :عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ ، فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ .همواره از خشيت خدا گريه مى كرد تا جايى كه محاسنش از اشك ديدگانش تر مى شد . آن بزرگوار به اهل بيت و اقوامش از همه بيشتر رسيدگى مى كرد و همواره از تهيدستان مدينه در تاريكى شب تفقد و دلجويى مى نمود ، زنبيلى از درهم و دينار و آرد و خرما براى آنان مى برد و به دستشان مى رساند و آنان نمى دانستند اين لطف و عنايت از چه ناحيه اى است ؟ !
قناعت و جود و كرم
محمّد بن عبداللّه بكرى مى گويد : به مدينه آمدم تا وامى بگيرم ، از جستجو خسته شدم ، گفتم : چه خوب است نزد حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) بروم و از وضع خود نزد او شكايت برم .به كشتزارش كه در بلندى هاى شهر بود آمدم ، به همراه غلامش به سوى من آمد . غربالى در دست داشت كه تنها چند قطعه گوشت در آن بود ، از آن گوشت خورد و من هم با او خوردم سپس از حاجت من پرسيد ، داستانم را گفتم ، وارد خانه شد ، بعد از چند لحظه به سوى من آمد ، به غلامش فرمود : برو ، سپس دستش را به سوى من دراز كرد و كيسه اى كه در آن سيصد دينار بود به من عطا فرمود سپس برخاست و روى از من گردانيد و رفت ، من هم برخاستم ، سوار مركبم شدم و از مدينه باز گشتم .
كمك و محبت به مخالفان
مردى از فرزندان عمر بن خطاب در مدينه بود كه پيوسته حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) را آزار مى داد و هرگاه آن بزرگوار را مى ديد به حضرتش ناسزا مى گفت و نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) بدگويى مى كرد ! !روزى اصحاب حضرت گفتند : پسر پيامبر ! ما را آزاد بگذار تا اين بدكار را نابود كنيم ، حضرت آنان را به شدّت از اين كار باز داشت و به سختى از انجام آن عمل نهى كرد .امام از وضع عمرى پرسيد ; گفتند : در ناحيه اى از نواحى مدينه كشت و زرع مى كند ، حضرت سوار بر مركبى شده ، به سوى او حركت كردند و او را در مزرعه اش يافتند ، با مركبشان وارد مزرعه شدند ، عمرى فرياد برداشت : روى زراعت ما قدم مگذار ولى حضرت سوار بر مركب جلو رفتند تا به او رسيدند ، از مركب پياده شدند و كنار او نشسته ، با گشاده رويى و خنده با او برخورد كردند ، به او گفتند : براى زراعتت چه مقدار هزينه كرده اى ؟ گفت : صد دينار ، فرمود : چه مقدار اميد برداشت دارى ؟ گفت : غيب نمى دانم ، فرمود : حرفم اين است كه چه اندازه اميد دارى به تو برسد ؟ گفت : اميدوارم دويست دينار نصيبم شود ، حضرت كيسه اى كه در آن سيصد دينار بود به او عطا كردند و فرمودند : اين زراعتت كه بر حال خود است و خدا در آن ، آنچه را اميد دارى به تو مى بخشد ، عمرى از جاى برخاست و سر حضرت را بوسيد و از آن بزرگوار خواست كه از اسائه ادبش بگذرد .حضرت تبسّمى حاكى از رضايت به روى او نمودند و باز گشتند .راوى مى گويد : امام به مسجد رفتند و ديدند عمرى در آنجا نشسته ; چون حضرت را ديد ، گفت : خدا مى داند رسالتش را كجا قرار دهد !ياران عمرى به او هجوم بردند و گفتند : داستانت چيست ؟ تو در حق او سخنانى غير اين مى گفتى ! گفت : بى ترديد آنچه را الآن گفتم شنيديد و با آنان درباره امام بحث و گفتگو كرد و آنان هم با او به مجادله و ستيز برخاستند !هنگامى كه حضرت به خانه باز گشت به اصحابش كه خواستار قتل عمرى بودند فرمود : آنچه را شما در حق او خواستيد بهتر بود يا آنچه را من خواستم ؟ من كارش را به مقدارى كه دانستيد اصلاح كردم و شرّش را كفايت نمودم .
بخششى بى نظير
منصور دوانيقى از حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) خواست تا براى مبارك باد روز نوروز و گرفتن هدايا كه براى او حمل مى كردند ، بنشيند .حضرت فرمود : من در اخبار جدم رسول خدا (صلى الله عليه وآله) جستجو و دقت كردم ، براى اين عيد خبرى نيافتم . عيد گرفتن چنين روزى سنت ايرانيان است و اسلام آن را محو كرد و پناه به حق كه ما چيزى را كه اسلام ميرانده ، زنده كنيم .
منصور گفت : من اين را به عنوان سياستى براى لشكر انجام مى دهم ، تو را به خداى بزرگ سوگند مى دهم كه بنشينى ، حضرت نشست ، فرمانروايان و امرا و لشكريان بر حضرت وارد مى شدند و به او تبريك مى گفتند و هدايايى براى حضرت مى آوردند و خادم منصور بالاى سر حضرت هداياى آورده شده را شماره مى كرد .در پايان ديدار مردم پيرمردى سال خورده وارد شده ، گفت : اى پسر دختر رسول خدا ! من مردى فقير و تهيدستم كه در اين روز مالى ندارم به تو هديه دهم ، هديه من سه بيت شعر است كه جدم براى جدّت حسين بن على (عليهما السلام)سروده است و آن را خواند ، حضرت فرمود : هديه ات را پذيرفتم ، بنشين خدا تو را بركت دهد .آنگاه به سوى غلام منصور سر برداشته ، فرمود : نزد امير . . برو و او را از اموال آگاهى ده و بپرس مى خواهد با اين اموال چه كند ، غلام رفت و برگشت و گفت : منصور مى گويد كه همه آنها تحفه اى از من به شماست ، هرچه مى خواهيد انجام دهيد ، حضرت به پيرمرد تهيدست فرمود : همه اين اموال را بردار كه بخششى از سوى من به توست ! !
اخلاق حضرت امام على بن موسى الرضا (عليهما السلام)
ابراهيم بن عباس مى گويد : هرگز حضرت امام رضا (عليه السلام) را نديدم كه با سخنش به كسى جفا كند و هرگز نديدم كه سخن كسى را پيش از آنكه به پايان آورد قطع نمايد و احدى را از نياز و حاجتى كه قدرت بر ادايش داشت ردّ نساخت و هرگز پايش را در برابر همنشينى دراز نكرد و هرگز احدى از غلامان و خدمتكارانش را ناسزا نگفت و هرگز نديدم كه آب دهان بيرون بيندازد و هرگز نديدم بخندد بلكه خنده اش تبسم بود .هرگاه به خلوت مى نشست و سفره غذايش را در برابرش مى نهادند ، غلامان و حتى دربانان و كارگزاران را براى خوردن غذا با او بر سفره اش مى نشاندند ، در شب كم خواب بود و بسيار شب زنده دار ، اكثر شب هايش را از سر شب تا صبح بيدار بود ، بسيار روزه مى گرفت و روزه اول و وسط و آخر ماه از او فوت نمى شد و مى فرمود : اين روزه تمام روزگار است ، صدقه و كار نيك پنهانى او بسيار بود و بيشتر صدقه و كار نيكش در شب هاى تاريك بود . كسى كه گمان كند در فضيلت مانند او را ديده باورش نكنيد !
اطعام تهيدستان
معمر بن خلاء مى گويد : حضرت امام رضا (عليه السلام) هنگامى كه مى خواستند غذا بخورند سينى بزرگى برايش مى آوردند و آن حضرت سينى را نزديك سفره مى گذاشتند ، پس به بهترين و پاكيزه ترين غذايى كه در سفره بود روى مى آوردند و از هر نوعى مقدارى برمى داشتند و در آن سينى بزرگ مى نهادند ، سپس فرمان مى دادند براى تهيدستان ببرند سپس اين آيه را تلاوت مى كردند :( فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ) .پس شتابان و با شدّت به آن گردنه سخت وارد نشد .آنگاه مى فرمودند : خدا مى دانست كه براى همه انسان ها قدرت آزاد كردن برده نيست ، پس راه آنان به بهشت را اطعام طعام قرار داد .
تكريم به انسان
مردى از اهالى بلخ مى گويد : در سفر حضرت امام رضا (عليه السلام) به خراسان همراه آن بزرگوار بودم . روزى براى خود سفره غذا خواستند و همه غلامان سياه زنگى و غير زنگى را سر سفره جمع كردند ، به حضرت گفتم : فدايت گردم ، اگر سفره اينان را از خود جدا مى انداختى مناسب تر بود ، فرمود : ساكت باش ، خداوند يكى است و پدر يكى و مادر يكى است و پاداش به اعمال است .
كمك به از راه مانده
اليسع بن حمزه مى گويد : من در مجلس حضرت امام رضا (عليه السلام) بودم و با آن حضرت گفتگو داشتم ، گروه بسيارى در محضر حضرت جمع بودند و از آن بزرگوار از حلال و حرام مى پرسيدند كه ناگهان مردى بلند قامت بر حضرت وارد شده ، گفت : سلام بر تو اى پسر رسول خدا ! مردى از دوستدارانت و دوستدار پدران و اجدادت هستم ، از حج باز مى گردم ، زاد و توشه ام را از دست داده ام و چيزى كه بتوانم با آن مسافتى را طى كنم ندارم ، اگر مرا تا شهرم برسانى خدا به من نعمت داده است ، اگر به شهرم برسم آنچه را كه به من دادى از جانب تو صدقه مى دهم چون من شايسته صدقه نيستم ، حضرت فرمود : خدايت رحمت كند بنشين و رو به جانب مردم كرد و با آنان سخن گفت تا پراكنده شدند و او و سليمان جعفرى و خثيمه و من مانديم .حضرت فرمود : به من اذن مى دهيد وارد حجره شوم و در آن حال رو به سليمان جعفرى كرد و گفت : اى سليمان ! خدا كارت را پيش انداخت ، پس برخاست و وارد اتاق شد و ساعتى ماند سپس خارج شد و در را بست و دستش را از بالاى در بيرون آورد و گفت : خراسانى كجاست ؟ خراسانى گفت : اينجايم ، فرمود : اين دويست دينار را بگير و در مؤونه و مخارجت هزينه كن و با آن بركت بجوى و از جانب من هم صدقه نده و از اين خانه هم برو كه تو را نبينم و تو هم مرا نبينى ! !
سپس آن مرد رفت ، سليمان به حضرت گفت : فدايت گردم ، سخاوت كردى و مهربانى نمودى ، چرا صورتت را از او پوشانيدى ؟ فرمود : از ترس اينكه خوارى و ذلّت سؤال را به خاطر اينكه حاجتش را روا كردم در چهره اش نبينم ; آيا حديث رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نشنيده اى كه پنهان كننده خوبى كارش مساوى با هفتاد حج است ، ظاهر كننده بدى خوار و مخذول است و پنهان كننده بدى آمرزيده است ، آيا قول متقدمان را نشنيدى ؟مَتَى آتِهِ يَوماً لاَِطلُبَ حَاجَةً *** رَجعْتُ إلَى أهلِى وَوَجْهِى بِمائِهِچون روزى براى طلب حاجت نزدش آيم به خانواده ام باز مى گردم در حالى كه آبرويم محفوظ است !
مزد كارگر
سليمان بن جعفر جعفرى مى گويد : براى كارى با حضرت امام رضا (عليه السلام)بودم ، خواستم به خانه ام برگردم كه به من فرمود : با من بيا و امشب نزد من بيتوته كن .با حضرت حركت كردم ، هنگام غروب آفتاب وارد خانه اش شد ، به غلامانش نظر انداخت كه با گِل در حال ساختن طويله براى چهارپايان يا چيز ديگر بودند ; ناگهان سياه چهره اى را ديد كه جزء غلامانش نبود ، فرمود : اين مردى كه با شماست كيست ؟ گفتند : به ما كمك مى كند و ما هم چيزى به او مى دهيم ، حضرت فرمود : با او در مورد مزدش توافق كرده ايد ؟ گفتند : به چيزى كه به او مى دهيم راضى است ، حضرت با تازيانه به سراغ آنان رفته ، آنان را زد و به شدت از اين كار به خشم آمد .گفتم : فدايت شوم چرا اين گونه خود را ناراحت مى كنيد ؟ فرمود : مكرر آنان را از اينكه كسى بدون توافق بر سر مزد با آنان كار كند نهى كرده ام ! بدان كه اگر كسى بدون تعيين مزد برايت كار كند اگر سه برابر به مزدش بيفزايى گمان مى برد كه از مزدش كاسته اى ولى اگر مزدش را مشخص كنى بعد به او بپردازى ، وفاداريت را سپاس مى گويد و اگر حبّه اى اضافه به او بدهى حق شناسى مى كند و به نظرش مى آيد كه به او اضافه داده اى .
اخلاص در توحيد
ابوصلت هروى مى گويد : زمانى كه حضرت امام رضا (عليه السلام) سوار بر استرى به رنگ سياه و سپيد وارد نيشابور شد من همراه حضرت بودم ، دانشمندان نيشابور براى استقبال از حضرت بيرون آمدند .هنگامى كه حضرت به محلّه مربعه منتقل شد ، لگام استرش را گرفته ، گفتند : اى پسر رسول خدا ! به حق پاك پدرانت حديثى از آنان ـ كه درود خدا بر همه ايشان باد ـ براى ما بازگو .حضرت در حالى كه ردايى از خز بر تن داشت ، سر از محمل بيرون آورده ، فرمود : حديث كرد مرا پدرم موسى بن جعفر (عليهما السلام) از پدرش جعفر بن محمّد (عليهما السلام)از پدرش محمد بن على (عليهما السلام) از پدرش على بن الحسين (عليهما السلام) از پدرش حسين (عليه السلام)سرور جوانان اهل بهشت از اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)كه فرمود : جبرئيل روح الامين از خدا ـ تقدست اسمائه و جل وجهه ـ مرا خبر داد : به درستى كه من خدايم ، معبودى تنها جز من نيست . بندگانم ! مرا بپرستيد و بدانيد كه هركس از شما مرا به شهادت « لا إله إلاّ اللّه » در حالى كه به آن اخلاص ورزد ملاقات كند وارد حصار من شده است و هركس وارد حصار من گردد از عذابم ايمن است ، گفتند : اى پسر رسول خدا ! اخلاص شهادت به خدا چيست ؟ امام (عليه السلام)فرمود : طاعت خدا و طاعت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) .
نامه اى كريمانه
بزنطى مى گويد : نامه اى از حضرت امام رضا (عليه السلام) به فرزندش ابوجعفر حضرت امام جواد (عليه السلام) به اين مضمون خواندم : اى اباجعفر ! به من خبر رسيده كه تو را از درب كوچك بيرون مى برند ، اين از بخل آنان است كه مبادا از تو خيرى به كسى برسد ، به حقّى كه بر تو دارم از تو مى خواهم كه رفت و آمدنت جز از درب بزرگ نباشد .هنگامى كه سوار مركب شدى ، بايد درهم و دينار با تو باشد ، و كسى نباشد كه از تو درخواست كند مگر اينكه به او عطا كنى و اگر عموهايت از تو خواستند به آنان نيكى كنى ، كمتر از پنجاه دينار مده و اگر خواستى ، بيشتر عطا كن و اگر عمه هايت از تو درخواست خير كردند كمتر از بيست و پنج دينار نباشد و اگر خواستى ، به آنان بيشتر ببخش . من مى خواهم خدا تو را رفعت و منزلت دهد ، بنابراين انفاق كن و از تنگدستى از صاحب عرش مترس !
انفاق دو پيراهن و مال
ريان بن صلت مى گويد : در خراسان بر درب خانه حضرت امام رضا (عليه السلام)بودم ، به معمر گفتم : به خود مى بينى كه از سرورم بخواهى پيراهنى از پيراهن هايش را به من بپوشاند و از درهم هايى كه به نامش سكّه زده اند به من ببخشد ؟ معمر گفت : بى درنگ وارد بر حضرت شدم ، حضرت سخن را اين چنين شروع كرد : اى معمر ! ريان نمى خواهد از پيراهن هاى خود به او بپوشانيم و از درهم هاى خويش به او ببخشيم ؟ ! گفتم : سبحان اللّه ! اين همان سخن او است كه تازه در آستانه درب به من گفت !حضرت خنديد ، سپس فرمود : بى ترديد مؤمن كامياب است ، به او بگو نزد من آيد . مرا به سراى حضرت برد ; به آن بزرگوار سلام گفتم ، سلامم را پاسخ گفت ، دو پيراهن از پيراهن هايش را خواست و به من داد ، هنگامى كه از پيشگاه مباركش برخاستم سى درهم در دست من گذاشت .
پرداخت قرض سنگين
ابومحمّد غفارى مى گويد : قرض سنگينى بر عهده داشتم ، نزد خود گفتم : راهى براى ادايش جز كمك جستن از سيد و مولايم ابوالحسن على بن موسى الرضا (عليهما السلام) ندارم ، هنگام صبح به خانه حضرت آمدم و اذن ورود خواستم ، به من اذن داد ; وقتى وارد شدم به من گفت : اى ابا محمّد ! حاجتت را مى دانم ، اداى دين تو بر عهده ماست ; چون شب شد غذايى براى خوردن آوردند و ما غذا خورديم ، حضرت فرمود : شب را نزد ما بيتوته مى كنى يا مى روى ؟ گفتم : سرور من ! اگر حاجتم را روا كنى رفتن برايم بهتر است ، آن حضرت ، مشتى پول برداشت و به من داد .از نزد حضرت رفتم و به چراغ نزديك شدم ، ناگاه دينارهاى سرخ و زرد ديدم ، اول دينارى كه در دستم قرار گرفت و نقشش را ديدم گويا روى آن نوشته شده بود : اى ابا محمّد ! دينارها پنجاه عدد است ، بيست و شش دينار براى اداى دين و بيست و چهار دينار ديگر براى هزينه خانواده ات . صبح روز بعد وقتى در دينارها دقت كردم آن دينار را نديدم و از مجموعه پنجاه دينار هم چيزى كم نشده بود ! !
1 ـ الأمالى ، صدوق : 238 ، المجلس الثانى والأربعون ، حديث 5 ; الخصال : 2/490 ، حديث 69 ; روضة الواعظين : 2/427 ; بحار الأنوار : 16/214 ، باب 9 ، حديث 1 .
2 ـ الخصال : 1/271 ، حديث 13 ; وسائل الشيعة : 12/63 ، باب 35 ، حديث 15652 ; بحار الأنوار : 16/219 ، باب 9 ، حديث 11 .
3 ـ الأمالى ، صدوق : 465 ، المجلس الحادى والسبعون ، حديث 6 ; بحار الأنوار : 16/216 ، باب 9 ، حديث 5 ; مستدرك الوسائل : 13/407 ، باب 17 ، حديث 15741 .
4 ـ قرب الإسناد : 44 ; وسائل الشيعة : 9/435 ، باب 30 ، حديث 12422 ; بحار الأنوار : 16 / 218 ، باب 9 ، حديث 7 .
5 ـ قرب الإسناد : 69 ; بحار الأنوار : 16/219 ، باب 9 ، حديث 9 .
6 ـ عيون أخبار الرضا : 2/30 ، باب 31 ، حديث 36 ; بحار الأنوار : 16/220 ، باب 9 ، حديث 12 .
7 ـ الأمالى، طوسى : 393 ، حديث 866 ; بحار الأنوار : 16/222 ، باب 9 ، حديث 19 .
8 ـ الكافى : 5/312 ، باب النوادر ، حديث 38 ; وسائل الشيعة : 17/401 ، باب 14 ، حديث 22845 ; بحار الأنوار : 22/122 ، باب 37 ، حديث 92 .
9 ـ علل الشرائع : 187 .
10 ـ المحاسن : 2/456 ، باب 51 ، حديث 386 ; بحار الأنوار : 16/225 ، باب 9 ، حديث 29 .
11 ـ المحاسن : 2/457 ، باب 51 ، حديث 388 ; بحار الأنوار : 16/225 ، باب 9 ، حديث 31 .
12 ـ طبقات، ابن سعد : 1 ; السيرة النبوية : 4 ; البداية والنهاية : 5 و تاريخ الطبرى .
13 ـ مكارم الأخلاق : 17 ; بحار الأنوار : 16/230 ، باب 9، حديث 35 .
14 ـ مكارم الأخلاق : 19 ; بحار الأنوار : 16/233 ، باب 9 ، حديث 35 .
15 ـ مكارم الأخلاق : 21 ; بحار الأنوار : 16/235 ، باب 9 ، حديث 35 .
16 ـ الزهد : 34 ، باب 5 ، حديث 88 ; بحار الأنوار : 16/281 ، حديث 126 .
17 ـ الكافى : 4/225 ، باب أن اللّه حرم مكة حين خلق السموات والأرض ، حديث 3 ; ناسخ التواريخ : 433 ، حالات پيامبر .
18 ـ ناسخ التواريخ : 2/584 ، حالات پيامبر .
19 ـ شرف النبى : 69 .
20 ـ ناسخ التواريخ : 3/79 ، حالات پيامبر (صلى الله عليه وآله) .
21 ـ انعام ( 6 ) : 95 .
22 ـ بقره ( 2 ) : 83 .
23 ـ ناسخ التواريخ : 3/234 ، حالات پيامبر (صلى الله عليه وآله) .
24 ـ شرف النبى : 67 .
25 ـ دعائم الاسلام : 2/60 ، باب 14 ، حديث 162 ; مستدرك الوسائل : 13/374 ، باب 10 ، حديث 15639 ; شرف النبى : 68 .
26 ـ عوالى اللئالى : 2/249 ، باب 20 ، حديث 20 ; مستدرك الوسائل : 13/375 ، باب 10 ، حديث 15642 .
27 ـ منهج الصادقين : 9/370 .
28 ـ اسراء ( 17 ) : 7 .
29 ـ منهج الصادقين 9/370 ، ذيل آيه شريفه (وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُق عَظِيم ) قلم (68) : 4 .
30 ـ قلم ( 68 ) : 4 .
31 ـ منهج الصادقين : 9/371 .
32 ـ شرف النبى : 74 .
33 ـ شرف النبى : 75 .
34 ـ شرف النبى : 79 .
35 ـ شرف النبى : 68 .
36 ـ مناقب : 2/112 ; بحار الأنوار : 41/48 ، باب 104 ، حديث 1 .
37 ـ مؤمنون ( 23 ) : 96 .
38 ـ الكافى : 7/268 ، باب النوادر ، حديث 40 ; مناقب : 2/113 ; بحار الأنوار : 41/49 ، باب 104 ، حديث 1 ; الأمالى ، صدوق : المجلس الثامن والخمسون ، حديث 6 .
39 ـ الأمالى ، صدوق : 467 ، المجلس الحادى والسبعون ، حديث 10 ; روضة الواعظين : 1 / 124 بحار الأنوار : 41/44 ، باب 103 ، حديث 1 .
40 ـ مناقب : 2/114 ; بحار الأنوار : 41/50 ، باب 104 ، حديث 2 .
41 ـ مناقب : 2/115 ; بحار الأنوار : 41/51 ، باب 104 ، حديث 3 .
42 ـ بحار الأنوار : 41/54 ، باب 105 ، حديث 1 .
43 ـ مناقب : 2/104 ; بحار الأنوار : 41/54 ، باب 105 ، حديث 1 .
44 ـ مناقب : 2/104 ; بحار الأنوار : 41/54 ، باب 105 ، حديث 1 .
45 ـ قصص ( 28 ) : 83 .
46 ـ المحاسن : 2/629 ، باب 12 ، حديث 104 ; بحار الأنوار : 41/55 ، باب 105 ، حديث 2 .
47 ـ حلية الأولياء : 4/139 ; مناقب : 2/105 .
48 ـ شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : 17/65 .
49 ـ مناقب : 2/98 ; بحار الأنوار : 40/325 ، باب 98 ، حديث 7 .
50 ـ الغارات : 1/35 ; بحار الأنوار : 72/358 ، باب 81 ، حديث 73 .
51 ـ الغارات : 1/36 ; بحار الأنوار : 34/312 ، باب 34 ، حديث 1083 ; مستدرك الوسائل : 11/92 ، باب 35 ، حديث 12497 .
52 ـ هود (11 ) : 111 ( إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ) .
53 ـ فصلت (41) : 46 ( مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَفَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلاَّم لِلْعَبِيدِ ) .
54 ـ بقره ( 2 ) : 249 ( كَمْ مِن فِئَة قَلِيلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ) .
55 ـ الغارات : 1/46 ; بحار الأنوار : 41/133 ، باب 107 ، ح 45 .
56 ـ احقاق الحق : 8/539 .
57 ـ كشف الغمة: 1/173; حلية الأولياء: 1/82; بحار الأنوار: 40/334 ، باب 98، حديث 15.
58 ـ مناقب : 2/97 ; مكارم الأخلاق : 133 ; بحار الأنوار : 40/323 ، باب 98 ، حديث 6 .
59 ـ راه على : 42 .
60 ـ مناقب : 2/71 ; روضة الواعظين : 1/105 ; تأويل الآيات الظاهرة : 104 ; بحار الأنوار : 41/25 ، باب 102 .
61 ـ بقره ( 2 ) : 274 .
62 ـ نور ( 24 ) : 37 ـ 38 .
63 ـ مناقب : 2/74 ; بحار الأنوار : 41/28 ، باب 102 ، حديث 1 ; مستدرك الوسائل : 7 / 267 ، باب 49 ، حديث 8206 .
64 ـ آل عمران ( 3 ) : 37 .
65 ـ مناقب : 2/76 ; بحار الأنوار : 41/30 ، باب 102 .
66 ـ فتح ( 48 ) : 10 .
67 ـ راه على : 53 ; ترجمه الغارات : 416 و 451 .
68 ـ كشف اليقين : 86 ; كشف الغمة : 1/163 ; بحار الأنوار : 40/331 ، باب 98 ، حديث 13 .
69 ـ كشف الغمة : 1/163 ; بحار الأنوار : 40/331 ، باب 98 ، حديث 14 .
70 ـ السيرة النبوية : 2/430 ; تاريخ اليعقوبى 2/61 ; بحار الأنوار : 21/140 ، باب 27 ، حديث 3 .
71 ـ غافر ( 40 ) : 71 .
72 ـ شرح نهج البلاغة ، ابن أبى الحديد : 11/253 ; بحار الأنوار : 42/117 ، باب 121 .
73 ـ شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد : 2/201 ; بحار الأنوار : 41/137 ، باب 107 .
74 ـ الغارات : 1/55 ; شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد : 2/201 ; بحار الأنوار : 41/137 ، باب 107 .
75 ـ شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد : 1/249 .
76 ـ نهج البلاغة : 880 ، حكمت 412 ; بحار الأنوار : 33/434 ، باب 26 ، حديث 643 .
77 ـ الكافى : 7/185 ، باب آخر منه . . . ، حديث 1 ; وسائل الشيعة : 28/103 ، باب 16 ، حديث 34327 ; بحار الأنوار : 40/290 ، باب 97 ، حديث 47 .
78 ـ نهج البلاغة : 343 ، خطبه 155 .
79 ـ شرح نهج البلاغة ، ابن أبى الحديد : 14/13 ; بحار الأنوار : 33/88 ، باب 1 .
80 ـ الكامل : 3/215 .
81 ـ شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد : 17/254 ; بحار الأنوار : 33/92 ، باب 16 ، حديث 401 .
82 ـ جامع الأخبار : 138 ، فصل 96 ; بحار الأنوار : 41/43 ، باب 102 ، حديث 21 ; مواعظ العدديه :162 ، فى الثلاثيات .
83 ـ الغارات : 1/65 ; بحار الأنوار : 100/93 ، باب 1 ، حديث 9 .
84 ـ الغارات : 1/75 ; مستدرك الوسائل : 7/68 ، باب 12 ، حديث 7670 .
85 ـ مناقب : 2/106 ; مستدرك الوسائل : 12/337 ، باب 40 ، حديث 14223 ; بحار الأنوار : 41/57 ، باب 105 ، حديث 7 .
86 ـ على محمد على دخيّل .
87 ـ بحار الأنوار : 53/178 ، باب 31 ، حديث 9 .
88 ـ ضحى ( 93 ) : 5 .
89 ـ مناقب : 3/342 ; بحار الأنوار : 43/85 ، باب 4 ، حديث 8 .
90 ـ رياحين الشريعه : 1/130 ; بحار الأنوار : 43/71 ، باب 3 ، حديث 61 .
91 ـ محجة البيضاء : 1/30 .
92 ـ مسند احمد بن حنبل : 1/236 .
93 ـ بحار الأنوار : 43/46 ، باب 3 .
94 ـ بشارة المصطفى : 137 ; بحار الأنوار : 43/56 ، باب 3 ، حديث 50 .
95 ـ أعلام النساء : على محمد على دخيّل به نقل از اعيان الشيعه : 2/488 والكافى : 7/48 .
96 ـ اين مطالب از كتاب اعلام النساء ، استاد على محمد على دخيّل برگرفته شده است .
97 ـ الأمالى ، صدوق : 178 ، المجلس الثالث والثلاثون ، حديث 8 ; عدة الداعى : 151 ; بحار الأنوار : 43/331 ، باب 16 ، حديث 1 .
98 ـ الخصال : 1/135 ، حديث 149 ; بحار الأنوار : 43/332 ، باب 16 ، حديث 4 .
99 ـ مناقب : 4/23 ; بحار الأنوار : 43/351 ، باب 16 ، حديث 28 .
100 ـ صلح حسن : 42 ـ 43 .
101 ـ مناقب : 4/16 ; بحار الأنوار : 43/341 ، باب 16 ، حديث 14 ; صلح حسن : 42 ـ 43 .
102 ـ مناقب : 4 /16 ; بحار الأنوار : 43/341 ، باب 16 ، حديث 14 ; صلح حسن : 42 ـ 43 .
103 ـ مناقب : 4/16 ; بحار الأنوار : 43/341 ، باب 16 ، حديث 15 .
104 ـ بحار الأنوار : 43/352 ، باب 16 ، حديث 29 ; مستدرك الوسائل : 8 / 295 ، باب 37 ، حديث 9485 ، ( با كمى اختلاف ) .
105 ـ مناقب : 4/75 ; بحار الأنوار : 44/194 ، باب 26 ، حديث 17 ; مستدرك الوسائل 12/398 ، باب 24 ، حديث 14407 .
106 ـ مناقب : 4/66 ; بحار الأنوار : 44/190 ، باب 26 ، حديث 2 .
107 ـ مناقب : 4/65 ; بحار الأنوار : 44/189 ، باب 26 ، حديث 2 .
108 ـ مناقب : 4/66 ; بحار الأنوار : 44/190 ، باب 26 ، حديث 3 .
109 ـ مناقب : 4/66 ; بحار الأنوار : 44/190 ، باب 26 ، حديث 3 .
110 ـ مناقب : 4/66 ; بحار الأنوار : 44/191 ، باب 26 ، حديث 3 .
111 ـ مناقب : 4/66 ; بحار الأنوار : 44/191 ، باب 26 ، حديث 4 .
112 ـ نساء ( 4 ) : 86 .
113 ـ كشف الغمه : 2/31 ; بحار الأنوار : 44/195 ، باب 26 ، حديث 8 .
114 ـ انعام ( 6 ) : 124 ( اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ) .
115 ـ جامع الأخبار : 137 ، فصل 96 ; بحار الأنوار : 44/196 ، باب 26 ، حديث 11 .
116 ـ آل عمران ( 3 ) : 134 .
117 ـ الارشاد، مفيد : 2/145 ; بحار الأنوار : 46/545 ، باب 5 ، حديث 1 .
118 ـ الكافى :2/123 ، باب التواضع ، حديث 8 ; وسائل الشيعة : 15/277 ، باب 31 ، حديث 20507 ; بحار الأنوار : 46/55 ، باب 5 ، حديث 2 .
119 ـ الارشاد، مفيد : 2/147 ; بحار الأنوار : 46/56 ، باب 5 ، حديث 5 .
120 ـ أعلام الورى : 261 ، الفصل الرابع ; كشف الغمة : 2/87 ; مشكاة الأنوار : 178 ، فصل الثانى والعشرون ; بحار الأنوار : 46/56 ، باب 5 ، حديث 6 .
121 ـ علل الشرائع : 1/231 ، باب 165 ، حديث 8 ; بحار الأنوار : 46/66 ، باب 5 ، حديث 28 .
122 ـ ( وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ ) آل عمران (3) : 134 .
123 ـ ( وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ) آل عمران (3) : 134 .
124 ـ ( وَاللهُ يُحِبُّ الْمُـحْسِنِينَ ) آل عمران (3) : 134 .
125 ـ الأمالى ، صدوق : 201 ، المجلس السادس والثلاثون ، حديث 12 ; روضة الواعظين : 2/379 ; بحار الأنوار : 46/67 ، باب 5 ، حديث 36 .
126 ـ الأمالى ، صدوق :220 ، المجلس التاسع والثلاثون ، حديث 6 ; الأمالى ، مفيد :219 ، المجلس الخامس والعشرون ، حديث 7 ; بحار الأنوار : 46/68 ، باب 5 ، حديث 39 .
127 ـ عيون أخبار الرضا : 2/145 ; باب 40 ، حديث 13 ; وسائل الشيعة : 11/430 ، باب 46 ، حديث 15177 ; بحار الأنوار : 46/69 ، باب 5 ، حديث 41 .
128 ـ ثواب الأعمال وعقاب الأعمال : 50 ; المحاسن : 2/635 ، باب 15 ، حديث 133 ; وسائل الشيعة : 11/541 ، باب 51 ، حديث 15486 ; بحار الأنوار : 46/70 ، باب 5 ، حديث 46 .
129 ـ الكافى : 4/68 ، باب من فطر صائماً ، حديث 3 ; مناقب : 4/155 ; بحار الأنوار : 46/71 ، باب 5 ، حديث 53 .
130 ـ مناقب : 4/163 ; بحار الأنوار : 46/89 ، باب 5 ، حديث 77 .
131 ـ مناقب : 4/154 ; بحار الأنوار : 46/90 ; باب 5 ، حديث 77 .
132 ـ مناقب : 4/155 ; بحار الأنوار : 46/91 ، باب 5 ، حديث 78 .
133 ـ بحار الأنوار : 46/92 ، باب 5 ، حديث 79 .
134 ـ الزهد : 45 ، باب 7 ، حديث 119 ; بحار الأنوار : 46/92 ، باب 5 ، حديث 80 .
135 ـ مناقب : 4/162 ; بحار الأنوار : 46/93 ، باب 5 ، حديث 82 .
136 ـ الكافى : 5/97 ، باب قضاء الدين ، حديث 7 ; مناقب : 4/164 ; بحار الأنوار : 46/94 ، باب 5 ، حديث 84 .
137 ـ مناقب : 4/157 ; بحار الأنوار : 46/95 ، باب 5 ، حديث 84 .
138 ـ الخصال : 2/517 ، حديث 4 ; مناقب : 4/158 ; بحار الأنوار : 46/96 ، باب 5 ، حديث 84 .
139 ـ كشف الغمه : 2/80 ; مسكن الفؤاد : 57 ; بحار الأنوار : 46/99 ، باب 5 ، حديث 87 .
140 ـ كشف الغمة : 2/106 ; بحار الأنوار : 46/100 ، باب 5 ، حديث 88 .
141ـالكافى: 5/73، باب ما يجب من الإقتداء بالأئمة، حديث 1; الارشاد، مفيد : 2/161 ; وسائل الشيعة : 17/19 ، باب 4 ، حديث 21872; بحار الأنوار: 46/350، باب 9، حديث 3 .
142 ـ الارشاد، مفيد: 2/166; روضة الواعظين : 1/204 ; بحار الأنوار: 46/287، باب 6، حديث 6.
143 ـ الارشاد، مفيد: 2/167; كشف الغمة: 2/127; بحار الأنوار : 46/288 ، باب 6 ، حديث 9.
144 ـ مناقب : 4/207 ; بحار الأنوار : 46/289 ، باب 6 ، حديث 12 .
145 ـ كشف الغمة : 2/118 ; بحار الأنوار : 46/290 ، باب 6 ، حديث 15 .
146 ـ الكافى : 6/448 ، باب لبس المعصفر ، حديث 13 ; مكارم الأخلاق : 80 ; وسائل الشيعة : 5/32 ، باب 17 ، حديث 5817 ; بحار الأنوار : 46/293 ، باب 6 ، حديث 20 .
147 ـ الكافى : 2/487 ، باب الإجتماع فى الدعاء ، حديث 3 ; عدة الداعى : 158 ، الإجتماع فى الدعاء .
148 ـ الكافى : 3/226 ، باب الصبر والجزع والإسترجاع ، حديث 14 ; وسائل الشيعة : 3/276 ، باب 85 ، حديث 3641 ; بحار الأنوار : 46/301 ، باب 6 ، حديث 44 .
149 ـ من لا يحضره الفقيه :4/231 ، باب النوادر الوصايا ، حديث 5548 ; وسائل الشيعة : 19/419 ، باب 84 ، حديث 24874 ; بحار الأنوار : 46/300 ، باب 6 ، حديث 42 .
150 ـ الكافى : 3/323 ، باب السجود والتسبيح والدعاء فيه ، حديث 9 ; حلية الأولياء : 3/187 ; بحار الأنوار : 46/301 ، باب 6 ، حديث 45 .
151 ـ بصائر الدرجات : 495 ، باب 15 ، حديث 2 ; بحار الأنوار : 47/21 ، باب 4 ، حديث 19 .
152 ـ الكافى : 4/8 ، باب صدقة الليل ، حديث 3 ; ثواب الأعمال وعقاب الأعمال : 144 ; وسائل الشيعة: 9/408، باب 19، حديث 12348; بحار الأنوار: 47/20، باب 4، حديث 17.
153 ـ مناقب : 4/273 ; بحار الأنوار : 47/23 ، باب 4، حديث 26 .
154 ـ مناقب : 4/274 ; بحار الأنوار : 47/24 ، باب 4 ، حديث 26 ; مستدرك الوسائل : 7/206 ، باب 22 ، حديث 8047 .
155 ـ مناقب : 4/274 ; بحار الأنوار : 47/24 ، باب 4 ، حديث 26 .
156 ـ العدد القوية : 155 ; مناقب : 4/274 ; بحار الأنوار : 47/24 ، باب 4 ، حديث 26 .
157 ـ رجال الكشى : 184 ; بحار الأنوار : 47/34 ، باب 4 ، حديث 31 ; مستدرك الوسائل : 7/226 ، باب 31 ، حديث 8101 .
158 ـ الكافى : 6/283 ، باب كراهية استخدام الضيف ، حديث 1 ; وسائل الشيعة : 24/315 ، باب 37 ، حديث 30640 ; بحار الأنوار : 47/41 ، باب 4 ، حديث 49 .
159 ـ الكافى : 4/49 ، باب النوادر ، حديث 12 ; بحار الأنوار : 47/42 ، باب 4 ، حديث 56 .
160 ـ الكافى : 2/581 ، باب دعوات موجزات لجميع الحوائج ، حديث 15 ; بحار الأنوار : 47/46 ، باب 4 ، حديث 66 .
161 ـ الكافى : 3/225 ، باب الصبر والجزع والإسترجاع ، حديث 11 ; وسائل الشيعة : 3/275 ، باب 85 ، حديث 3639 ; بحار الأنوار : 47/49 ، باب 4 ، حديث 76 .
162 ـ الكافى : 2/86 ، باب الإقتصاد فى العبادة ، حديث 4 ; وسائل الشيعة : 1/108 ، باب 26 ، حديث 266 ، بحار الأنوار : 47/55 ، باب 4 ، حديث 94 .
163 ـ الكافى : 8/87 ، حديث بحر مع الشمس ، حديث 50 ، مجموعة ورام : 2/136 ; بحار الأنوار : 47/56 ، باب 4 ، حديث 97 .
164 ـ الكافى : 5/76 ، باب ما يجب الإقتداء بالأئمة ، حديث 13 ; وسائل الشيعة : 17/39 ، باب 9 ، حديث 21924 ; بحار الأنوار : 47/57 ، باب 4 ، حديث 101 .
165 ـ الكافى : 5/289 ، باب كراهة الإستعمال الأجير . . . ، حديث 3 ; وسائل الشيعة : 19/106 ، باب 4 ، حديث 24251 ; بحار الأنوار : 47/57 ، باب 4 ، حديث 105 .
166 ـ الكافى : 5/161 ، باب الحلف فى الثراء والبيع ، حديث 1 ; وسائل الشيعة : 17/421 ، باب 26 ، حديث 22897 ; بحار الأنوار : 47/59 ، باب 4 ، حديث 111 .
167 ـ الخرائج والجرائح : 2/896 ; الارشاد : 2/231 ; بحار الأنوار : 48/101 ، باب 5 ، حديث 5 .
168 ـ الارشاد : 2/232 ; روضة الواعظين : 1/215 ; بحار الأنوار : 48/102 ، باب 5 ، حديث 6 .
169 ـ الارشاد : 2/233 ; بحار الأنوار : 48/102 ، باب 5 ، حديث 7 .
170 ـ مناقب : 4/319 ; بحار الأنوار : 48/108 ، باب 5 ، حديث 9 ; مستدرك الوسائل : 10/387 ، باب 83 ، حديث 12237 .
171 ـ عيون أخبار الرضا : 2/184 ، باب 44 ، حديث 7 ; بحار الأنوار : 49/91 ، باب 7 ، حديث 4 .
172 ـ بلد ( 90 ) : 11 .
173 ـ الكافى : 4/52 ، باب فصل إطعام الطعام ، حديث 12 ; المحاسن : 2/392 ، باب 1 ، حديث 29 ; وسائل الشيعة : 24/292 ، باب 26 ، حديث 30528 ; بحار الأنوار : 49/97 ، باب 7 ، حديث 11 .
174 ـ الكافى : 8/230 ، حديث يأجوج و مأجوج ، حديث 296 ; وسائل الشيعة : 24/264 ، باب 13 ، حديث 30504 ; بحار الأنوار : 49/101 ، باب 7 ، حديث 18 .
175 ـ الكافى : 4/23 ، باب من أعطى بعد المسألة ، حديث 3 ; بحار الأنوار : 49/101 ، باب 7 ، حديث 19 .
176 ـ الكافى : 5/288 ، باب كراهة إستعمال الأجير ، حديث 1 ; وسائل الشيعة : 19/104 ، باب 3 ، حديث 24247 ; بحار الأنوار : 49/106 ، باب 7 ، حديث 34 .
177 ـ الأمالى ، طوسى : 588 ، حديث 1220 ; مجموعة ورام : 2/74 ; بحار الأنوار : 49/120 ، باب 11 ، حديث 1 .
178 ـ عيون أخبار الرضا : 2/8 ، باب 30 ، حديث 20 ; مشكاة الأنوار : 233 ، الفصل الرابع فى السخاوة ; بحار الأنوار : 50/102 ، باب 5 ، حديث 16 .
179 ـ قرب الإسناد : 148 ; بحار الأنوار : 49/29 ، باب 3 ، حديث 1 .
برگرفته از کتاب اهل بیت (ع) استاد حسین انصاریان