بی دست من ز دست حسینم گسسته دست
ای دست حق بگیر تو دست برادرم
ای دست راست رو بسلامت که تا ابد
این خاطره ودیعه سپارم بخاطرم
ای دست چپ زیاری من بر مدار دست
من در هوای آب بشوق تو میپرم
آبی که آبروی من و اعتبار تست
بر تشنه گان اگر نرسد خاک بر سرم
آب فرات نیست بمشک، آبروی اوست
بر پیشگاه آبروی خلق میبرم
نی نی نه آبروی فرات و نه آب اوست
خود آبروی ام بنین است مادرم
مردم بحفظ دیده ز هر چیز بگذرند
من بهر آب حاضرم از دیده بگذرم
ای دست دامن تو و دست نیاز من
تا همتت بعرصه ی پیکار بنگرم
در عمر خویش منتی از کس نبرده ام
اینک به ناز منتت ای دست حاضرم
ترسم تو هم ز دست روی، بی تو مشک را
آخر بدست ناوک دلدوز بسپرم
منبع : راسخون