فارسی
يكشنبه 18 شهريور 1403 - الاحد 3 ربيع الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ديدار مرد حلّى با امام زمان عليه‏السلام


در شهر حله، شخصى به رفيق قصابش گفت: من ديگر خسته شدم، با اجازه تو كه رفيق خوبم هستى، مى خواهم به صحرا بروم، غروب كه شد، كسى هم نباشد، روى زمين بنشينم و از دست حجة بن الحسن عليه السلام ناله بزنم. من از امام زمان عليه السلام دلگير شده ام.

گفت: برو، آمد، به عنوان اين كه اى پسر فاطمه! من از تو شاكى هستم و گلايه دارم، داد مى كشم، دارم سكته مى كنم، بگذار از دستت بنالم، فرياد بكشم، حداقل ما در شهر حله صد هزار مؤمنِ نماز شب خوانِ دعاى ندبه خوان داريم، چرا نمى آيى؟ تو كه معروف است اگر سيصد و سيزده يار داشته باشى، مى آيى.

خيلى راحت قصاب گفت: برو، هر چه مى خواهى داد بكش و ناله و گلايه كن.

آمد، داد كشيد و گريه و ناله كرد كه: اين همه مجالس، اين همه دعاى ندبه، اين همه «عجل على ظهورك» پس ظهور چه شد؟

چشم داشت، آدم پر حرفى نبود، قلبش هم قلب صادقى بود. نيمه شب ـ يا حبيب قلوب الصادقين ـ پسر فاطمه عليهاالسلام را ديد، فرمود: از دست من داد مى كشى؟ گفت: بله، از من شكايت دارى؟ گفت: بله، درد دارم، ديگر به وجود مقدس تو كه دروغ نمى توانم بگويم، كجايى؟ چرا نمى آيى؟ فرمود: كجا بيايم؟ گفت: شهر حله، فرمود: حله چند نفر مرا يارى مى كنند؟ گفت: صد هزار نفر، فرمود: من در كل حله فقط تو و آن قصاب را دارم، يار ديگرى ندارم، كجا بيايم؟ بيايم كه من را هم مثل آن يازده امام قبلى بكشند؟ برگرد، فردا صبح به مغازه قصاب برو و سلام من را به او برسان.

مگر زبان گذاشت ما پيشرفت كنيم؟ مگر گوش گذاشت ما خودسازى كنيم؟ مگر اين دل هرجايى و سرگردان، اين قلبى كه حتى يك روز براى خدا ثابت نبوده است، و هر روز يك جا و در يك دكانى بوده و آن را مى فروختيم، گذاشت كه ساخته بشويم؟

پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: بعضى از دل ها عين برگ درخت در بيابان، جلوى هر بادى تكان مى خورد. مگر اين شهوت و شكم مى گذارند كه ما خودسازى كنيم؟

درخواست پيامبر صلى الله عليه و آله براى اهل قبرستان

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: صداى ناله اين معذبان در برزخ را شنيدم، گريه كردم، و دلم براى آنها سوخت. تو چه پيغمبر مهربانى هستى! يكى ديگر گناه كرده، جريمه اش را دارد مى بيند، گريه اش را تو مى كنى. اين قدر دلت رقيق است كه حتى براى گناهان ما گريه مى كنى.

گريه كردم، و در گريه ام به پروردگار عرض كردم: اى خدا! يك تخفيفى در عذاب اين ها بده. خدا حرفم را گوش داد و تخفيف داد.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حقيقت اعمال خوب و بد انسان‏ها
رسيدن به سهميه حلال، با زحمت‏
بند آمدن زبان جوان هنگام مرگ
ترك گناه‏
عزت نفس ملا مهدى نراقى‏
نمونه‏اى ديگر از تاثير نفس حق در قلب انسان‏
توبه‏ جوان اسير
پند فردوسی در باب حقیقت رستگاری
سؤال و جواب در روز قيامت‏
معرفت در اسلام - جلسه هیجدهم

بیشترین بازدید این مجموعه

صبر از ديدگاه اسلام - جلسه چھارم (متن کامل +عناوین)
پيدايش عقيده‏هاى مختلف با زبان‏
عزت نفس ملا مهدى نراقى‏
هنرمندى پيامبران‏
وجوب فورى توبه‏
2- تصميم بر ترك گناه‏
گناهان ظاهر و باطن
الهام خداوند و هدايت شدن دزد
حكايت سعدى درباره حرص مال دنيا
تاریخ پیدایش دین یهود؟

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^