بر عهد خود ز روی محبت وفا نکرد
تا سینه را نشانه ی تیر بلا نکرد
تا دست رد به سینه ی بیگانگان نزد
خود را مقیم درگه آن آشنا نکرد
تا هر دو دست را بره حق ز کف نداد
در کوی عشق خیمه ی دولت بپا نکرد
تا از صفای دل نگذشت از صفای آب
خود را مدام قبله ی اهل صفا نکرد
شرح غم شهادت او را به نینوا
نشنید کس که چون نی محزون نوا نکرد
در کارزار عشق چو عباس نامدار
جان را کسی فدای شه کربلا نکرد
تا داشت جان ز جانب مقصد نتافت رخ
تا دست داشت دامن همت رها نکرد
در راه دوست از سر کون و مکان گذشت
وز بذل جان خویش در این ره ابا نکرد
خالی نگشت کشور الا ز خیل کفر
تا دفع خصم دوست به شمشیر لا نکرد
از پشت زین بر وی زمین تا نیوفتاد
از روی غم برادر خود را صدا نکرد
ره را به خصم با تن بی دست بست، لیک
لب را بآه و ناله و افسوس وا نکرد
دل سوخت زین الم که به میدان کارزار
دشمن هر آنچه تیر به او زد خطا نکرد
ام البنین که مظهر صبر و شکیب بود
غیر از فراق، قامت او را دوتا نکرد
غافل ز مهر دوست «مجاهد» مشو بدل
لطفی که دوست کرد به من کیمیا نکرد
منبع : راسخون