فارسی
يكشنبه 16 ارديبهشت 1403 - الاحد 25 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

غبار غم ازسودابه امینی

روی گیسوی خورشید قطره های خون پیداست

پرده ها زخاکستر بر نگاه عاشوراست

می وزد غروب و باز جلوه ها زتاریکی

ماه من کجا مُرده ست؟ در دلم چرا غوغاست؟

نشتری میان جان دارم از غم یاران

آسمان چه ویران است تا ابد شب یلداست

با دهان خشک اینجا مانده ام درین غربت

انتظار روح من دست روشن دریاست

در غبار غم پیچید روح خسته ی من باز

کی رسد به فریادم چشمه ای که ناپیداست

یک دریچه از خورشید رو به سوی من واکن

تیره می وزد جانم .چشم من پر از آیاست

آن گلی که گم کردم رنج تشنگی می برد

تا کی اش بیابم باز .جان من چه واویلاست


منبع : سودابه امینی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عباس حداد کاشانی ساقی حرم
درس وفا
داغ از حسین عبدی
ای علی اصغر چشم خود وا کن از سید حبیب حبیب پور
چشمه خشکیده‏ی شعر مرا پر آب کن ازپروانه بهزادی ...
شهادت ابوالفضل‏ از صابر همدانی
در مقام قرب‏ از خباز کاشانی‏
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
اشک فرات بود ز مشکت چکیده بود از محمد زمانی
بند دوم ترجیع بند محتشم کاشانی درباره امام حسین(ع)

بیشترین بازدید این مجموعه

درس وفا
عباس حداد کاشانی ساقی حرم
ای علی اصغر چشم خود وا کن از سید حبیب حبیب پور
داغ از حسین عبدی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^