ابن زياد مـخـتـار را پـيش خـواند و او را گـفـت : تـو با جمـعـيت آمـده بودى تـا پـسر عقيل را يارى كنى ؟ مختار گفت : خير؛ چنين نيست بلكه من خارج كوفه بودم و شب وارد شدم و شب را زير پرچم عمروبن حريث بودم و اكنون هم نزد شما آمده ام .
عـمـروبن حريث نيز گفته مختار را تاييد و تصديق كرد و بر صحت گفتارش گواهى داد. با همه اينها ابن زياد با قضيبى كه در دست داشت بر سر و روى مختار نواخت آنقدر زد كه صورتـش مـجروح و چـشمش آسيب ديد و گفت : اگر شهادت عمرو نبود ترا گردن ميزدم ، سپس حكم زندانى او را صادر كرد، و مختار را به زندان بردند.
منبع : تبیان