فارسی
يكشنبه 16 دى 1403 - الاحد 4 رجب 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 4
73% این مطلب را پسندیده اند

يحيى وخوف از خدا

شيخ صدوق از پدر بزرگوارش نقل مى كند :يحيى بن زكريّا ، آن قدر نماز خواند و گريه كرد كه صورتش آسيب ديد . پارچه اى از كرك به جاى آسيب صورت گذاردند ، تا اشك ديدگانش بر آن بريزد . او به خاطر خوف از مقام الهى اين چنين گريه مى كرد و بسيار كم خواب شده بود ، پدر بزرگوارش به او گفت : پسرم از خدا خواسته ام چنان لطف و عنايتى به تو كند كه خوشحال شوى و چشمت به محبّت حق روشن گردد ، عرض كرد : پدر ! جبرئيل به من گفت : قبل از آتش جهنم صحراى سوزانى است كه از آن عبور نمى كند مگر كسى از خوف حق زياد گريه كند . فرمود : پسرم گريه كن ؛ زيرا گريه از خوف خدا ، حق توست.

بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان

0
73% (نفر 4)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

خدا را با قرض ملاقات نكن
خدا و گنه‏كاران پشيمان‏
خوبان چرا؟
او لايق ديدار حجت خدا نيست‏
شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)
داستان شعوانه و توبه‏
فرار مادر از فرزند
حکایت جنيد بغدادى و مریدانش
آشپزخانۀ عمرولیث صفار بر گردن سگ
داستانى شگفت از مبارزه با نفس‏

بیشترین بازدید این مجموعه

فرار مادر از فرزند
شما عهده‏دار رياست كل كشورى
خدا را با قرض ملاقات نكن
داستان قارون و ثروتش
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
داستان شعوانه و توبه‏
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
ورع و عفت نفس‏
شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)
آشپزخانۀ عمرولیث صفار بر گردن سگ

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^