دلم، شکسته و مجروح و مبتلای حسین
طواف کرد شبی، گرد کربلای حسین
شکفته نرگس و نسرین و سنبل تر دید
ز چشم و جبهه و جعد گره گشای حسین
ز حلق تشنه او، رسته لاله سیراب
ز خون که موج زد از جانب قفای حسین
قدَر، چو واقعه کربلا مشاهده کرد
ز چشم، چشمه خون راند بر قضای حسین
سحاب: قطره باران، حسین: سر بخشید
عطای ابر کجا و، کجا عطای حسین؟!
ز بیم ورطه طوفان نمی تواند رست
جز آن که هست درین ورطه، آشنای حسین
گدای حضرت او شو، که عاقبت روزی
به پادشاهی عقبی رسد، گدای حسین
خموش ابن حسام! این سخن نه لایق توست
ستایش تو کجا و، کجا سزای حسین؟!**زیرنویس=دیوان محمّد بن حسام خوسفی، ص 223 تا 225.@.
منبع : راسخون