در كتاب «روض الرّياحين» آمده است كه:
زنى بود به نام باهيه، چون از دنيا رفت، فرزندش تمام شب هاى جمعه به زيارت قبرش مى رفت و از براى او و اهل قبرستان قرآن مى خواند، تا شبى مادر را در خواب ديد و حال او را بسيار خوب يافت، گفت: اى مادر! از اوضاع مرگ برايم بگو، مادر گفت: اى پسر! مرگ را عقباتى سخت است، اما من بر اثر عبادت راحت گذشتم و اكنون در عالم برزخ در بستانى هستم كه از هر جهت راحتم و محل من به فرش هاى ابريشمى مفروش است، پسرم! از زيارت قبر من و دعا و قرآن دست برمدار؛ زيرا من به آمدن تو خوشحال مى شوم
منبع : پایگاه عرفان