فارسی
پنجشنبه 06 دى 1403 - الخميس 23 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

امیرمؤمنان و قراردادن دست حضرت عبّاس(ع) در دست برادر

امیرمؤمنان و قراردادن دست حضرت عبّاس(ع) در دست برادر

اميرمؤمنان، علی(ع) در شب بيست و يكم ماه مبارك رمضان، آخرين لحظات عمر خود را مي‌گذراندند. حضرت كه جراحت عميقي در سر مبارک خود داشته بودند، توان و قدرت صحبت كردن را نداشت و رنگ از رخسارشان پريده بود. ناگهان چشمان خود را گشود و فرزندان خود را مشاهده كرد. سپس به آرامي حضرت سيّدالشهدا(ع) را فرا خواند، حضرت امام حسين(ع) جلوتر آمد و بر بالين پدر نشست. اميرمؤمنان، علی(ع) فرمود: «عباس(ع) كجاست؟» حضرت ابوالفضل(ع) كه انسان مؤدبی بود در ميان فرزندان حضور نداشت، زيرا مادر او امّ البنين و مادرِ حضرت سيّدالشهدا(ع) حضرت زهرا(س) بود. از اين جهت شرم داشت كه در كنار برادران و خواهران خود بنشيند.

حضرت زينب(س) به تقاضاي پدر، به دنبال حضرت اباالفضل(ع) رفت، ناگهان مشاهده كرد كه حضرت عباس(ع) (كه در آن زمان سيزده ساله بود صورت خود را به ديوار چسبانيده و اشك می‌ریزد. حضرت زينب(س) به برادر فرمود: «پدر منتظر توست.»

حضرت ابوالفضل(ع) وارد مجلس شد و در كنار حضرت سيّدالشهدا(ع) نشست. وقتي اميرمؤمنان، علی(ع) هر دو فرزند خود را مشاهده كرد، دست امام حسين(ع) را در دست حضرت عباس(ع) گذاشت. گويا اميرمؤمنان، علی(ع) صحنه عاشورا را به ياد آورد و با اين عمل به حضرت ابوالفضل(ع) رساند كه: «در روز عاشورا، خود را از امام حسين(ع) جدا نكن و دست از ياري ايشان برندار.»[1]

 

-------------------------------------------------------------------

[1]. الامام الحسین(ع) فی احادیث الفریقین:2/172؛ النقد النزيه(علّامه شيخ عبدالحسين حلى): 1/ 100؛ سردار کربلا:317.

 

برگرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته استاد حسین انصاریان


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اين هم نتيجه پاكى !
حکایتی از توصیف حضرت علی علیه السلام
نيت پاكت را قبول كردم
خوش به حال كسى كه نفسش رام شد
حکایتی از جمال دل‏
جوان عاق شده و مادر
برگرفته از کتاب «عبرت آموز» از تالیفات استاد ...
معرفت بيشتر، خضوع بيشتر
حكايت تكان دهنده على عليه السلام و بيت المال‏
از تأخير در اجابت نترسيد

بیشترین بازدید این مجموعه

خوش به حال كسى كه نفسش رام شد
نيت پاكت را قبول كردم
حكايتى در مبارزه با نفس‏
حكايت ميرغضب و نان و نمك مجرم‏
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
داستانى بسيار عجيب از نافع بن هلال‏
حکایتی از ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
آنقدر گفت تا غش كرد

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^