امتحان مردم
خداوند بشر را بدون امتحان رها نخواهد کرد. خوبان به واسطه ی این امر به اعلی درجه ی کمال عروج کرده، و بَدان به اَدنی منزلت پستی نزول خواهند نمود.
البتّه امتحان برای کسانی که در رأس خوبی ها قرار دارند و به مقام مخلَصین (به فتح لام) رسیده اند، به معنای آزمایش نیست؛ زیرا آنها از چنین امتحانی خلاص شده اند، بلکه امتحان آنها نظیر سیدالشهدا (علیه السلام) تنها پیاده کردن عبودیت و وصول به مقام «و برای تو در بهشت ها درجات و مقاماتی است که جز با شهادت به آنها نخواهی رسید» است.
در واقع، امتحان برای مؤمنان حرکت به سوی مقام مخلَصین (به فتح لام) است، و برای حضرتش ظهور دادن عبودیت و خصیصه ای است که خداوند برای وی قرار داده، و برای کفّار و تبهکاران نیز ظهور خبث باطنی آنها است.
به هر یک از اقسام امتحان در کلمات آن حضرت و غیر او اشاراتی شده است. به ذکر برخی از آنها می پردازیم:
1. حضرت در کلامشان با گروه های جن فرمودند:
«و اگر من در جای خود بمانم، این قوم هلاک شده به چه چیزی امتحان گردند؟ و با چه چیزی (خوبان از بَدان) جدا شوند؟»
2. و نیز در شب عاشورا، وقتی که گروهی از سواران عمر بن سعد برای پاس دادن، از کنار ایشان عبور می کنند، استشهاد به این ایه ی شریفه می فرمایند:
«خداوند، مؤمنین را در حالی که شما بر آن هستید، رها نمی کند تا اینکه شخص پلید را از شخص پاکیزه جدا فرماید.»
3. در خطبه ی فاطمه صغری (سلام الله علیها) چنین آمده است:
«همانا ما اهل بیتی هستیم که خداوند متعال ما را با شما، و شما را با ما امتحان نمود، و امتحان ما را نیکو قرار داد.»
4. در تفسیر امام (علیه السلام) آمده است:
«امام (علیه السلام) فرمود: و هنگامی که (خداوند)، امام حسین (علیه السلام) و یاران او را با لشگری که آنان را کشتند، امتحان نمود ...».
اتمام حجّت
علّت دیگر قیام آن حضرت، اتمام حجّت بر کسانی بود که نامه نوشتند و از حضرت برای مقابله با امویان یاری خواستند، چنانکه قسمتی از فرمایشات حضرت که به امر اشاره داشت، در فصل دهم گذشت.
برداشتن موانع پیشرفت اسلام
در تاریخ عاشورا نوشته اند که حضرت در نبرد نمایانی که بعد از اتمام حجت های بسیار، با آن قوم ظالم و کافر نمود، آن قدر از آن جمعیت کشت که مردم کشتار امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ هایشان را فراموش کردند. (از هزار و نصهد و پنجاه نفر تا بیش از ده هزار نفر نقل کرده اند.)
روشن است که این کشتار هرگز برای تسلّی خاطر و شفای دل نبوده است، چون با مقام عصمت و ولایت نمی سازد، بلکه می توان گفت در مرحله اوّل عمل به وظیفه ی عبودیت و بندگی نمودن، و در مرحله دوّم برداشتن خارها و موانع پیشرفت اسلام بوده است، که با دید مقام عصمت و امامت تحقّق آن میسّر است؛ چنانکه حضرت نوح (ع) هنگام نفرین بر قوم خود، به این امر اشاره فرمود:
«و نوح عرض کرد: پروردگارا! احدی از کافران را روی زمین باقی مگذار، زیرا اگر باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز بدکار و فاجر، و کافر سرسخت و معاند از آنان به ظهور نمی رسد».
خاتمه
در پایان، این مبحث را به دو روایت از امام باقر (علیه السلام) که مناسب با موضوع این مبحث است، مزین کرده و توضیح بیشتر را به مباحث دیگر و تأمل خوانندگان محترم واگذار می نماییم:
1. امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«اگر در کنار امام حسین (علیه السلام) تمام اهل زمین هم می جنگیدند، همه ی آنها کشته می شدند».
2. محمد بن مسلم از آن حضرت نقل می کند، که فرمود:
«به خدا قسم، آنچه را (صلح) که حسن بن علی (علیهما السّلام) انجام داد، از آنچه خورشید بر او می تابد، برای این امّت بهتر بود؛ و به خدا قسم، درباره ی او این ایه نازل شده: «ایا نمی نگری (تعجب نمی کنی) به کسانی که به آنان گفته شد: اکنون (از جنگ) دست نگهدارید و نماز بخوانید و زکات دهید» که همانا مراد از آن طاعت امام است؛ ولی جنگ را طلب نمودند، «و هنگامی که جنگ (در خدمت امام حسین برایشان) واجب گشت»، «گفتند: پروردگارا، چرا جنگ را بر ما واجب کردی، چه می شد اگر عمر ما را تا اجل (و هنگام مرگ طبیعی) که نزدیک است، تأخیر می انداختی!» و فرمایش خداوند «پروردگارا، ما را تا اجل نزدیک تأخیر بیانداز تا دعوت تو را اجابت کرده و از پیامبران تو پیروی کنیم.» آنان تأخیر آن را تا زمان قائم (علیه السّلام) خواستند.»
منبع : تبیان زنجان