فارسی
سه شنبه 06 آذر 1403 - الثلاثاء 23 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم از محمد جواد غفور زاده شفق

بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم
با قلم موی خیالم، نقش در دفتر کشیدم
دیدم اما این قلم مو رنگی از جوهر ندارد
منّت از مژگان و ناز از دیدگان تَرکشیدم
کم کم از دشت شقایق صحنه ای ترسیم کردم
با گلاب اشک خود باغ گلی پَرپَر کشیدم
یک جهان شیدایی و یک آسمان عشق و محبت
یک بهشت آزادگی را ساده با جوهر کشیدم
گر چه در باور نمی گنجد ولی در دشت و صحرا
عطر زهرا و شمیم مهربانی های پیغمبر کشیدم
یک بیابان العطش بین دو دریای خروشان
آه سردی از نهاد ساقی کوثر کشیدم
سوره ای سرشار از"84" آیات عزت
صورتی قرآنی از"72" یاور کشیدم
نغمه "الموت احلی من عسل" را نقش برلب
انعکاسی از یقین، تصویری از باور کشیدم
با سرود دلکش "هیهات من الذلة " کم کم
پرچمی در ابر و باد از کاکل اکبر کشیدم
در کنارعلقمه پهلوی نخلستان عاشق
مَشک آب و تک سواری تشنه در دفتر کشیدم
دست های ساقی لب تشنه را آنجا ندیدم
"
جام آبی" با نماد دست آب آور کشیدم
یک چمن گل، یک نیستان ناله را وقتی که دیدم
روی موج دجله نقش ساقی و ساغر کشیدم
بانگ " هل من ناصری" پیچیده در هفت آسمان ها
شهسوار عشق را تنها و بی یاور کشیدم
سینه ام آتش گرفت از آه و جانم بر لب آمد
روی دست باغبان تا غنچه ای پَرپَر کشیدم
صحنه تودیع اهل بیت وحی آمد به یادم
ساق پای اسب را در دست یک دختر کشیدم
آتش لب های تشنه، برق تیغ و برق دِشنه
جلوه های دل فریبی از گل و خنجر کشیدم
دجله ای از اشک حسرت روی " تلّ زینبیه "
حجله ای رنگین کمان از صبر یک خواهر کشیدم
عصر عاشورا میان موجی از گل های پَرپَر
زیر تیغ خارها تصویر نیلوفر کشیدم
در میان خیمه های سوخته در رقص آتش
با کبوترهای سرگردان به هر سو سر کشیدم
چهره خورشید را از مشرق سر نیزه تابان
ماه را در بستری از خاک و خون، بی سر کشیدم
در شبی مهتاب و ابری با سرانگشتان لرزان
برق چشم ساربان و نقش انگشتر کشیدم
در تنوری غرق در نور خدایی در دل شب
قرص ماهی را نهان در خاک و خاکستر کشیدم
پا به پای کاروان در سایه سار " دیر راهب "
آه سرد از دل کشیدم جلو? دلبر کشیدم
خطبه زینب قیامت کرد در حال اسارت
شام را چون رستخیز و کوفه را محشر کشیدم
پیش چشم زینب آزاده در کاخ ستمگر
خیزران و قاری قرآن و تشت زر کشیدم
تا شفق هم رنگ شد با سینه سر خان مهاجر
بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم


منبع : محمد جواد غفور زاده شفق
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نام تو قلم روی اساطیر کشید ازجلیل صفز بیگی
آینه در کربلاست از بیدل دهلوی
دریای ادب‏ سید رضا موید خراسانی
جلوه هاي عاشورا در شعر دفاع مقدس(2)
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
عشق من پائیز آمد مثل پار از احمد عزیزی
احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر
مجید مرادی رودپشتی سبزگون‏
خاک مشکبار
این عطش چیست در آیینه ی رود افتاده ست از محمد حسین ...

بیشترین بازدید این مجموعه

خاک مشکبار
مجید مرادی رودپشتی سبزگون‏
احمد نیکو همت‏ وفاداری برادر
جلوه هاي عاشورا در شعر دفاع مقدس(2)
نام تو قلم روی اساطیر کشید ازجلیل صفز بیگی
روايت عطش از سودابه مهيجي
عشق من پائیز آمد مثل پار از احمد عزیزی
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است از خوشدل ...
این عطش چیست در آیینه ی رود افتاده ست از محمد حسین ...
آینه در کربلاست از بیدل دهلوی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^