خورشید به پا خاسته روشنگری ات را
دریا به سجود آمده پهناوری ات را
تاریخ همه لوح و قلم شد نتوانست
تصویر کند معجزه دلبری ات را
مانده است که از سیرت پاکت بنویسد
یا شرح دهد صورت پیغمبری ات را
چشمی پرگریه است و نگاهی پرخنده
تا دیده پدر شیوه جنگاوری ات را
شمشیر کشیدی همه دشت برآشفت
ای مرد بنازم غضب حیدری ات را
منبع : سیداصغر صالحی