در نماز بود که ردا از يک طرف شانه اش افتاد. با آرامش تمام، نمازش را ادامه داد. سلام را که داد، يکي از اصحاب جلو آمد و با تعجب پرسيد: «يابن رسول الله! چرا ردا را روي دوش خود بالا نياورديد؟» حضرت فرمود: «واي بر تو باد! آيا مي داني نزد که ايستاده بودم و با که تکلّم مي کردم؟ همانا قبول نمي شود از نماز بنده، مگر آن چه که دلش با او همراه باشد و به جاي ديگر نپردازد.»
مرد پرسيد: «پس ما به واسطه نمازهاي بي حضور قلب مان، هلاک شده ايم؟»
حضرت پاسخ داد: «نه، حق تعالي تدارک خواهد فرمود نقصان آن را به نمازهاي نافله.»
به مسجد آمد... زيد بن اسلم در حال سخنراني بود. حضرت ميان جمعيت نشست و به صحبت هاي شاگردش گوش سپرد. نافع بن جيبر نزديک حضرت آمد، کنارش نشست و گفت:«خدا تو را ببخشايد. تو سرور مردماني! آيا اين همه راه مي پيمايي تا با چنين غلامي همنشين گردي؟ حضرت با رضايت پاسخ داد: «علم مطلوب است؛ از اين رو هر جا که باشد، بايد طلبيد.»
از محلي عبور مي کرد. عده اي دور هم نشسته بودند و درباره او غيبت مي کردند، دورغ مي گفتند و تهمت مي زدند.
جلو رفت و ايستاد... سلام کرد و فرمود: «اگر در آن چه که مي گوئيد صادق هستيد، خدا مرا بيامرزد و اگر دورغ مي گوييد، خدا شما را بيامرزد.»
همه سرها پائين رفت و سکوت فضا را پر کرد.
غلام مشغول پذيرايي از مهمان ها بود. خدمتکار مي آمد و مي رفت. ناگهان غذاي داغ از دست غلام رها شد و بر سر کودک امام ريخت. ظرف روي زمين افتاد و غذاها پخش شد. کودک، بي حرکت و رنگ باخته به زمين افتاد. دست هاي غلام لرزيد و صورتش سرخ شد... زبانش بندآمد و ترس همه وجودش را گرفت. حضرت مثل هميشه، نگاه آرام و مهرباني به غلام کرد سپس فرمود: ؟« تو در اين کار تقصيري نداشتي، برو که تو را در راه خدا آزاد کردم.»
اشک شوق از چشم هاي غلام جاري شد. امام از اتاق خارج شد و به کار کفن و دفن فرزندش پرداخت.
زهرا گفت: «کسي را فاضل تر از علي بن حسين (عليه السلام) نديدم. به خدا نديدم که در نهان دوستي و در آشکارا دشمني داشته باشد.»
پرسيدند: «چگونه چنين چيزي ممکن است؟»
پاسخ داد: «هر کس دوست او بود؛ از دانستن فضيلت بسيار وي، بر او حسد مي برد و اگر کسي با او دشمن بود، به خاطر روش مسالمت آميز وي، دشمني خود را آشکار نمي کرد.
جابر به ديدن امام سجاد (عليه السلام) رفت. حضرت در حال نيايش بود. دعا و مناجاتش که تمام شد، به جابر سلام کرد و خوش آمد گفت.
جابر با تعجب پرسيد:«اي فرزند رسول خدا! آيا نمي داني خدا بهشت را براي شما و دوستداران شما و دوزخ را براي دشمنان شما آفريده است؟ اين چه رنجي است که بر خود هموار مي کني و خود را چنين به سختي مي افکني؟»
حضرت پاسخ داد:«اي يار رسول خدا ... نمي داني که پروردگار گناهان رسول خدا را بخشيد، با اين حال پيامبر (عليه السلام) کوشش خود را در عبادت از دست نداد و چندان خدا را عبادت کرد که ساق هاي او ورم آورد. گفتند: تو چنين مي کني و خدا گناهان پيشين و واپسين تو را بخشيده است. فرمود: «آيا بنده سپاسگزاري نباشم؟... اي جابر! من به راه پدرانم مي روم.»
نويسنده: کوثر طه
منابع:
1.برگزيده منتهي الامال؛ تلخيص رضا استادي؛ دفتر نشر برگزيده.
2. امام سجاد (عليه السلام) جمال نيايشگران؛ احمد ترابي؛
بنياد پژوهش هاي اسلامي استان قدس رضوي.
3. امام سجاد (عليه السلام) از ديدگاه اهل سنت؛ علي باقر شيخاني؛ مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما.
4. در مکتب پيشواي ساجدان امام علي بن الحسين (عليه السلام) دکتر علي قائمي؛ انتشارات اميري
5. زندگاني علي بن الحسين (عليه السلام) سيد جعفر شهيدي؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
منبع : نشريه ديدار آشنا، شماره 129