لطفا منتظر باشید

حكايت توبه از شكر نابجا


بازار بغداد آتش گرفته بود. يكى از مغازه‏ها، مغازه سقط فروش بود. به او گفتند:

بازار آتش گرفته است. به بازار آمد. ديد آتش را خاموش كرده‏اند و مغازه او نسوخته است. گفت: الحمد لله.

بعد ناگهان به خود گفت: تو بايد غم مردم را بخورى، آن وقت براى سالم بودن مغازه خودت، الحمد لله مى‏گويى؟ همان روز همه جنس‏ها را فروخت و با خانواده‏اش به مكه رفت و چهل سال در مكّه روزها دستفروشى مى‏كرد و شب‏ها تا صبح در مسجد الحرام مى‏گفت: خدايا! به خاطر آن «الحمد لله» اشتباه، مرا بيامرز.

من اشتباه كردم.

بعد پيغمبر صلى الله عليه و آله مى‏فرمايند:

«المؤمن ينظر بنور الله» مؤمن در دنيا با كمك نور خدا نگاه مى‏كند و مى‏فهمد. هر چيزى را نمى‏خرد و نمى‏فروشد. معامله نمى‏كند. واقعاً «هزار نكته باريك‏تر ز مو اينجاست».

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه