
تا بارگاه معبود
آرى ، پاكان و صديقان را اوصافى ديگر و حيثيت و هويتى غير آن است كه ديگران را ، پاكان و صديقان را قلبى و روحى و نفسى و عملى غير عموم است . اينان از هنگام شروع بيدارى و بينايى به تصفيه تمام وجود برخاستند و در خانه هستى خود غيرى باقى نگذاشتند ، كمال ذلت را يافتند تا عزيز شدند ، كمال خضوع و خشوع را آوردند تا سرور و امير گشتند ، به مرگ اختيارى مردند ، تا زنده شدند ، حقيقت بهشت و جهنم را در اعمال يافتند ، تا از جهنم براى ابد آزاد و مستعد ورود به بهشت الهى در قيامت شدند .
جلال و جمال و كمال و حقيقتى جز حضرت احديت نيافتند و آنچه غير او يافتند ، از شؤون حضرت دوست يافتند و تا اينگونه نمىشدند به بساط خدمت راه نمىيافتند و اذن مجالست براى جلوس در مقام قرب نمىيافتند .
سعيد الدين سعيد فرغانى در « شرح تائيه ابن فارض » در شرح اين بيت كه به عنوان مقول قول حق است :
•أَتَيْتَ بُيُوتا لَمْ تَنَلْ مِنْ ظُهُورِها
وَأَبْوابُها عَنْ قَرْعِ مِثْلِكَ سُدَّتْ
چنين گويد : راه به بارگاه عشق و وصل حضرت ما ، جز نيستى و فناى حقيقى نيست و خانههاى اسما و صفات حضرت ما كه مراتب وصل حقيقىاند ، با آشيانههاى وجود مقيد مجازى و اسما و صفات مستعار امتيازى تو ، پشت تا پشت افتادهاند ، من جهة القدوم و الحدث .
پس تا يك سر موى از هستى مقيد تو و اضافت اسما و صفات از قول و فعل و علم و عمل و غير آن ، به خودى خودت در تو باقى و ثابت است و تو در بند آنى كه آن را وسيلت وصول به جناب وصل ما سازى ، چنان است كه مىخواهى كه در خانههاى مراتب وصل حضرت ما ، از راه پشت بام درآيى و هرگز كسى اين را ميسر نشود و از اين راه بىراهى بقاى هستى و آگاهى مضاف به تو كه پشت و بام اين خانههاست ، هيچ كس به اين خانههاى مراتب وصل ما نرسيده است و نتواند رسيد .
چه اطراف اين بارگاه از باروى عزت : إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً . همه عزت و توانمندى براى خداست .
و سدّ محكم : وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِن أَبْوَابِهِا .
و نيكى آن نيست كه به خانهها از پشت آنها وارد شويد ، [ چنان كه اعراب جاهلى در حال احرام حج از پشت ديوار خانه خود وارد مىشدند نه از در ورودى ] بلكه نيكى [ روش و منشِ ] كسى است كه [ از هر گناه و معصيتى ] مىپرهيزد . و به خانهها از درهاى آنها وارد شويد .
حصنى عظيم منيع دارد و باز درهاى آن خانههاى اسما و صفات كه مراتب وصل مااند و آن درهاى محض فنا و محو آثار و حظوظ است ، بالكليه از كوفتن چون تويى كه هنوز از سر حظوظ خود برنخاستهاى و لذت وصال ما به قيمتى از هستى خود مىطلبى چنان بسته است كه هرگز به اين كوفتن تو گشاده نشود !!
به قول فيض كاشانى :
•دل بكن جانا از اين دير خراب
گر نكندى بسته ماند اينجا دلت
حسرتى ماند به دل آن را كه داد
هست دنيا چون سرابى تشنه را
آيدت هر دم سرابى در نظر
آن نباشد آب و ديگر هم چنين
هرگز از دنيا نگردى كامياب
•كآسمان در رفتنت دارد شتاب
تو بمانى بيدل آنجا در عذاب
دل به چيزى كو نشد زان كامياب
تشنه كى سيراب گردد از سراب
سوى آن رانى به تعجيل و شتاب
هرگز از دنيا نگردى كامياب