درآمد
سلسله اسناد ,چه بَسا با ابهاماتى روبه روست كه دو بحث رجالى مهم «تمييز مشتركات» و «توحيد مختلفات» براى حلّ آن پديد آمده اند. سال هاى درازى است كه عالمان رجالى به اين امر پى برده اند كه اصول رجالى ما, براى اين دو بحث, كافى نيستند. ايشان به راه هاى ديگرى براى برطرف كردن كاستى هاى مصادر رجالى در اين زمينه پرداخته اند. نخستين اثر مهم در اين زمينه, توسط ملاّ محمد اردبيلى(م1101ق) با نام جامع الرواة بر پايه تعيين راويان و گاه تعيين مشايخ, تأليف گرديده است. مجموعه كتاب هاى «ترتيب الأسانيد» مرحوم آية الله العظمى بروجردى و آثار مشابهى كه آية الله والد [آيةالله سيد موسى شبيرى زنجانى] ـ حفظه الله ـ در اين زمينه فراهم آورده اند, 1 گامى ديگر براى حلّ اين ابهامات است. البته انگيزه ايشان براى تأليف اين آثار, بجز رفع اشتراك, برطرف ساختن اشكالاتى بوده است كه در اسنادْ پديدار شده اند (همچون: تصحيف, قلب, زيادت و نقص)2 كه مى توان تمام آنها را در عنوان جامع «تحريف» گنجانيد.
اين گونه آثار , برپايه تتبّع اسانيد مشابه , به بحث هاى رجالى اتقان بيشترى مى بخشند. سازمان يافته ترين اثر چاپى در اين زمينه , كتاب معجم رجال الحديث است كه از جهت استقراى مشايخ و شاگردان , بى نظير است و كتابى همانند آن در نظم و روشمندى در ميان شيعه و اهل سنّت , ديده نشده است.
آنچه تاكنون بدانها اشاره رفت, همگى در زمينه اسناد احاديث بود. نظير اين گونه مباحث, در متون حديثى هم مطرح است. با مراجعه به متون مشابه , مى توان از بسيارى از ابهامات متون حديثى و تحريف هاى نسّاخ و… مطّلع شده , به متنى خالى از ايراد و ابهام , دست يافت. مهم ترين تلاش در اين زمينه , تلاش علامه شوشترى در تأليفات مختلف خود , همچون قاموس الرجال , النجعة فى شرح اللّمعة و بخصوص اثر بسيار سودمند الأخبار الدخيلة است. اين تلاش ها هرچند با نواقص و كاستى هاى بسيار همراه است,3 ولى جهات مثبت آنها چنان خيره كننده است كه در هيچ بحث رجالى يا حديثى, در متن يا سند, نمى توان از مراجعه بدانها چشم پوشيد.
سخن نخست
در زيارت شريف عاشورا , اين قطعه را بارها خوانده ايم: «لَعَنَ الله أُمّةً أسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ».4 معناى ظاهرى جمله روشن است. سخن از زين بستن و لگام زدن بر اسبان , براى پيكار با حضرت سيد الشهدا(علیه السّلام) به ميان آمده كه مفهوم آن , كاملاً روشن و پذيرفتنى است; ولى در اين جا «نقاب زدن» گروه ستمگر هم مطرح شده كه اين سؤال را به ذهن مى آورد كه در هيچ مصدرى از مصادر تاريخى يا حديثى ديده يا شنيده نشده كه در
جريان عاشورا, كوفيان و لشكر عمر سعد و يزيديان , نقاب به چهره بزنند. براى پاسخ گفتن اين سؤال, نخستين بار, مرحوم كفعمى به تأويل و توجيه اين قسمت از زيارت پرداخته است. پس از وى, علامه مجلسى كوشيده است كه معناى ظاهرى عبارت را توضيح دهد.
كلام علامه مجلسى
علامه مجلسى در بحارالأنوار , پس از آوردن زيارت عاشورا , به بيان نقاط مبهم آن پرداخته و از جمله مى گويد:
شايد زدن نقاب در هنگام رفتن به ميدان جنگ يا در تمامى مسافرت ها از بيم دشمنان, مرسوم بوده است تا مبادا دشمنان, آنان را بشناسند.5
ايشان , سپس به نقل كلام مرحوم كفعمى مى پردازد كه در ادامه خواهيم آورد.
در توضيح كلام مرحوم مجلسى بايد دانست كه در پاره اى گزارش هاى تاريخى, از پوشاندن چهره توسط افراد, سخن به ميان آمده است. از جمله, هنگامى كه ابن زياد به امارت كوفه منصوب گرديد , با چهره اى پوشيده به «لثام», وارد اين شهر شد , بدان سان كه مردمْ گمان بردند كه وى امام حسين(علیه السّلام) است و با وى به خطاب (يا ابن رسول الله!» سخن گفتند و بدو خيرِ مقدم گفتند!6
در ماجراى توطئه عَقَبه هم منافقان از «لثام» براى پنهان ساختن خود از ديد پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصحاب ايشان استفاده كردند.7
در پيكار حضرت امير(علیه السّلام) با طلحه عبدوى هم مى خوانيم كه طلحه از حضرت مى پرسد: تو كيستى؟ حضرت, «لثام» از چهره مى گشايد و خود را معرّفى مى كند.8 نيز آن حضرت, در هنگام كمك به فقرا از اين روش (پوشاندن روى) , براى ناشناس ماندن , بهره مى جُسته است.9
در گزارش هاى ديگرى هم «تلثّم», و «لثام بستن», براى ناشناس بودن, آمده است.10
بررسى كلام مرحوم مجلسى
نكات زير, پذيرش كلام علامه مجلسى را با دشوارى روبه رو مى كند:
1. پوشاندن چهره , بى ترديد , رسم شايعى نبوده; بلكه به عنوان حالت خاص, مطرح بوده است. لذا به عنوان يك خصوصيت در گزارش هاى تاريخى نقل شده است; ولى در نقل حادثه عاشورا, هيچ اشاره اى به اين امر ديده نمى شود.
2. انگيزه پوشاندن چهره , معمولاً مخفى داشتن هويّت شخصى بوده است; امّا در ماجراى كربلا , كوفيان با داشتن جمعيت انبوه و پشتيبانى حاكم مقتدر كوفه , به حسب ظاهر , كاملاً بر اوضاع , مسلّط بودند و در مقابل گروهى اندك, نيازى به پنهانكارى نمى ديدند.
3 . حوادث و قضايايى كه در مَقاتل نقل شده اند, نشان مى دهند كه دشمنان سيّدالشهدا , بسيار بى شرم بوده اند و از شناخته شدن, پرهيز نداشته اند. گفتارها و كردارهايى كه در اين واقعه از اشخاصْ سرزده , با معرّفى كامل گويندگان و انجام دهندگان آنها همراه است.
4. در تمام گزارش هاى گذشته, تعبير «تلثّم» و «لِثام» به كار رفته است. مؤلف لسان العرب, لثام را به «ردّ الرجل عمامته على أنفه» تفسير كرده و «تلثُّم» را به بستن دهان با لثام, معنا نموده است. عبارتى از فرّاء در كتب لغت ديده مى شود كه در تفسير (لثام) مى گويد: ما كان على الفم من النقاب.11
اين تفسير, در القاموس نيز آمده است.
ظاهر اين تعبير, اين است كه لثام , نوعى نقاب است; ولى با مراجعه به مصادر حديثى روشن مى گردد كه نقاب, پوشش اختصاصى زنان بوده; ولى لثام , هم توسط مردان و هم توسط زنان, مورد استفاده قرار مى گرفته است.12 در منابع روايى, هيچ گاه بستن نقاب , به مردان نسبت داده نشده و تعبير «متنقّب» و «متنقّبون» ديده نشده است; بلكه نقاب زدن , تنها به زنان نسبت داده شده (نقابها)13 و وصف «متنقّبة» يا «متنقّبات», در مواردى به كار رفته است. به عبارت زير از فقه الرضا(علیه السّلام) توجه نماييد:
لاتصلّ و أنت متلثّم و لا يجوز للنساء الصلاة و هنّ متنقّبات.14
در روايتى از سماعه مى خوانيم:
سألته عن الرجل يصلّى فيتلو القرآن و هو متلثّم. فقال: «لا بأس به وإن كشف عن فيه فهو أفضل». قال و سألته عن المرأة تصلّى متنقّبة, قال: «إذا كشفت عن موضع السجود, فلا بأس به و إن أسفَرَت فهو أفضل».15
بنابراين, تفسير فرّاء از «لثام» را بايد به نوعى تشبيه حمل كرد; يعنى لثام, همچون نقاب زنان است (با اين تفاوت كه لثام, بر روى دهان قرار مى گيرد), يا مراد وى فقط تفسير لثام زنان و مقايسه لثام زنان با نقاب زنان بوده است.
به هر حال, اگر مراد فرّاء , همين معناى ظاهرى كلام وى باشد, اين امر, قطعاً نادرست است.
بنابراين, به هيچ وجه, مردان از نقاب استفاده نمى كرده اند.
گويا اين گونه ملاحظات, سبب شده كه مرحوم كفعمى, معناى ظاهرى روايت را كنار گذارده و به توجيهاتى چند متوسل شده است ـ كه ذيلاً ياد مى كنيم ـ .
توجيهات مرحوم كفعمى
توجيه اوّل: ممكن است واژه «تنقّبت», استعاره از نقابِ زن باشد. وى عبارت را بر مبناى استعاره, چنين تفسير مى كند: أى اشتملت بآلات الحرب كاشتمال المرأة بنقابها.16
علاّمه ميرزا ابوالفضل كلانتر در شفاء الصدور, از مرحوم كفعمى چنين نقل كرده كه «نقاب المرأة», استعاره براى «تهيُّأ الرجال» باشد و بر آن, ايراد گرفته كه (به غايتْ بعيد و منافى سلائق مستقيمه است) و افزوده است:
هيچ وجه شَبَهى بين «نقاب المرأة» و «تهيّأ الرجال» نيست, مگر علاقه تضاد, اگرچه خود او متعرّض بيان هم نيست.17
ولى چنين معنايى از استعاره, در كلام مرحوم كفعمى ديده نمى شود. آنچه از ظاهر كلام ايشان برمى آيد, اين است كه «نقاب المرأة» را استعاره براى «پوشيدن لباس جنگى» گرفته و با تكرار واژه «اشتمال», وجه شبه را مشخّص ساخته است.
بررسى توجيه اوّل مرحوم كفعمى
نكاتى چند درباره اين توجيه گفتنى است:
الف. در لسان العرب , در توضيح واژه «اشتمال», دو تعبير آمده است:
ـ إشتمل بثوبه إذا تلفّف.
اين تعبير, برگرفته از الصحاح است:
ـ اشتمل بالثوب اذا أداره على جسده كلّه حتى لا تخرج منه يده.
اين تفسير كه در القاموس هم آمده, از عبارت كتاب العين استخراج شده است.
به نظر مى رسد كه با عنايت به مشتقات واژه «شمل», يك نوع احاطه وشمول در معناى اشتمال, مندرج است. در نتيجه, معناى دوم, صحيح تر به نظر مى آيد. پس هر دو نوع لباس پوشيدن را دربر نمى گيرد. باتوجه به اين نكته, تعبير «اشتمال المرأة بنقابها» صحيح نمى نمايد; زيرا نقاب, زن را احاطه نمى كند, بلكه چهره زن را هم فرا نمى گيرد. لذا در هيچ استعمالى در مصادر حديثى, اشتمال, به نقابْ نسبت داده نشده است.
البته اين نكته, تنها يك نكته لفظى است و اشكال اساسى نيست; چون مى توان وجه شَبَه را پوشيدن به معناى گستره آن گرفت كه قهراً نقاب زدن را هم در برمى گيرد.
ب. وجه شَبَه بايد از اوصاف ظاهر در مشبّه به باشد. لذا نمى توان كسى را مثلاً به خاطر بدبويى دهانش, به شير تشبيه كرد; بلكه وجه شبه مى تواند شجاعت , رياست , آقامنشى و اوصافى از اين دست در شير باشد. «پوشيدن», وصف آشكارِ نقاب نيست. نقاب , چهره را پنهان مى سازد و لذا مى توان از آن به عنوان استعاره براى «ناشناس بودن» و «مخفيكارى» بهره گرفت, چنان كه در استعمالات كنونى , بسيارْ شايع است; ولى استعاره آوردن آن براى لباس جنگى پوشيدن, مناسب نيست.
ج. مى توان استعاره نقاب را به گونه ديگرى بيان كرد كه شايد از بيان مرحوم كفعمى روشن تر باشد, بدين گونه كه با عنايت به اين كه زنان, معمولاً در هنگام خروج از منزل , نقاب مى زنند , «تنقّبت» هم استعاره براى پوشيدن لباس به قصد خروج از منزل و يا براى آمادگى خروج از منزل گرفته شود كه به معناى «تهيُّأ» كه در كلام علامه كلانتر نقل و نقد شده , نزديك است; ولى اين استعاره هم دور از ذهن است و هيچ گاه از نقاب, آمادگى براى خروج از خانه به خاطر نمى آيد.
خلاصه اين كه تفسير واژه «تنقّبت» با استفاده از مفهوم نقاب زدن زنان (خواه به مفهوم حقيقى و خواه به مفهوم مجازى), ناموفّق است.
توجيه دوم: «تنقّبت», از «نقْبَة» كه نوعى لباس است, گرفته شده باشد. مرحوم كفعمى, نقبه را چنين معنا مى كنند: و هو ثوب يشتمل به كالإزار.
افزودن كلمه «يشتمل» به اين تعريف, گويا براى اشاره به وجه شبه است, چون اين كلمه در تفسير لغويان ديده نمى شود.18
علامه كلانتر, پس از تفسير واژه «نقبه»19 مى گويد:
و از بعضى موارد , معلوم مى شود كه آن, لباسى است كه پاره اى اوقاتِ سوارى مى پوشيدند, به جهت سهولت او يا [به] علّت ديگر. پس كنايه از همان تهيُّأ و اِعداد خواهد بود.
ولى ايشان روشن نكرده كه مراد از «بعضى موارد » چيست؟
حال, اين توجيه هم ـ خواه ظاهر كلام كفعمى را بگيريم يا به تفسير علامه كلانتر توسّل جوييم ـ, بسيار بعيد مى نمايد; چرا كه صرف نظر از اين كه درستى «الإشتمال بالنقبة» روشن نيست, به هر حال, اشتمال, وصف ظاهر در نقبه نيست. همچنين توصيف نقبه پوشيدن سوار «در پاره اى اوقات», نمى تواند مصحّحِ استعاره آوردن نقبه براى تهيّأ و اِعداد باشد. به علاوه, گويا براى جنگ و پيكار, «سَراويل» كه پاچه دار است, از نقبه كه بدون پاچه است, 20 مناسب تر به نظر مى رسد.
به هرحال , اين توجيه و توجيهات پس از آن, همگى داراى اشكال يا اشكالات مشتركى هستند كه پس از نقل آنها خواهيم آورد.
توجيه سوم: معناى «تنقّبت», «سارت فى نقوب الأرض» است. «نُقوب», جمع «نَقْب» و به معناى راه هاست, همچون آيه كريم: «فنقّبوا فى البلاد»21 (ق, آيه 36).22
بررسى اين توجيه, پس از ذكر ساير توجيهات خواهد آمد.
كلام علاّمه كلانتر
علامه كلانتر, در شفاء الصدور , پس از ذكر تفسير علامه مجلسى و توجيهات مرحوم كفعمى, خود, احتمالات ديگرى را مطرح مى سازد كه در اين جا, بدانها مى پردازيم.
توجيه چهارم: مأخوذ از «نقب» باشد كه به معناى «رِقّتِ خُفّ بعير» است. و مؤلف أساس البلاغة, تصريح كرده كه «تَنَقَّبَ» به معناى «نَقَبَ» آمده است و اين, كنايه از (رنج بردن و سختى كشيدن) در اين كار است.
توجيه پنجم: مأخوذ از «نقابت», به معناى «رياست» باشد و معناى آن , اين باشد كه جمع لشكر , وقود عسكر كردند.
توجيه ششم: مأخوذ از «نقيب» , به معناى «عريف» و «با بصيرت» باشد و اشاره به اين كه «با خبر شدند و تحقّق اسباب قتال و تعرّف وجوه جدال كردند» و «تنقّب» به معناى تجسس و تتبّع باشد.
توجيه هفتم: اين كه از «نقيبة» , به معناى «مشورت», مشتق شده باشد.
بررسى توجيهات
علامه كلانتر , پس از ذكر وجوه سابق مى گويد:
و از اين وجوه , آنچه در لغتْ ثابت و مسموع است , «تنقُّبِ مرأه» و «تنقُّبِ خُفِّ بعير» است. ساير وجوه را هنوز در كتب لغت نيافته ام.
قبل از نقل ادامه كلام ايشان, تذّكر يك نكته لازم است. در توجيه چهارم, ديديم كه ايشان از أساس البلاغة نقل كرده كه «تَنقّب» به معناى «نقب» است; ولى شايد در نسخه ايشان از أساس البلاغة, تصحيفى رخ داده باشد. در صفحه 649 اين كتاب, در نسخه چاپى, اين عبارت ديده مى شود:
نَقِبَ خُفّ البعير: رَقَّ و تثقّب.
كلمه «تَثقَبَ» در عبارت, با «ثاء» است نه با «نون»; و گويا نسخه ايشان, مصحّف بوده يا در هنگام نقل , سهوى براى ايشان پديد آمده است. استعمال تنقّب (با نون) در مورد «خفّ بعير», در هيچ كتاب لغتى ديده نشده است و تنقّب, تنها در مورد نقابِ زن است.
بنابراين, اين توجيه (همچون ديگر توجيهات با اين اشكال روبه روست كه در كتب لغت, يافت نشده اند. مؤلف شفاء الصدور, در پاسخ اين اشكال مى گويد:
چون اين استعمال, ثابت است و اخلال به وجوه مشتقّات از مزيد و مجرّد, در كتب لغت, از ستاره افزون و از شماره بيرون است و هر يك از محتملات, خالى از مناسبتى نيست مانعى ندارد.
اين پاسخ, درست نيست; چرا كه از اين كلام, تنها اين نتيجه را مى گيريم كه ذكر نشدن مشتقّى در كتب لغت, دليل بر نفى آن نيست; ولى دليل بر اثبات آن چيست؟ براى اثبات يك وجه اشتقاقى و معناى خاصّ آن, نياز به دليل داريم و مجرّد مناسبت, براى اثبات آن, كافى نيست.
البته معانى شايع و متكرّر ابواب مزيد را مى توانيم قياسى بدانيم و نياز به سماع از عرب را نفى كنيم . ولى در ساير معانى چنين ادّعايى صحيح نيست و به هرج و مرج در لغت مى انجامد. معانى ذكر شده در اين توجيهات, هيچ يك معناى شايع باب تفعّل كه مطاوعه باب تفعيل است, نيست. خلاصه, اجتهاد در لغت, پذيرفتنى نيست و محدوده مجاز لغت سازى, توجيهات محل بحث ما را دربر نمى گيرد.
اشكال ديگرى در اين توجيهات (بجز توجيه سوم)23 وجود دارد كه اين معانى, چندان تناسبى با «أسْرَجَت و ألْجَمَتْ» ندارند. لگام زدن و زين بستن , به عنوان وسايل سفر, با آماده سفر شدن و يا با حركت كردن (توجيه سوم), تناسب دارد; ولى با معانى يادشده , مناسبت روشنى ندارد.از اين رو, مى توان گفت كه تمامى توجيهات پيش گفته, متكلّفانه اند. لذا مؤلّف شفاء الصدور, پس از ذكر آنها مى افزايد:
انصاف, اين است كه هيچ يك از معانى, خالى از خللى نيست, «و لعل الله يُحْدث بعد ذلك أمراً».
بارى, اگر باب لغت سازى را بگشاييم, مى توان از تفسيرهاى ديگرى براى «تَنقَّبَت» سخن گفت. مثلاً در الصحاح و القاموس آمده است: «وردت الماء نقاباً, مثل التقاطاً, إذا هجمت عليه من غير طلب». همچنين در لسان العرب در تفسير اين تركيب مى گويد:«إذا ورد عليه من غير إن يشعر به قبل ذلك». بنابر اين مى توان «تنقّب» را همچون «نقاب», به معناى ورود ناگهانى و جمله بى مقدّمه دانست. اين تفسير, علاوه بر اشكال لغت سازى, با عبارات پيشين زيارت هم چندان مناسب نيست.
نويسنده: سيّد محمّدجواد شُبيرى
پي نوشت :
* محقّق حوزه علميه قم.
1. بين آثار آية الله والد در زمينه «ترتيب الأسانيد», با مجموعه آثار مرحوم بروجردى در اين زمينه, شباهت هايى ديده مى شود; ولى اين دو مجموعه, كاملاً مستقل از هم تأليف شده اند.
2 . تجريد أسانيد الكافى, ص 2(مقدّمه).
3. نگارنده مجلّدى از قاموس الرجال را براى بررسى تصحيفاتى كه مؤلف فقيد در رجال الكشى ادّعا كرده, به دقّت وارسى كرد و به اين نتيجه رسيد كه در اكثر موارد, اثبات تصحيف, دشوار است; بلكه در برخى از آنها قطعاً تصحيف رخ نداده است و تنها در موارد كمى تصحيف متن, مسلّم است; ولى در اين موارد, گاه چنان تفطّن مؤلّفْ جالب توجه است كه اگر ايشان به تصحيف عبارت و متن صحيح آن اشارت نكرده بود, شايد كس ديگرى متوّجه اين نكات نمى شد. تفصيل اين بحث, در اين مقال نمى گنجد.
4. مصباح المتهجّد, ص 774.
5. بحارالاٌنوار, ج 101, ص 301.
6. همان, ج 44, ص 340 (به نقل از: الإرشاد المفيد, ج 2, ص 43).
7. همان, ج21, ص 233 و 247 (به نقل از: إعلام الورى, ج 1, ص 245 ـ 246).
8. همان, ج 35, ص 60.
9. همان, ج46, ص 89 (به نقل از: مناقب ابن شهر آشوب, ج 4, ص 153).
10 . به عنوان نمونه, ر.ك: الكافى, ج 7, ص 187 ـ 188; كتاب من لا يحضره الفقيه, ج 4, ص 3; التهذيب, ج 10, ص 9; المحاسن, ج 2, ص 309; تفسير القمى, [المنسوب إلى] على بن أبراهيم القمّى, ج 1, ص46; كفاية الأثر, ص 232; كمال الدين, ج 2, ص 462; الفضائل, ابن شاذان, ص 91; شرح نهج البلاغة, ابن أبى الحديد, ج 3, ص 208 و ج 7, ص 125 و ج 20, ص 114; فرج المَهْمُوم, ص 169; كشف الغُمة, ج 2, ص 265.
11. ر.ك: الصحاح; لسان العرب; تاج العروس.
12. در مورد عموميت «لثام», ر.ك: بحارالأنوار, ج 43, ص 264; و نيز در الصحاح آمده است: «يقال: لَثَمت المرأة تَلْثيِمُ و لثماً والتثمت و تلثّمتْ, إذا شدّت اللثام».
13. در الصحاح هم در تفسير «نقاب» آمده است: «نقاب المرأة».
14. فقه الرضا(ع), ص 99.
15. التهذيب, ج 2, ص 230 (ح 904), و نيز ر.ك: وسائل الشيعة, ج 4, ص 424( باب 35 از ابواب لباس مصلّى).
16. بحارالأنوار, ج 101, ص 301 (به نقل از: البلد الأمين, ص269).
17. شفاء الصدور, تصحيح: سيدعلى موحد ابطحى, قم, 1409ق, ج 1, ص 379 ـ 381 (تحقيق: سيد ابراهيم شبيرى, تهران, 1376ش, ص 269 ـ 271).
18. النقبة: ثوب كالإزار فيه تكة ليس بالنطاق,إنّما النطاق محيط الطرفين (العين). قال أبو عبيد: النقبة أن تؤخذ القطعة من الثوب قدر السراويل فتجعل لها حجزة مخيطة من غير نيفق و تشدّ كما تشدّ حجزة السراويل, فاذا كان لها نيفق و ساقان فهى سراويل; فاذا لم يكن لها نيفق و لا ساقان و لا حجزة فهو النطاق (لسان العرب). النقبة: ثوب كالإزار يجعل له حجزة فخيطة من غير نيفق و يشدّ كما يشدّ السراويل (الصحاح; لسان العرب;و نيز: القاموس). النقبة: خرقة يجعل أعلاها كالسراويل وأسفلها كالإزار… (لسان العرب).
19. جامه اى شبيه شلوار است كه براى او حجزه (يعنى جاى گره زدن) قرار مى دهند و بند را از آن مى گذرانند, بى نيفه.
20. در لسان العرب, اين تعبير هم درباره نقبه آمده است: «قيل: هى سراويل بغير ساقين» و به هر حال, از مجموع كلمات لغويان برمى آيد كه «نقبه», داراى ساقين(پاچه) نيست و قسمت پايينى آن, شبيه لُنگ است.
21 . در الصحاح در تفسير«تقّبوا فى البلاد» مى گويد: ساروا فيها طلباً للمهرب.
روشن است كه چنين معنايى در زيارت, مناسبت ندارد.
22 . اين سه توجيه را مرحوم كفعمى در حاشيه المصباح خود, ارائه كرده است. مرحوم شبّر, كلام مرحوم مجلسى و توجيهات مرحوم كفعمى را با اندك تلخيص در مصابيح الأنوار (ج 2, ص 341) درج كرده است.
23 . بجز برخى از تقريب هايى كه در كلام علامه تهرانى در مورد استعاره ذكر شده كه «تنقّب» را استعاره براى «تهيّأ» و «اِعداد» گرفته است.