فارسی
دوشنبه 05 آذر 1403 - الاثنين 22 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

داستانى در رزّاقيت خدا

 

«قاضى برنى حكايت كرد كه: زنى را ديدم در باديه كه سرما آمده بود و زراعت وى را به آسيب سخت دچار كرده بود، زراعتى كه سبب معاش و مايه ارتزاق او بود.

مردمان او را در آن مصيبت تعزيت مى دادند و به صبر امر مى كردند كه او در آن ميان دست به دعا برداشت و روى به آسمان كرد و گفت:

اللّهُمَّ أنْتَ الْمَأْمُونُ لأِحْسَنِ الْخَلَفِ، وَ بِيَدِكَ التَّعْويضُ عَمّا تَلَفَ، فاْفْعَلْ ما أنْتَ أهْلُهُ، فَإنَّ أرْزاقَنا عَلَيكَ، وَ آمالَنا مَصْرُوفٌ إلَيْكَ.

الهى! تويى قابل اعتماد براى حفظ بهترين چيزى كه بجا مانده و بر آنچه تلف شده تو بهترين جبران كننده اى، به آن صورت كه اهليّت دارى نعمتت را بر من ارزانى دار و آن چنانكه لايق آنى از دستگيرى درماندگان و يارى بيچارگان از من دستگيرى كن كه روزى ما بر عهده توست و اميد ما به عنايت و لطف تو بسته است.

هنوز از آن محل فراتر نرفته بود كه مردى ثروتمند بدان موضع رسيد و آن حال با او حكايت كردند؛ فى الحال پانصد دينار زر به آن آسيب ديده بخشيد.» آرى، حضرت محبوب و ربّ مطلوب در نزديكترين حال، دعاى دلسوخته را مستجاب و مكروه بيچاره اى با فرج قريب گشود.

با يكى غمزه مستانه خراب كردى

 

چهره افروختى از ناز و كبابم كردى

تا كه زد چنگ غمت بر دلم اى آفت جان

 

روز و شب همنَفَس چنگ و ربابم كردى

خواستم ساغرى از دست تو نوشم جانا

 

خون به ساغر صنما جاى شرابم كردى

ديده بستم مگر اى فتنه به خوابت بينم

 

زان دو چشمان سيه رخنه به خوابم كردى

عقل و ايمان و دل و صبر و قرارم بردى

 

خانه آباد! عجب خانه خرابم كردى

عاشق روى تو و دست ز خود شسته منم

 

از من اى دوست چه سر زد كه جوابم كردى

به سر كوى تو منصورى ديوانه منم

 

خوشم از اين كه تو ديوانه خطابم كردى

     

 

(منصورى)

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حکایت پیرمرد آتش‌پرست با حضرت موسی(ع)
نگاه انداختن به خانه همسایه
حضرت ابراهيم عليه السلام و نماز
حکایتی از خوف و محبّت نزد عارفان‏
آتش احسان بر خان حضرت على اكبر عليه السلام‏
حكايت روباه و گرگ‏
داستان شگفت انگيز مرگ هارون
داستانى آموزنده‏
حكايت ميرغضب و نان و نمك مجرم‏
مى‏خواهد قلبم از هم بشكافد

بیشترین بازدید این مجموعه

دعاى نيمه شب زندانى
منفعت عظيم اهل شوق و بحث
چه كسى با من پيمان مى‏بندد
حكايت گرگان و كرمان‏
داستان عجيب سلمان و ابوذر
داستان جوان مطيع خدا
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
حکایت خدمت به پدر و مادر

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^