سر برون کرد از ستیغ قله ی ایثار ماهی
کرد روشن دشت خون را برق شمشیر نگاهی
آنکه در هیجا برابر بود با دشت سپاهی
رزم سوزی شعله آسا، شیر بازو کینه خواهی
ابن حیدر شبل صفدر آن ابوالفضل دلاور
آنکه در گندآوری همچون علی در روز هیجا
گرد و مردافکن بشمشیر و ببازوی توانا
در روند حمله تیغش آذرخشی دشت پیما
کرد رنگین ناچخش از خون دشمن روی صحرا
همچو بابش در مصاف دشمنان دین دلاور
شیر خشم و شیر صولت، شیر گیر و شیر بازو
کیست با او رستم و اسفندیار و گیو و برزو
خوبروئی آیت خوبی و رشک باغ مینو
ماه اسم و ماه سیما، عنبرین مو آتشین رو
سرو قدی منفعل از قامتش سرو و صنوبر
در بنی هاشم بزیبائی زبانزد شد مثالش
آسمان حسن را ز آن شهره شد بدر جمالش
در اخوت، در فتوت نامد و ناید همالش
هفت کوکب هفت جوزق پیش گردون جلالش
زاده ی ام البنین آن بانوی محبوب حیدر
ظالمان آنگه بریدند آن دو دست یاور دین
خواست با دندان رساند مشک را تا هست بر زین
زد عمودی ظالمی دیگر که بر او باد نفرین
کرد خونالود روی و موی به از نافه ی چین
بر زمین افتاد و گفتا یا اخا ادرک برادر
ناله ی عباس را بشنید چون شاه شهیدان
رو بسوی قتلگاه آورد با حال پریشان
گفت پشتم را شکست اینک غمت ای بهتر از جان
چند گامی را بزانو کرد طی آن شیر میدان
ای زمان گفتا پس از عباس خاکت باد بر سر
این مسمط را که شورافکن بود در بیقراری
گفت با سوز درون «فیضی» برسم یادگاری
تا بود هنگامه ساز عاشقان در سوگواری
گر قبول حضرتش باشد زهی امیدواری
سر فراز آل پیغمبر (ص) بود در روز دیگر
منبع : راسخون