تفسيرى ديگر از «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
در «مفاتيح الغيب» آورده كه:
مداخل وساوس شيطان در نفوس انسان سه است: شهوت و غضب و هوا.
از شهوت حرص و بخل زايد و از غضب كبر و عجب آيد و نتيجه هوا، كفر و بدعت باشد.
پس حق سبحانه اين سه اسم فرستاده تا سد مداخل اين ثلاثه نموده، آدمى را از سلوك باديه غوايت باز دارد، هر كه بشناسد كه اللّه اوست از فرمان هوا كه معبود گمراهان است- و آيه كريمه:
[أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ] .
آيا كسى كه هواى [نفسش] را معبود خود گرفته ديدى؟.
شاهد بر آن است- سر ارادت به پيچد و هر كه داند كه رحمان اوست و ملك از اوست از غضب كه منشأ كبر و عجب است احتراز كند و هر كه عارف گردد به آن كه رحيم است، به واسطه تشبه به بهايم كه سركردگان بيابان شهوتند بر نفس خود ظلم نكند.
توجه عملى به اين سه نام مقدس، علاوه بر اينكه انسان را از رذايل اخلاقى پاك مىكند، كفه حسنات را هم سنگين مىنمايد.
از جناب مستطاب نبوى صلى الله عليه و آله روايت است كه:
چون امت مرا در روز قيامت به موقف حساب بدارند و عملهاى ايشان را در ترازوى عمل نهند، حسنات ايشان بر سيئات بيفزايد، امتان پيغمبران گذشته گويند كه امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را با وجود كمى عمل چرا كفه حسنات ايشان افزون شد؟
پيغمبران ايشان گويند:
به جهت آنكه ابتداى كلام ايشان سه نام از نامهاى الهى بود كه اگر همان سه نام در كفه نهند و همه حسنات و سيئات فرزندان آدم را در كفه ديگر گذارند آن سه نام بر همه زيادتى كند و آن نامها نامهايى است كه در بسم اللّه است .
در تفسير «كشف الاسرار» است:
اما حكمت در آنكه ابتدا به اللّه كرد سپس به رحمان، پس به رحيم، آن است كه اين بر وفق احوال بندگان فرو فرستاد و ايشان را سه حال است:
اول آفرينش، پس پرورش، پس آمرزش؛ اللّه اشارت است به آفرينش در ابتدا به قدرت، رحمان اشارت است به پرورش در دوام نعمت، رحيم اشارت است به آمرزش در انتها به رحمت.
چنان است كه اللّه گفتى اول بيافريدم به قدرت، پس پروريدم به نعمت، آخر بيامرزم به رحمت.
بسم اللّه آغاز تمام سورههاى قرآن جز سوره توبه است. مردم مسلمان مأمورند در ابتداى تمام برنامههاى خود، آن را بگويند و گفتن اين جمله و توجه به مفهومش به خاطر اين است كه روى دل و فكر انسان از غير خدا برگردد و هر كار و عملى به ياد خدا و به نام او شروع شود، تا هم چنان كه آغازش با اتصال به خير مطلق است، انجامش به محصول و ثمر نشيند و آدمى از اميد به مبدأ كمالات و توجه به سرچشمه خيرات و فيوضات از كارش بهترين سود را برده و برترين منفعت را كسب كند و نيز نام هر ضعيف و زبون و فقير و مسكين و ذليلى كه خود را مقصد و مقصود قرار داده و براى انسان جز شر حاصلى ندارد و هم چنين قهرمانان مادى و اربابان طاغوتى و سلاطين ستمگر و قلدران و زورگويان را از ميدان زندگى براند و جز با نام و ياد كمال مطلق و خير محض سر و كارى نداشته باشد.
|
چشم بگشا كه جلوه دلدار |
متجلى است از در و ديوار |
|
|
نحن اقرب اليه آمده است |
دور افتادهاى تو از پندار |
|
|
كل شىء محيط مىبينم |
آنچه مىبينمش به نقش و نگار |
|
|
او به پيش تو ايستاده چو سرو |
سر فرو بردهاى تو نرگسوار |
|
|
سرمهاى گر زنور بىبصرى |
نكشى در دو چشم بر سر كار |
|
|
اندرون و برون نشيب و فراز |
از پس و پيش و از يمين و يسار |
|
|
شاهد لا اله الّا هو |
پيش تو پرده گيرد از رخسار |
|
|
كاروان نفخت من روحى |
به سراى تو برگشايد بار |
|
|
ثم وجه اللّه آيدت به نظر |
وهو معكم نمايدت ديدار |
|
|
اين تماشا چو بنگرى گويى |
ليس فى الدار غيره ديار |
|
|
گر تو علم اليقين به دست آرى |
سوى عين اليقين بيابى بار |
|
|
عشق او در دلت كند منزل |
روز روشن نمايدت شب تار |
|
|
محو گردى چنانكه از مستى |
نشناسى همى سر و دستار |
|
|
كار كن كار پيش از آنكه اجل |
به در آرد زهستى تو دمار |
|
|
قلم راستى به دست آور |
بر ورقهاى جان و دل بنگار |
|
English